در طول سالهای دههی شصت بهویژه در تابستان ۱۳۶۷، به فرمان روحالله خمینی و با عاملیت شماری از مقامهای قضایی سابق و فعلی، هزاران نفر از زندانیان سیاسیِ مخالف جمهوری اسلامی و از هواداران یا اعضاء سازمانهای سیاسی نظیر سازمان فدائیان خلق، سازمان پیکار، سازمان مجاهدین خلق و حزب توده به چوبههای دار سپرده شدند. به دلیل پاسخگو نبودن مسئولان جمهوری اسلامی، پس از گذشت بیش از سه دهه از آن اعدامهای گروهی، هنوز شمار دقیق جانباختگان مشخص نیست. همچنین محل دفن هزاران نفر از این زندانیان سیاسی هم از دید افکار عمومی هنوز پنهان مانده است.
بازماندگان این کشتار اما در طی سالهای گذشته همواره با در دست گرفتن پرچم دادخواهی، خواهان برقراری عدالت و روشن شدن حقیقت دربارهی آن کشتار بودهاند.
این مطلب در شماره ۱۵۲ مجله حقوق ما منتشر شده است. برای خواندن مجله، کلیک کنید
محاکمهی حمید نوری (عباسی) دادیار سابق قوه قضائیه و شکنجهگر زندان گوهردشت در دههی شصت، در سوئد که از روز ۱۹ مرداد/ ۱۰ اوت امسال آغاز شده را شاید بتوان بزرگترین دستاوردِ چند دهه فعالیت دادخواهان برای کشتارهای دههی ۶۰ قلمداد کرد.
حمید نوری ۵۸ ساله بعد از ظهر شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ در فرودگاه آرلاندا در پایتخت سوئد بازداشت شد. براساس آنچه دادستانی سوئد اعلام کرده، اتهام حمید نوری «نقض قوانین بینالمللی از طریق جنایت علیه بشریت و قتل» به دلیل شرکت در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در ایران است.
دادخواهی برای اعدام شدگانِ دههی شصت تا کجا ادامه خواهد یافت؟ غایت این دادخواهی چیست؟ چه چیزی در انتظار عاملان و آمرانِ کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ در دوران پس از ساقط شدن نظام جمهوری اسلامی خواهد بود؟
«حقوق ما» با طرح سوالاتی از این دست، به سراغ ناصر مهاجر، نویسنده، مترجم و پژوهشگر تاریخ رفته است. کتابهایی که مهاجر به فارسی و انگلیسی تألیف کرده، از جمله کتاب «صداهای یک کشتار»، از آثار ممتازِ مرجع در زمینهی تاریخنگاریِ زندان و اعدامهای گروهی در دههی ۶۰ به شمار میآیند.
حقوق ما: به عنوان کسی که سالها در عرصهی دادخواهی فعالیت داشتهاید، غایت دادخواهی را در چه میبینید؟
مهاجر: کلمهی دادخواه در لغتنامهی دهخدا چنین معنا شده است: دادخواه، عدالتجو است و در حقیقت کسی است که تظلم میکند. دادخواه، شکوه و شکایت خود را برای دفع ظلم به مرجعی تسلیم میکند. بنابراین فرض بر این است که ما از کسی صحبت میکنیم که ستم، ظلم و کاری ناروا به سرش آمده و باید برای آنچه که روی داده، کاری انجام دهد. عزیز یا همسر کسی را بیدلیل یا با دلیل به زندان فرستادهاند، شکنجه کرده و کشتهاند؛ یا فرض کنیم عزیزشان را زیر اتومبیل گرفتهاند، یا پروندهسازی ناروا کردهاند. اگر مردمانی بخواهند در یک مملکت کنار هم زندگی کنند باید قواعد و قوانینی وجود داشته باشد. از ایران باستان و روم باستان تا به امروز یک رشته قواعده به این منظور وجود داشته است. اما آنچه که ما در مورد دادخواهی از آن صحبت میکنیم، در مفهوم مدرنِ کلمه است. برخلاف مفهوم پیشامدرن کلمه، عنصر انتقام را کمتر و عنصر عدل و داد را بیشتر در خود دارد.
بنابراین میخواهیم ببینیم چه در یک مملکت روی میدهد که مردمی عزیزترین کسان خود را از دست میدهند و ناچار میشوند بیشتر سکوت کنند. بیشتر موارد دادخواهی به همین دلیل تبدیل به مسأله میشود. اگر در یک جامعهی حقمدار، حقی پایمال شود، ابتدا به دستگاه قضایی رجوع میشود، به مسأله رسیدگی میشود، در روزنامهها منتشر میشود و دادخواهی تبدیل به یک امر و موضوعی میشود که مثلا یک ژونالیست میتواند دربارهی چگونگی آن پرسش و پژوهش کند. اما ما در کشورهایی زندگی میکنیم که در آن شکلی از استبداد، دیکتاتوری، توتالیتاریسم و حکومتهای تئوکراتیک و یا اتوکراتیک به شکلهای مختلف از این امر جلوگیری میکنند.
