خشونت زنان فعال سیاسی علیه همسران زندانیان

8 مارس 2015، ساعت 10:06

حقوق ما _ آیدا قجر

 وقتی از زندانیان سیاسی و عقیدتی صحبت به میان می‌آید٬ همه‌چیز حول محور آن‌ها و اتفاقاتی‌ست که پیرامون‌شان رخ داده. تلاش‌ها در جهت آزادی یا بهبود شرایط زندانی شکل می‌گیرد و جامعه انتظار «قهرمان»ی را می‌کشد که در ذهن خود پرورانده و توقع‌اش از همسران این زندانیان٬ همراهی و فعالیت‌ در همین راستاست. در حالی‌که ممکن است زندانی در طول مرخصی یا پس از آزادی به دلیل فشارهایی که در زندان تحمل کرده٬ نتواند در قامت آن قهرمان ظاهر شود و گاه در ارتباط گیری با همسر یا خانواده‌ی خود نیز با مشکل مواجه باشد. مشکلاتی که از دید جامعه پنهان می‌ماند و مسوولیت مدیریت این شرایط را زنی به دوش می‌کشد که عموما در حافظه‌ی جمعی جایگاهی ندارد و چه‌بسا «در بسیاری موارد از سوی زنان فعال سیاسی نیز مورد خشونت قرار می‌گیرد».

 

همسر یکی از روزنامه‌نگاران زندانی که مایل به افشای نامش نبود٬ شرایط روحی شوهرش را در روزهای مرخصی از زندان برای «حقوق ما» توصیف کرد اما گفت که دلیل عدم افشای نامش «خراب نکردن چهره‌ی قهرمانانه‌ی» این روزنامه‌نگار است: «وقتی که همسرم برای مرخصی‌های چند روزه می‌آید٬ افسرده است. تمام روزها به دیدار با دوستان می‌گذرد اما نه حوصله‌ی نوشتن دارد و نه حتی حالی برای زندگی کردن. تمام ماه‌هایی‌ که زندانی‌ست٬ من و بچه‌ها منتظر آمدنش هستیم اما وقتی که روزهای موعود فرا می‌رسند٬ با فردی روبه‌رو می‌شویم که زود خسته می‌شود و مدام در خود فرو رفته است». این روزنامه‌نگار در دوران حکومت جمهوری اسلامی در مجموع ۷ سال از عمر خود را در زندان گذرانده است.

پروین بختیارنژاد فعال حقوق زنان، زندانی سیاسی بوده و همسرش٬ رضا علیجانی نیز مدت ۸ سال در فاصله‌های زمانی متفاوت به زندان افتاده است. این فعال حقوق زنان در مدت زندانی بودن همسرش تصمیم گرفت در کنار دیگر خانواده‌های زندانیان سیاسی٬ فعالیت کرده و امور مربوط به آن‌ها را پیگیری کند. تصمیمی که بختیارنژاد آن را «انتخاب» همسران زندانیان می‌داند. وی و همسرش در سال ۶۵ به خاطر فعالیت‌ سیاسی‌ در انجمن اسلامی دبیرستان‌ها بازداشت و به همراه فرزند یک‌ساله‌اش به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد: «زمانی‌که می‌خواستند اذیتم کنند٬ پسرم را از من جدا می‌کردند و به دیگر زندانیان می‌دادند. یادم هست که یک‌ بار پسرم از صبح تا شب فقط گریه می‌کرد. آن زمان نمی‌دانستم که چه کسی فرزندم را نگهداری می‌کند. بعدها فهمیدم که پسرم را به بانو صابری داده بودند که خودش دو فرزند داشت و شوهرش اعدام شده بود. از ادامه‌ی این شکنجه‌ها اضطراب داشتم. حتی آب‌جوش هم برای آماده‌سازی شیرخشک در اختیارمان نمی‌گذاشتند و می‌گفتند که با آب گرم سلول شیر را آماده کنیم. وقتی هم که از این آب استفاده می‌کردم٬ پسرم دل‌درد‌های شدیدی می‌گرفت. هنگام بیماری نیز قبول نمی‌کردند که برای تب٬ آنتی‌بیوتیک استفاده کند». در دهه‌ی شصت که زنان بسیاری به اتهام فعالیت سیاسی به زندان افتادند٬ جمهوری اسلامی فرزندان آن‌ها را نیز در زندان نگه می‌داشت و اجازه‌ نمی‌داد که کودکان نزد دیگر اقوام زندگی کنند؛ چرا که «کودکان ابزاری برای شکنجه‌ی مادران بودند».

