/ IHRights#Iran: Hossein Amaninejad and Hamed Yavari were executed in Hamedan Central Prison on 11 June. Hossein was arrested… https://t.co/3lnMTwFH6z13 ژوئن

گفتن نتوان هر آنچه در خاطر ماست

10 فوریه 15
گفتن نتوان هر آنچه در خاطر ماست

حقوق ما  _ بهزاد مهرانی

«رفتی مدرسه به کسی نگی دیشب بابا اینا عرق خوردن»، «پسرم به کسی نگی مامان توی خونه جلوی نامحرم روسری سرش نمی‌کنه».

شاید بسیاری از ما که در ایران زندگی کرده‌ایم چنین توصیه‌هایی را مکرر شنیده باشیم و از قضا در کودکی گاف‌هایی نیز داده و در جاهایی که نمی‌بایست، حرف‌هایی زده باشیم و باز شاید این نخستین تجربه‌های ما از پدیده‌ای باشد که سانسور نام دارد. گفتن سخنانی که پیامدهای ناخوشایندی برای گوینده و یا دیگران در پی دارد. سانسور یعنی باید بین «بود» و «نمود»‌مان تفاوت وجود داشته باشد. همه‌ی انسان‌ها در مواجهه با دیگران چنین هستند.

ما همیشه آن‌چه را که می‌اندیشیم بر زبان نمی‌آوریم و یا آن‌چه که در خلوت عمل می‌کنیم در جلوت نیز با خود نمی‌آوریم. زیستن در ظل نظام‌های استبدادی به ما آموزش می‌دهد که هیچ‌گاه نباید هر آنچه که در خاطر داریم بر زبان بیاوریم و به تعبیر خیام «گفتن نتوان هر آن‌چه در خاطر ماست». بزرگان ما در تاریخ که عموما تجربه‌ی زندگی در نظام‌های دیکتاتوری و یا محیط‌هایی که باورهای عوام سد راه بیان آزادانه‌ی افکار بوده را داشته‌اند، همواره به دیگران توصیه کرده‌اند که هوای سخن داشته باشند که ترجمان زبان سرخ جز بر باد رفتن سر سبز نیست.

مولانا به دیگران سفارش می‌کند که هیچ‌گاه در مورد مذهب و پول و راهی که می روند و … با دیگران چندان سخن نگویند که دشمنان بسیاری در کمین نشسته‌اند.

در بیان این سه کم جنبان لبت

از ذهاب و از ذهب وز مذهبت

کین سه را خصمست بسیار و عدو

در کمینت ایستد چون داند او

ور بگویی با یکی دو الوداع

کل سر جاوز الاثنین شاع

به دیگران که بگویی رازت آشکار می‌شود و عواقب ناخوش‌آیندی در انتظارت خواهد بود.

یا حافظ که گذرگاه عافیت را تنگ می‌بیند به دیگران توصیه‌ی جریده‌روی می‌کند:

جریده‌ رو که گذرگاه عافیت تنگ است

پیاله‌ گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نظام‌های دیکتاتوری و تمامت‌خواه تنها با دار و درفش و داروغه نیست که دیگران را وادار به سکوت می‌کنند؛ بلکه مکانیسم‌هایی در جامعه تعبیه می‌کنند که فرد یا افراد، آن نگاهبانان بیرونی را درونی کنند و هر لحظه در کنار خود حاضر ببینند. آن‌چه بر آن به درستی نام «خودسانسوری» نهاده‌اند.

سانسور یعنی «هر سخن وقتی و هر نکته مقامی دارد» اما وقت و مکان آن بنا بر تشخیص فرد گوینده‌ی سخن نیست؛ بلکه ماموران ویژه‌ای هستند که این وقت و مقام را تشخیص می‌دهند و تو مکلف هستی بر اساس این تشخیص رفتار کنی. نظام‌های توتالیتر همچون شوروی سابق و یا جمهوری اسلامی فعلی برای این مهم نهادهایی برساخته‌اند که کارشان تشخیص «وقت» و «مقام» سخنان است. این سخنان شامل همه‌ی آثار ادبی و فیلم و موسیقی و .. است. آ‌ن‌چه در قالب این نهادها و سازمان‌ها صورت می‌پذیرد همان است که به آن «سانسور» گفته می‌شود. «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» به عنوان یکی از وزارت‌خانه‌های جمهوری اسلامی مجری قوانین نظام جمهوری اسلامی در حیطه‌های هنر و ادبیات و رسانه‌ها است.

