حقوق ما _ رها مسرور
بر اساس آمار جهانی، تعداد زنان زندانی روز به روز در حال افزایش است و در نتیجه تعداد کودکان تحت تاثیر از این مساله اجتماعی نیز در حال بیشتر شدن است. آمارها حاکی از آن است که اکثر زنان زندان، مادر هستند؛ مادرانی که جرم اکثر آنها خرید و فروش مواد مخدر است و با بیماریهای روانی و جسمانی، مشکلات اقتصادی، اعتیاد و خشونت خانگی دست و پنجه نرم میکنند. خانواده زنان زندان با ویژگیهایی چون مصرف مواد مخدر، خشونت و طلاق، پدرسالاری و مدیریت اقتدارگرایانه، فقر و جمعیت زیاد، به مثابه محیطی تسهیلگر جرم و بزهکاری عمل میکند. زندگی در چنین شرایطی در اکثر موارد نتیجهای جز اعتیاد، ازدواج اجباری، صیغه، فرار از خانه و مدرسه، طرد اجتماعی و در نهایت زندان ندارد. خشونت خانگی و پدرسالاری در ایران به عنوان کاتالیزور سوق دادن زنان به سمت مجرمیت٬ نقش ایفا میکند.
خشونت جسمانی، روحی و روانی و عاطفی علیه زنان از طرف پدر، برادر ، دوست پسر و همسر بخش جدانشدنی زندگی زنان مجرم است. هر چند مقوله مردسالاری یا سلطه مردان بر زنان کمتر در زمینهی مجرمیت مورد بررسی قرار میگیرد؛ ولی میتوان گفت که پدر سالاری و خشونت همراه آن، نقش اساسی را در این روند بازی میکند. شرایط و فشارها در خانواده و محیط زندگی، زمینه را برای فرار زنان فراهم میکند. زنان از مکانیسمهای فرار متفاوتی برای رهایی از شرایط نامطلوب زندگیشان استفاده میکنند. مصرف مواد مخدر و ازدواج به شکل موقت یا دایم از جمله این مکانیسمها هستند. فرار از خانه نیز مرسومترین راه رهایی از شرایط سخت خانواده است. پیامدهای فرار از خانه عبارتند از انجام کارهای غیرقانونی مثل حمل مواد مخدر و جرمهای مرتبط با آن برای تامین هزینههای زندگی، ازدواج زودرس و موقت و نهایتا طرد دایمی از خانواده که به طور خاص برای زنان در یک جامعه مردسالار اتفاق میافتد. در واقع فرار از خانه گذرگاهی است که در اغلب مواقع به جرم و زندان ختم میشود. از آن جا که جامعه ایران مردسالار است٬ حساسیت بالایی نسبت به رفتار و عملکرد زنان و دختران دارد. از آنها انتظار میرود که از هنجارهای جامعه به دقت تبعیت کنند. آستانه تحمل خانواده و جامعه در برابر رفتارهایی از قبیل اعتیاد، فرار از خانه، و یا دیگر رفتارهای مجرمانه زنان بسیار پایین است و خانواده برای حفظ آبروی خود باید واکنش سختی در برابر رفتارهای ضداجتماعی دختران و زنان نشان دهد. در چنین مواردی طرد و عدم حمایت یکی از استراتژیهای طبیعی خانوادهها است. در حقیقت، داستان زندگی مادران مجرم زمانی آغاز میشود که مجبور به ترک فرزندان خود میشوند، زمانی که درهای زندان را به روی خود بسته میبینند و تمام ارتباطشان با فرزندانشان به تلفنی ۳ دقیقهای در هفته و ملاقاتهایی کوتاهمدت محدود میشود. زندگی مادران زندانی با زندگی کودکانشان درآمیخته است. هر تغییری در زندگی و سرنوشت کودکان، تاثیر قابل ملاحظهای بر جسم و روح مادران دارد. توصیف مادران از روزهای زندان نشان میدهد که آنها به خاطر دوری از فرزندان، عدم