نزدیک به دو هفته قبل ضیا نبوی از فعالان شناخته شده اصلاح طلب به همراه فرهاد میثمی، فعال مدنی که چندان در مبارزات سیاسی شناخته شده نبود بازداشت شد.
فرهاد میثمی سالها قبل موسسه علمی آیندهسازان را تاسیس کرده بود و نام اون چندان برای اهالی سیاست آشنا نیست اما داوطلبان کنکور در دهه هفتاد او را خوب به خاطر دارند. در پی افشای انتقال فرهاد میثمی به بند ۲۰۹ زندان اوین، گفته شد مبارزه با حجاب اجباری و تهیه پیکسل هایی که روی آنها عبارت «من با حجاب اجباری مخالفم» از دلایل بازداشت او بوده است، اگر چه نهادهای بازداشت کننده اتهام مشخصی برای بازداشت وی مطرح نکردهاند.
۱۱ روز پس از بازداشت این فعال مدنی، «رضا خندان»، همسر «نسرین ستوده» وکیل دربند، از تماس تلفنی ماموران با مادر بیمار و سالخورده فرهاد میثمی خبر داد. او در صفحه فیسبوکش نوشت: «دست کم دوبار ساعت ۱۱ شب و حوالی ۴ صبح چهارشنبه ۱۷ مرداد، تلفن مادر سالخورده، بیمار و تنهای فرهاد میثمی را گرفته و صدای کتککاری و اعترافگیری از فرزندش پخش کردهاند. در اولین تماس، اگر نبودند دوستانی که پیش ایشان بودند چه بسا ما اکنون با یک فاجعه دیگری مواجه بودیم و هیچ کس نمیتوانست علت را بفهمد. مادر آقای میثمی از شدت نگرانی و وحشت دچار گرفتگی عضلانی میشود و ساعتها تلاش دوستان او را به شرایط عادی بر میگرداند. فرهاد میثمی با حکم شعبه ۲ دادسرای اوین بازداشت و تحویل وزارت اطلاعات شده است. مسئولیت هر اتفاقی برای آقای میثمی و مادر سالخورده ایشان، هم با قوه قضاییه است و هم دولت که مسئول مستقیم وزارت اطلاعات است. براساس قانون جدید وکلای انتخابی نمیتوانند پیگیر پروندههای سیاسی شوند؛ بنابر این خانواده و دوستان هیچگونه اطلاعی از وضعیت ایشان ندارند.»
چنین اتفاقی در کارنامه نهادهای بازداشت کننده در جمهوری اسلامی بالاخص وزارت اطلاعات مسبوق به سابقه است. در طول ۴۰ سال گذشته، همواره خانوادههای زندانیان سیاسی با انواع و اقسام شیوههای غیرقانونی و اغلب با هدف اعتراف به جرم فرد بازداشت شده تحت شدیدترین آزار و اذیتهای روحی و روانی قرار گرفتهاند. تقریبا تمامی بازداشت شدگان این طیف به نوعی هدف این آزارها بودهاند و هر یک خاطرات تلخ و غریبی از این برخوردها دارند.
شهرام رفیعزاده روزنامه نگار و وبلاگ نویس ساکن آمریکا در خصوص تجربه شخصی اش از فشارهای وارد شده بر خانواده در دوران بازداشت خود در دهه ۸۰ میگوید: «واقعیت این است که وقتی در بازداشت هستی همه نگرانیات خانواده است. وای به روزی که بفهمند روی کسی حساس هستی یا فردی از اعضا خانواده برایت اهمیت ویژهای دارد.»
او که در پرونده موسوم به وبلاگ نویسان سال ۸۳ به همراه سه تن دیگر در دادگاهی برابر قاضی مرتضوی قرار گرفته است میگوید:«من را خیلی ناگهانی و در محل روزنامه اعتماد طوری بازداشت کردند که حتی فرصت نکردم به سردبیر اطلاع بدهم. برادرم هم که با من در یک محل کار میکرد وقتی متوجه بازداشت من شد سریع به بیرون ساختمان آمد و وقتی دید من را با تهدید اسلحه دارند سوار یک پیکان میکنند سعی کرد شماره ماشین را یادداشت کند اما یکی از ماموران با لحنی لمپنمآب و ادبیاتی سخیف او را هم به بازداشت تهدید کرد. به صورت رسمی تا ۴۵ روز بعد از این اتفاق، هیچ نهادی مسئولیت بازداشت من را به عهده نمیگرفت و این رنج مضاعفی برای خانوادهام بود چون به هر جا مراجعه میکردند خبری نمیتوانستند از سرنوشت من بگیرند. بالاخره در روز پنجاهم بازداشت ، به من اجازه داده شد تا با خانوادهام تماسی یک دقیقه ای بگیرم و فقط اطلاع بدهم که زنده هستم.»
یکی از زندانیانی که خانوادهاش بارها مورد آزار قرار گرفتهاند «رامین حسین پناهی» است. این زندانی سیاسی کرد به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شده است. وکلای رامین حسین پناهی بارها اذعان داشتهاند که مسلح بودن او در هیچیک از دادگاههای برگزار شده اثبات نشد اما حکم اعدام وی تا امروز شکسته نشده است. ۲۳ مردادماه ۹۷ یکی از وکلای رامین حسین پناهی از انتقال ناگهانی وی از زندان سنندج به زندان رجایی شهر خبر داد و گفت: «انتقال شبانه و وجود حکم قطعی اعدام در پرونده، خانواده و وکلای این فعال سیاسی کرد محکوم به اعدام را نگران کرده است.»