در کشور ایران هم نمونههای بیشمار در این زمینه وجود دارد و اتفاقات بسیاری افتاده که این نیاز را ایجاد کرده تا به آن نور افکنده شود و بررسی شود تا دانسته شود ماجرا چه بوده است. از هر چه که بگذریم، نه تنها دستهای آلودهی حکومت تبهکاری که عمالاش دستِ بازی در انجام یک سلسله جنایات دارند در برابر دید همگان قرار میگیرد، بلکه متوجه میشویم که آنها از مصونیت برخوردار هستند. مادامی که از مصونیت برخوردارند، این چرخه میتواند به تداوم خود ادامه دهد. داستان اتوبوسی که روشنفکران ایرانی را به ارمنستان میبرد، قتلهای زنجیرهای سال 77، کشتار ۶۷ و بسیاری کشتارهای دیگر را به یاد آوریم. اگر به این مسائل رسیدگی نشود، نه تنها کسانی که مصدر کار هستند خودشان را در موقعیتی مییابند که میتوانند به چنین جنایتها و تبهکاریهایی ادامه دهند، بلکه روحیهی جامعه هم تغییر میکند و مردم مرعوب و منکوب میشوند. در این همه پیامدهای زیانباری برای جامعه و مردم به بار میآورد.
حقوق ما: مرز دادخواهی با انتقامجویی کجاست؟
مهاجر: دادخواهی در معنای مدرن کلمه، یعنی از زمانی که جوامع وارد مرحلهی مدرنیته میشوند، از مفهوم انتقام دور میشود. اگر به قرآن، تورات و انجیل نگاه کنید به اشکال مختلف، دادخواهی را توأمان با انتقام میبینید: چشم در برابر چشم و دست در برابر دست. در معنای مدرن کلمه اما، جملهی معروف ویکتور هوگو راهنمای عمل است که میگوید: «ما به دنبال انتقام نیستیم، به دنبال عدالتیم.» اصل اساسی در دوران مدرن این است که از انتقامگیری فاصله بگیریم و برقراری عدالت را طلب کنیم. وقتی به ادبیات این دوره توجه میکنیم، میبینیم که تأکید بر جستجوگری واقعیت و برقراری عدالت است.
برای دادخواهی در انگلیسی از seeking justice (در جستجوی عدالت و داد) استفاده میکنیم. در معنای مدرن کلمه، ما به دنبال چشم در برابر چشم نیستیم. جمهوری اسلامی در دوران پیشامدرن به سر میبرد و دیه طلب میکند. بنیاد قضایی جمهوری اسلامی، نظام پیشامدرن و نظام عهد عتیق است. این یکی از افتخارات ما ایرانیان باید باشد که وقتی به بازماندگان قتلهای زنجیرهای پیشنهاد دیه دادند، آن را رد کردند و در پاسخ گفتند: «پدر، مادر، همسرم را کشتهاید و ما میخواهیم بدانیم که داستان چه بوده و چرا آنها را به این شکل فجیع از بین بردهاید. جرمشان چه بوده؟ چه کسانی آنها را کشتهاند؟ به دستور چه کسانی کشته شدند؟» پیش کشیدن این نوع مسائل، جامعه را از تکرار فجایع باز نمیدارد، اما بنیادها، ارزشها و این زمینه را به وجود میآورد که جنایت به آسانی و ارزانی رُخ ندهد و مردمان آن جامعه بتوانند با هم و در کنار هم زندگی کنند.
از تحول مهمی که در عرصهی دادخواهی در ۴۰-۵۰ سال گذشته صورت گرفته، خودِ آئین دادخواهی است. به هر شکلی که صورت بگیرد، چه به صورت کمیسیون حقیقتیاب و مصالحه در آفریقای جنوبی و چه در مدل آرژانتینی و چه مدلهای دیگر، شکلی از سوگواری همگانی است. تا زمانیکه امر دادخواهی انجام نشود و بازماندگان نتوانند درد و داغ خود را و دقایق بیدادی که بر آنها رفته را در مجامع رسمی مطرح کنند، درد سنگینی را متحمل میشوند. یکی از مسائل مهم دادخواهی بهرهمندی از دقایق مسأله (آرشیوها، بایگانیها و اطلاعات دقیق در مورد آنچه که روی داده) است. وقتی که دادخواهی در دقایق خود و در مجامع رسمی صورت گیرد، و در معرض دید همگانی قرار بگیرد و مردم بتوانند از طریق رسانهها ببینند و گوش کنند، نه تنها آن خانواده از آن سوگ و از دردی که در دل داشته میتواند خارج شود و به گونهای از آرامش نسبی برسد، بلکه مسئله به سمت جامعه هم میرود. وقتی که به سمت جامعه رفت، میتواند مناسبات قضایی جامعه را تغییر دهد و بنیادها و اصولی را ایجاد کند که در حافظهی جمعی بنشیند و ثبت شود. در اشکال مختلف هنری (رمان، فیلم، سریال، نقاشی و موسیقی) وارد حافظهی جمعی شود و کمک کند که آن جامعه بتواند گامهای مهم و بلندی برای تغییر و تحول بردارد.