دسترسی به آنها، شرایط اقتصادی نامطلوب و اوضاع روحی و روانیشان، عذاب میکشند. آنها هم به خاطر زندانی شدن، هم به دلیل دوری از کودکانشان و هم بابت طرد شدن از خانواده در وضعیت روحی نامناسبی به سر میبرند. طولانی شدن فاصله بین ملاقات با فرزندان تاثیر نامطالوبی بر روحیات مادران میگذارد که گاه میتواند باعث پرخاشگری و عصبی شدن مادران شود. مادران در زندان گاهی آنقدر تحمل دوری و وضعیت اسفناک کودکانشان در بیرون از زندان برایشان سخت میشود که درصدد آسیب رساندن به خود بر میآیند. خودکشی، یکی از اقدامات رایج بین مادران زندانی است. مشکلات و درگیریها فقط محدود به مادران زندانی نمیشود. متاسفانه تاوان حبس مادران را کودکان بیگناهشان نیز پس میدهند. کودکان مادران زندانی اغلب به عنوان کودکان فراموششده یا گروه پنهان نامگذاری میشوند. تاثیرات منفی زندانی شدن مادران برای کودکان بیشتر از زندانی شدن پدران است. برخی از این مشکلات در حوزهی، رفتاری، اجتماعی، عاطفی و جسمانی کودکان هویدا میشود. مشکلاتی مثل؛ پرخاشگری، بیخوابی، ترس، شب ادراری، افسردگی و انزوا، خودکشی، احساس گناه، بیتفاوتی و سردی نسبت به مادر، فرار از مدرسه، فرار از خانه و … زمانی که مادر مجرم به زندان میافتد٬ دنیایی شبیه به جهنم برای کودک خود به جای میگذارد. اکثر کودکان مادران زندانی٬ نانآور خانواده را از دست میدهند. در برخی از موارد مادران زندانی٬ همسرانی معتاد و غالبا مجرم و فاقد درآمد مستمر و معین دارند. گروه دیگری از زنان نیز طلاق گرفته و خودشان مسوولیت تامین مایحتاج خانواده را بر عهده میگیرند. مادران زندانی قبل از زندانی شدن٬ یا نانآور بوده یا این که بخش عمدهای از درآمد خانواده را تامین میکردند. یکی از دلایل عمدهی مجرمیت آنها هم به فقر و چالش اقتصادیشان برمیگردد. در واقع تراژدی اقتصادی زنان و خانوادههای آنها قبل از زندانی شدن آغاز شده بود و با زندانی شدن مادران، مشکلات اقتصادی تشدید شده و در این میان گروهی که بیشترین آسیب را میبینند٬ کودکان هستند. به علاوه، مراقبت از کودکان یکی از مهمترین مسایلی است که مادران زندانی با آن مواجه هستند. دو راه سخت برای انتخاب در پیش روی آنهاست. یکی سپردن فرزندان به دست خانواده و اقوام که شامل همسر، پدربزرگ و مادربزرگ و اقوام نزدیک میشود که البته گاهی اوقات هم بدون هیچ حامی زندگی میکنند. راه دوم، سپردن فرزندان به بهزیستی و سازمانهای دولتی است. هر دو راه چالشهای خاص خود را دارد. انتخاب اول یعنی سپردن فرزندان به پدر که غالبا معتاد، مجرم و فاقد تعهد و شرایط لازم برای نگهداری است. پدربزرگ و مادربزرگها نیز غالبا مشکلات خاص خود را دارند و قادر به تامین مایحتاج این کودکان نیستند. در غیاب بستگان درجه اول، برخی اوقات، اقوام نزدیک مانند عمو یا عمه، نقش حامی را ایفا میکنند. شرایط دیگری هم میتواند وجود داشته باشد؛ حالتی که فرزندان بزرگتر بتوانند از فرزندان کوچکتر مراقبت کنند که این مساله بیشتر موجب کار کودکان، بزرگسالی زودهنگام و ترک تحصیل نیز میشود. در