«امجد حسین پناهی» برادر رامین که در آلمان زندگی میکند نیز با تایید این خبر میگوید: «رامین با موافقت قاضی پرونده قرار بود برای مداوای بیماری کلیه خود به یکی از بیمارستانهای سنندج اعزام شود اما به صورت ناگهانی به کرج و زندان رجایی شهر منتقل شد. او تماس تلفنی کوتاهی نیز با خانواده داشته اما موفق نشده درباره دلیل انتقال خود به کرج توضیحی ارائه کند.»
به گفته برادر رامین حسین پناهی نگرانی خانواده منجر به مراجعه آنها به زندان سنندج شده است. «اگرچه مسئولان زندان گفته اند رامین برای معالجه پزشکی منتقل شده اما خانواده باور نمی کنند این انتقال ۵۰۰ کیلومتری به دلیل درمان صورت گرفته باشد.»
او همچنین اضافه می کند که بعد مسافت خود عامل دیگری برای آزار و اذیت خانواده محسوب میشود چرا که طی کردن فاصله ۵۰۰ کیلومتری میان سنندج و کرج برای پدر و مادر سالمند و بیمارش خیلی دشوار است و با این وصف امکان ملاقات رامین را ندارند.
شهرام رفیع زاده در خصوص تجربه شخصیاش در مورد سلب حق ملاقات میگوید: «۵۸ روز پس از بازداشت، من را از خانه امنی که در آن زندانی بودم به دادسرای مستقر در فرودگاه مهرآباد بردند و من آنجا توانستم در حضور ماموران چند دقیقه خانوادهام را ببینم. این هم برای من بازداشت شده خیلی عذابآور بود هم برای خانوادهام.»
تهدید خانواده زندانیان به بازداشت هم یکی دیگر از موارد آزار تکرار شده در میان زندانیان سیاسی و عقیدتی است. در مورد برخی خانواده ها کار از تهدید به بازداشت گذشته و به صدور حکم رسیده است در حالی که هیچ دلیل قانع کننده ای برای چنین اقدامی از سوی قوه قضائیه وجود نداشته است. از نمونه های اینگونه آزار رسانی به خانواده زندانیان میتوان به حکم صادرشده برای خواهران «آتنا دائمی» فعال حقوق کودکان اشاره کرد.
۱۹ فرودین ۱۳۹۷، «آتنا دائمی» در اعتراض به این حکم که به اتهاماتی نظیر «تمرد در برابر ماموران در حین انجام وظیفه» و «توهین به مامور دولت حین انجام وظیفه» برای دو خواهرش صادر شده و هر کدام از آنها را به سه ماه و یک روز حبس تعلیقی محکوم کرده بود دست به اعتصاب غذا زد. خانواده آتنا از یک سو به دلیل حکم صادره و از سوی دیگر به دلیل اعتصاب غذای آتنا در رنج بودند. نگرانی مادر آتنا دائمی از به خطر افتادن سلامت فرزند در حبسش از یک سو و اضطرابش به دلیل امکان بازداشت دو دختر دیگرش وضعیت بغرنج و نامساعدی برای این خانواده به وجود آورده بود.
تحت فشار قرار دادن خانواده زندانیان گاهی به شیوه های غیرمعمولتر از آنچه برای عموم رخ میدهد اتفاق میافتد. شهرام رفیع زاده در این باره میگوید: «یکی از بدترین آزارهایی که در دوران بازداشت من به خانوادهام رسانده شد قطع شدن حقوق من بود. من گمان میکردم تا دو سه ماه حقوق من به خانواده پرداخت خواهد شد. من حقوق روزنامه نگاری میگرفتم و اگر چه زیاد نبود اما باعث میشد خیالم راحت باشد که خانواده حداقل از نظر معیشتی مشکلی ندارند اما بعد از آزادی متوجه شدم سعید مرتضوی با روزنامه اعتماد تماس گرفته تهدید کرده است هیچ عایدی به خانواده من پرداخت نشود و آنها هم ناچار به پذیرش شده بودند.»
چندی پیش «هما سلطانی» دختر جوان «عبدالفتاح سلطانی» وکیل دربند، بر اثر سکته قلبی درگذشت. در ویدئوهای منتشر شده از مراسم سوگواری او در جایی مادرش فریاد میزند: «می دونستم چی تو قلبش بود. نتونست تحمل کنه.»
بسیاری از نزدیکان این خانواده بر این باورند رنج زندانی بودن پدر برای این دختر جوان آنقدر عمیق و عظیم بود که در آستانه ۳۰ سالگی منجر به سکته قلبیاش شده است. اتفاقی تراژیک و دردناک که اگر چه منابع رسمی آن را تایید نمیکنند اما هیچ بعید نیست. عبدالفتاح سلطانی هفت سال را در زندان سپری کرد و در آخرین نوبت برای سوگواری و خاکسپاری فرزندش اجازه مرخصی دریافت کرد.
یکی از همدانشگاهیان هما سلطانی که مایل نیست نامش فاش شود می گوید: «هیچوقت اجازه نداد کسی بفهمد چه درد بزرگی در دلش بود. او سالها در کلاس کنار ما نشست اما هیچکدام نفهمیدیم چه رنجی میکشد. نمی دانم برای خودش ناراحت باشم که رفت، برای پدرش که قرار است در زندان این رنج را تحمل کند یا برای مادرش...»