این مادر و فرزند مدت شش ماه از عمر خود را در زندان به سر بردند و کودک یک‌ساله٬ برای اولین بار گام‌های خود را در بند ۲۰۹ به زمین گذاشت. بختیارنژاد اما در اثر فشارهای ناشی از زندان٬ پس از آزادی مدتی به «افسردگی» دچار شد: «شرایط روحی خوبی نداشتم. از دست دادن شغلم تاثیرات اقتصادی بدی به همراه داشت. به دلیل عدم استقلال مالی مجبور شدم که برای زندگی به خانه‌ی پدر و مادرم برگردم. تاثیر‌ات فشارهای زندان باعث شده بود که نتوانم به خوبی به فرزندم رسیدگی کنم». این فعال حقوق زنان به دلیل فعالیت‌هایش در همان زمان از ادامه‌ی اشتغال در اداره‌های دولتی برای همیشه محروم ماند. او معلم بود.

اگرچه در میان همسران زندانیان سیاسی٬ افراد بسیاری به انتخاب خود تحت عنوان "خانواده‌های زندانیان سیاسی" فعالیت می‌کنند٬ اما بختیارنژاد که همواره با این خانواده‌ها در ارتباط بوده٬ با زنانی مواجه شده که علاقه‌ای به دنیای سیاسی٬ حقوق‌بشری٬ مدنی یا روزنامه‌نگاری همسران خود ندارند٬ اما «به ناچار در این موقعیت قرار گرفته‌اند. زنانی که در پی زندانی شدن همسران‌شان مجبور شده‌اند برای پیگیری امور مربوط به آن‌ها٬ قدم به محیطی بگذارند که شناخت قبلی از آن نداشتند؛ مانند زندان٬ دادگاه٬ دادسرا و ...». به گفته‌ی وی بسیاری از این زنان حتی از سوی «زنان فعال سیاسی» مورد «خشونت» قرار می‌گیرند.

bakhtiar-nejadبختیارنژاد درباره‌ی خشونتی که از سوی زنان فعال علیه گروهی از همسران زندانیان سیاسی اعمال می‌شود٬ توضیح داد: «افراد فعال‌تر از موضع بالا با آن‌ها برخورد می‌کنند و رفتارشان حاوی این پیام است که "ما می‌فهمیم اما شما نمی‌فهمید". این مساله در کنش‌های آن‌ها نمود داشته و ادامه پیدا می‌کند. این زنان از سوی زنان فعال و سیاسی بدون آن‌که علاقه‌ای داشته باشند٬ مجبور به فعالیت و همراهی می‌شوند. این افراد در تصمیم‌گیری‌ها نیز لحاظ نمی‌شوند. سیاهی‌لشکر هستند و از سوی زنان فعال مورد تحقیر قرار می‌گیرند. زمانی هم که زندانی "قهرمان" به مرخصی می‌آید یا آزاد می‌شود٬ بسیاری از افرادی که برنامه‌ی سفر و زندگی‌شان منظم است٬ به او بیلان می‌دهند که "خانواده‌ها خوب همکاری کردند٬ اما خانم شما فعالیت زیادی نداشت". گویا این زن‌ها همواره از سوی زنان فعال تحت نظر قرار دارند. حقوق این زن‌ها و آزادی انتخاب آن‌ها همواره تضییع می‌شود».

جامعه‌ی ایران نیز «برای زنی کف و هورا می‌کشد که جسور و بی‌مهابا خودش را به در و دیوار زده٬ با قاضی مشاجره کرده٬ وکیل‌مدافع بقیه شده‌ و تمام مسوولیت‌های جامعه در قبال این شرایط و زندانیان را به تنهایی انجام داده است. در حالی‌که در خیلی موارد وقتی زندانی به مرخصی می‌آید یا آزاد می‌شود٬ افرادی که او را "قهرمان" می دانستند٬ حتی زنگ در خانه‌ی او را نمی‌زنند. زنان زندانیان سیاسی نماینده‌ی همه‌ی آدم‌هایی می‌شوند که در قبال خواسته‌های خودشان وظایفی داشتند اما جامعه‌ای که محافظه‌کار است و به سرعت مرعوب می‌شود٬ فقط عده‌ای را به جلو هل می‌دهد و خود از دور به نظاره می‌نشیند».