شرایطی که خانواده و اقوام مادران زندانی قادر به نگهداری کودکان نباشند٬ معمولا بهزیستی اولین انتخاب خواهد بود. مادران و کودکان همواره در مورد این گزینه حساسیت بالایی دارند. برچسب منفی که سازمان بهزیستی برای مادر و فرزند به همراه دارد٬ از عوامل عمدهی است که باعث کاهش استقبال از خدمات این سازمان شده است. البته در پارهای موارد به علت تعداد زیاد فرزندان٬ ممکن است برخی از فرزندان را اقوام نگهداری کنند و برخی هم به بهزیستی تحویل داده شوند. کودکان مادران زندان، در کنار تمام مشکلاتی که دارند گاهی اوقات باید درد جدا شدن از خواهران و برادرانشان را هم در نتیجه رفتن به بهزیستی تحمل کنند. گذشته از تمام این مشکلات، ملاقات مادر و فرزند در بر دارندهی دشواریهایی است. مسایلی از قبیل فضای سرد و بیروح ملاقات، کم بودن مدت زمان ملاقات، عدم پذیرش تلفن توسط برخی کودکان در ملاقات کابینی، بعد مسافت و سختی سفر و در پارهای از موارد هم ممانعت مراقبان کودک از ملاقات با مادر، ناتوانی اقتصادی کودکان برای پرداخت هزینههای حمل و نقل، همه و همه شرایط دیدار مادر و کودک را دشوار میکند. شرایط ملاقاتی که به هیچوجه نیازهای کودکان را در نظر نگرفته و شاید بتوان گفت که آنها را فراموش کرده است. شرایط ملاقات به جای آنکه فراهم کنندهی شرایطی برای نزدیکی مادر و فرزند باشد، باعث ترس کودک از مادر و محیطی میشود که در مادرش در آن زندگی میکند. برخی از کودکان به ناچار ساعتها راه طی میکنند تا ۱ ساعت ملاقات حضوری یا نیم ساعت ملاقات کابینی با مادرشان داشته باشند و بعد از ملاقات نیز به شهر محل سکونت خود بر میگردند. متاسفانه همهی مادرها و کودکان شانس ملاقات با یکدیگر را ندارند، سرپرستهای موقتی کودکان گاهی به دلایلی مثل مشکلات اقتصادی، تنبیه مادر و ترس از بیآبرویی مانع از ملاقات مادر و کودک میشوند. در پایان میتوان به این مساله اشاره کرد که تجربه زندگی در زندان نه تنها برای مادر بلکه برای کودکان سخت و طاقت فرساست. به علاوه، زندگی مادران زندانی بعد از رهایی از بند٬ با مشکلات بسیاری از جمله بیکاری، فقر و بیخانمانی مواجه میشود. عدم پذیرش زنان مجرم نه تنها توسط جامعه بلکه توسط خانوادههای آنها، راه را به روی بازپروری و قطع کردن چرخه مجرمیت میبندد. در نتیجه، این چرخه تکرار میشود و اگر حمایتهای رسمی و غیر رسمی، پیوندهای اجتماعی و سرمایههای انسانی برای زنان مجرم ایجاد نشود٬ هیچ دور از ذهن نیست که این چرخه با کودکان مادران زندان ادامه پیدا کند. با تبدیل شدن زندان به محیطی برای بازپروری و نه برای تنبیه٬ از طریق برگزاری مداوم کلاسهای آموزشی و روانشناسی و مانیتور کردن لحظه به لحظهی تغییرات و پیشرفتهای رفتاری و روانی زنان زندان، زمینه برای بازگشت آنها به جامعه مهیا میشود. علاوه بر آن٬ سازمانهای حمایتی در بیرون از زندان٬ جهت حمایت زنان در ماههای اولیه آزادی و دریافت حمایتهای خانواده و دوستان و تشکیل حلقههای حمایتی اطراف مادران زندانی در جهت قطع چرخه مجرمیت موثر خواهد بود.