نهایت دادخواهی دو چیز است: ۱ـ روشن شدن و به رسمیت شناخته شدن (acknowledgement) بیداد، تبهکاری و جنایت در گسترهی جامعه. ۲ـ و اینکه آمران و عاملان جنایت به مردم شناسانده شوند و همگان بدانند هیچکس در هیچ مقام از مصونیت برخوردار نیست و باید کیفر ببیند.
بهعنوان مثال در جریان دادگاه نورنبرگ، تمام کسانی که از عاملان به حساب میآمدند و همین طور آمران و تمام کسانی که در ساختار سیاسی هیتلر نقش کلیدی داشتند، محاکمه شدند. شماری از آنها اعدام و شماری دیگر به حبسهای کوتاه و بلند محکوم شدند. در آفریقای جنوبی این اتفاق نیفتاد، چراکه اعلام کردند کسی را اعدام نمیکنند و در عوض میخواهند که آمران و عاملان جنایت در برابر خانوادههای داغدار، همهی واقعیت جنایت را آشکار نمایند.
حقوق ما: به نظر شما در ایران چه پیش خواهد آمد و آیندهی دادخواهی به چه ترتیب خواهد بود؟
مهاجر: من اکنون هیچ تصویری از فرجام دادخواهی در ایران ندارم. توازن قوا و گرایش حاکم بر جنبشی که در حکومت قرار دارد، تعیینکننده است. مسأله، مسألهای ذهنی نیست. کسانی که برای آیندهی ایران تلاش میکنند و به یک ایران آزاد و دموکراتیک میاندیشند، باید در این مورد هم فکر کنند. باید به این هم بیاندیشند که با این همه فردی که دستشان در خون است، چه باید کرد. اینکه چه اتفاق خواهد افتاد را آینده و سیر مبارزه تعیین خواهد کرد. اینکه چه نیروهایی نقش هژمونیک بگیرند و سیادت این جنبش را داشته باشند، و اینکه طرز فکر و طرز تلقیشان به چه صورت باشد، در تعیین سرنوشت ما نقش دارد. به جامعه که نگاه میکنیم، انواع و اقسام گرایشها را میبینیم. از گرایش بازماندگان قتلهای زنجیرهای گرفته تا خانوادههایی که به انتقام و چشم در برابر چشم باور دارند.
آنچه در این لحظه باید بر آن تأکید کرد به گمان من این است که بیش و پیش از هر چیزی، حقیقت این جنایتها روشن شود. ما هنوز که هنوز است داستان اتوبوسی که به ارمنستان میرفت را بهطور دقیق نمیدانیم. هنوز نمیدانیم شماری از برجستهترین روشنفکرانمان میرعلایی، غفار حسینی و... [در دههی هفتاد] چگونه کشته شدند؟ هنوز نمیدانیم قتلهای زنجیرهای به دستور چه کسانی بود که به آن صورت فجیع فروهرها را کشتند، قتل مختاری، شریف، پوینده... چگونه اتفاق افتاد و هنوز از داستان فاجعهی ۶۷ که جنایت علیه بشریت بود، خیلی چیزها را نمیدانیم. به عقیدهی من در لحظهی کنونی باید خواستار این باشیم که واقعیتها روشن شود. زمانی که خمینی فتوای کشتار بزرگ را نوشت چه هدفی را دنبال میکرد؟ چرا فکر میکرد که باید زندانها را پاکسازی کرد؟ به دنبال چه بود؟
بیش از ۲۰۰ نفر از رهبران و کنشگران اپوزیسیون ایران در ظرف این چهل سال در خارج از کشور ترور شدهاند؛ به دست سربازان گمنام امام زمان. داستان چند نفر از آنها را میدانیم؟ رژیم جمهوری اسلامی چه در داخل کشور و چه در خارج، کوشید تا جایی که میتواند اپوزیسیون جدی خود را از میان بردارد و در این راه از هیچ تبهکاری کوتاهی نکرد.
برای ما در درجهی نخست این امر ضروری است که بدانیم حساب کتابهای آنها چه بوده است و تصمیمگیرندگان چه کسانی بودند. این یک قدم بسیار مهم است. ما در لحظهی کنونی خوب است بر این تأکید کنیم و بعد به این بیاندیشیم که در آینده چه خواهیم کرد.
در کتابِ تازهای که به زبان انگلیسی درآوردم، صداهای یک کشتار (Voices of a Massacre) در فصل دادخواهی، سه مقاله با سه گرایش مختلف وجود دارد، چرا که تا جایی که من آگاهم در میان دادخواهان ایرانی سه گرایش وجود دارد. این سه گرایش را در کتاب بازتاباندم. مسئلهی مهمی است این امر که باید به آن پاسخ داده شود: با عاملان و آمران جنایتها چه باید کرد؟ پاسخ به این پرسش، در نوع ایرانی که میخواهیم بازسازیم وزن کمی ندارد.
تجربهی آفریقای جنوبی، آرژانتین و تونس که جزء آخرین تجربههاست، به خوبی این را نشان داد که افراد دخیل در جنایات باید به مردم شناسانده شوند و شرمسار از کردار خود.