زنانی که ارتباط‌شان با دنیای زندان و سیاست تنها از طریق همسران‌شان بوده٬ مورد خشونت‌های پنهان دیگری نیز قرار می‌گیرند: «دو زندانی سیاسی را به یاد دارم که پس از آزادی٬ با خشونت کلامی از همسران‌شان شکایت داشتند که چرا درباره‌ی آن‌ها اطلاع‌رسانی نکرده‌ یا در فلان کنش خانواده‌های دیگر مشارکت نداشته‌اند. در حالی‌که بسیاری از این زنان هیچ‌وقت فعال سیاسی نبودند و مصاحبه‌ای هم نداشتند. آن مرد باید متوجه باشد که با چه کسی ازدواج کرده و اگر هم این زن فعالیتی داشته باشد٬ لطف کرده است».

این زنان حتی در برخی از موارد از سوی همسران زندانی خود به سکوت نیز وادار می‌شوند. به طور مثال یکی از زندانیان سیاسی سابق به همسرش «اجازه» نداد که درباره‌ی شرایط تحمیل شده به همسران زندانیان سیاسی با «حقوق ما» گفت‌وگو کند. آن زن اما در گوشی تلفن زمزمه‌ کرد: «در تمام مدتی که او در زندان بود٬ بچه‌ها را به دانشگاه رساندم. قرار است مهندس شوند». این زن در دوران زندگی خود هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نداشت و پس از آن‌که همسرش در پی انتخابات سال ۸۸ به زندان افتاد٬ دنیایش تغییر کرد.

بختیارنژاد در اشاره به نوعی دیگر از خشونت علیه این گروه از همسران زندانیان سیاسی از «قاضی‌ها» و «مسوولان زندان» نام برد که «می‌‌توانند در دل این زنان ترس ایجاد کنند. خانواده‌های زندانیان سیاسی برای هر کاری اعم از پیگیری درمانی تا اجازه‌ی مرخصی و هر نوع اقدام صنفی٬ گذرشان به قاضی و دادستانی می‌افتد که با ایجاد دلشوره و اضطراب٬ می‌توانند آن‌ها را تهدید کنند. این زنان اما تجربه‌ی برخورد با قاضی را ندارد و ممکن است برای یک مصاحبه‌ی ساده با مشکلات جدی مواجه شوند». او برای نمونه از برخورد قاضی با خود مثال آورد: «با هر مصاحبه‌ای که با رسانه‌ها درباره‌ی وضعیت همسرم داشتم٬ از سوی قاضی تهدید می‌شدم که "تو خودت از علیجانی بدتری. همین امروز و فرداست که دوباره با بچه‌ات به زندان برگردی". در آن زمان فرزند دومم شیرخواره بود».

این فعال حقوق زنان معتقد است که زنان در جامعه‌ی ایران «هدف» هستند و «در صف جلو» قرار گرفته‌اند اما «خودشان باید بخواهند و انتخاب کنند که کنشی داشته باشند. جامعه و زنان فعال حق ندارند که منویات خود را به دیگر زنان تحمیل کنند. اگرچه زنان فعال نیز نیاز به همراهی و حمایت دارند اما این نیاز نباید تبدیل به اجبار شود. وقتی فردی قدرت انتخاب و اختیار خود را از دست می‌دهد یعنی خشونتی اتفاق افتاده است. در حالی‌که این زنان مانند دیگر زنان زندانیان سیاسی وظیفه دارند که در نبود پدر٬ فرزندان را اداره کنند٬‌ روابط‌ و محیط‌شان تغییر می‌کند٬ علایق‌شان کنار می‌رود و وظیفه‌هایی به آن‌ها تحمیل می‌شود».

فعالیت خانواده‌های زندانیان سیاسی از زمان پیدایش زندان شکل گرفت. در روزهایی که نه اینترنت وجود داشت و نه تلفن٬ زنان بسیاری مسوولیت اطلاع‌رسانی از زندانیان‌شان را عهده‌دار شدند. اما همان‌طور که با تسهیل راه‌ها و ابزارهای ارتباطی٬ بر مسوولیت‌شان افزوده شد؛ توقعات جامعه نیز از آن‌ها افزایش یافت. توقعاتی که گاه به اعمال خشونت بیشتر علیه گروهی از آن‌ها منجر شده است.