در پایگاه اینترنتی این وزارت‌خانه اهداف اساسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی «رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی» و «استقلال فرهنگی و مصونیت جامعه از نفوذ فرهنگ اجانب» و «رواج فرهنگ و هنر اسلامی» و مواردی این‌چنینی عنوان شده است. مفاهیمی در اهداف این نهاد به عنوان یکی از نهادهای مهم سانسور در نظام اسلامی عنوان شده است که برای آن نمی‌توان هیچ متر و معیاری در نظر گرفت. ماموران سانسور هر آن‌چه بر اساس باورشان خارج از «وقت» و «مقام» است، با بهانه‌ی مغایرت با ایمان و تقوا و طرفداری از فرهنگ اجانب به تیغ تیز سانسور می‌سپرند. شاید گمان برود که حکومت سانسور تنها با سیاست و امر سیاسی سر و کار دارد اما چنین نیست؛ در نظام استبدادی هر امری، امر سیاسی است چرا که دست و پای قدرت در همه‌ی شوونات زندگی فردی و جمعی گسترده شده است. در همه‌ی این سال‌ها می‌بینیم که برای مثال رمان غیر سیاسی را نیز سانسور می‌کند. فیلم و موسیقی و اساسا هر چه که با قوه‌ی تخیل جامعه سر و کار دارد را نیز به تیغ تیز سانسور می‌سپرد. دیکتاتوری‌ها به خوبی می‌دانند که ادبیات خصوصا رمان و فیلم، قدرت تخیل آدمی را بال و پر می‌دهد و این گستره‌ی عالم تخیل یکی از بزرگ‌ترین دشمنان دیکتاتوری است. دقیقا از همین ‌رو است که سانسور بیش از انتشار مسایل لخت سیاسی، نگران انتشار رمان و فیلم است. تخیل شکوفا شده، سد راه دیکتاتوری است. مهار قدرت تخیل کاری می‌کند که بار سنگین سانسور از دوش سانسورچی برداشته شود و به دوش خود خالق اثر گذاشته شود. یعنی در این شرایط که تخیل آدم‌ها اجازه‌ی رشد و نمو نمی‌یابد، فرد همه‌ی تلاش خود را به کار می بندد که خودش وظیفه ی سانسور را بر عهده بگیرد. تخیلش را مهار کند تا به آن‌جا نرود که گرفتار تیغ تیز سانسور شود و درست در این‌جا است که «خودسانسوری» آغاز می‌شود. فرد می‌آموزد که بدون حضور شحنه‌گان و پاسبانان «ایمان و تقوا» طوری رفتار کند و بگوید و بنویسد که حامی «فرهنگ اجانب» قلمداد نشود. اساسا کار وزارت‌خانه‌ی ارشاد جز این نیست که آدمی بدون حضور آن‌ها نیز ارشاد شده باشد. این‌چنین می‌شود که خالق یک اثر در حین خلق اثر، ابزار آفرینش را به دست تخیل آزاد نمی‌دهد و اصولا نمی‌تواند چنین کند؛ بلکه آلت آفرینش به دست وزیر تقوا است.

این‌چنین می‌شود که بسیاری از ما در عین این‌که زیر تیغ سانسور توان حرکت دادن سر و دست نداریم مدام از حد و حدود آزادی بیان سخن می‌گوییم. درست مانند انسانی که از سوء تغذیه‌ی مفرط در رنج است؛ اما مدام به مضرات پر خوری می‌اندیشد و در باب آن تئوری‌پردازی می‌کند.

جمهوری اسلامی در بیش از سه دهه سانسور آثار ادبی و فرهنگی و سیاسی و همین‌طور تهدید و تحدید رسانه‌ها تلاش کرده سبکی از زندگی و اندیشه را بر جامعه تحمیل کند و در برخی از موارد نیز موفق عمل کرده است.

چندی پیش حسن سناپور در گفت‌وگو با روزنامه‌ی اعتماد به بهانه‌ی انتشار رمان «دود» به نکات قابل توجهی در مورد سانسورهای ارشاد اشاره می‌کند که چگونه تلاش کرده است که سبک خاصی از زندگی را به عنوان وجه غالب زندگی امروز جامعه القا و ترویج کند. سناپور می‌گوید که سعی شده «با گرفتن جلوی انتشار خیلی از رمان‌ها، تصویر امروزی زندگی به خصوص طبقه‌ متوسط شهرهای بزرگ دیده نشود و ترجیح این است که زندگی‌ها سنتی‌تر و حاشیه‌ای‌تر فقط دیده بشوند. کاری که در تلویزیون و سریال‌های آن هم شاهدش بوده‌ایم و اگر زمانی هم داستانی یا سریالی از زندگی این طبقه متوسط جدید نشان داده شد، سعی شود وجه منفی آن دیده شود».

این‌گونه است که سانسور با تداوم و پیوستگی و سماجتش می‌تواند پس از طی زمانی در فرد هنرمند یا نویسنده خودسانسوری را نهادینه کند و به این شکل خلاقیت و تخیل مهار می‌شود؛ کاری که جمهوری اسلامی در آن جد و جهد فراوان کرده است و با کمال تاسف توانسته تا حدود بسیاری موفق عمل کند.

  • مجله‌ی حقوق ماه شماره چهارم را از این‌جا می‌توانید دانلود کنید
  • صفحه مجله حقوق ما در فیسبوک