شکنجه به عنوان یکی از ابزارهای قدرترانی از جهات مختلفی قابل بررسیست؛ اما آنچه معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد، تاثیر آن بر اطرافیان فرد شکنجهشده است. در بیش از سه دهه حکومت جمهوری اسلامی نیز شکنجه همواره از جمله ابزارهای برخورد با زندانیان و گرفتن اعتراف بوده. اگرچه در دورههای مختلف روشهای شکنجه تغییر کرده است، اما در نهایت زندانی و اطرافیانش در مقابل اعمال این خشونت٬ هزینههای گزافی میپردازند.
از جمله آثار شکنجه در زندانی از بعد روانشناسی، ایجاد افسردگی و انزوا در زندانیست که لزوما از سوی جامعه پذیرفته شده نیست. زندانی در افکار عمومی قرار است فردی «بینقص» باشد که توقع همگان را برآورده میکند. مسالهای که به سادگی از عهدهی آسیبدیدهی شکنجه برنمیآید. آنچه در این بین نادیده گرفته میشود٬ تاثیرات شکنجه است.
پروین بختیارنژاد٬ پژوهشگر حوزهی زنان در دههی شصت به همراه فرزند و همسرش زندانی بود و در دهههای بعد نیز به عنوان خانوادهی زندانی٬ با دیگر خانوادههای زندانیان ارتباط داشته است. او برای "حقوق ما" از آسیبدیدههای شکنجه و کنشهای رفتاری آنها گفت و تاثیراتی که این مساله روی روابط اجتماعی فرد میگذارد. او نوع شکنجه در جمهوری اسلامی را به دو دوره تقسیم میکند؛ «از دههی ۷۰ به بعد شکنجهها از جسمی به روحی تغییر پیدا کرد و در نتیجه در شرایط کنونی فشارهای روی زندانیان بیشتر فشارهای روحی و روانی است».
در بیشتر مواقع زندانی در دوران مرخصی یا پس از آزادی در اولین تماسها با خانوادهی خود روبهرو میشود و ساعتهای خلوت خود را در کنار دیگر اعضای خانوادهاش میگذراند. به همین جهت از نظر بختیارنژاد «شاید اولین افرادی که با آسیبهای روحی و روانی زندانی مواجه میشوند؛ خانوادهی زندانی هستند».
به گفتهی بختیارنژاد تاثیرات شکنجه را در رفتارهای زندانی حتی پیش از آزادی نیز میتوان مشاهده کرد: «این تاثیرات را میتوان در زمان ملاقات هم در زندانی مشاهده کرد. رفتارهایی که در دوران مرخصی و پس از آزادی نیز نمود دارند. به طور مثال ممکن است که زندانی تحت تاثیر شکنجه، افسرده یا پرخاشگر شده باشد. البته در بیشتر مواقع زندانی پس از آزادی به دلیل شکنجههای روحی افسرده میشود و زمانیکه افسردگی شدید باشد در زندگی عادی و طبیعی نیز اختلال ایجاد میشود».
این پژوهشگر با اشاره به مواردی که در میان خانوادههای زندانیان مشاهده کرده٬ به افسردگی همسران زندانیان نیز اشاره کرد: «به عنوان مثال فشارهایی که در مدت زندانی بودن فرد به خانواده وارد شده ممکن است باعث افسردگی شدید همسر شود. حتی این اختلالات ممکن است که منجر به فروپاشی یک خانواده نیز بشود. من حتی مواردی دیدم که بعد از بازداشت به ناگهان طلاق پیش آمده که بیشتر از آنکه ناشی از اختلافات میان زن و شوهر باشد٬ ناشی از آشفتگی روحی و روانیست که زندانی در زندان به آن مبتلا شده».
«خشونت رفتاری» نیز یکی از موارد دیگریست که ممکن است در رفتارهای زندانی بروز پیدا کند: «در مواردی، زمانیکه دورههای پرخاشگری زندانی شروع میشود؛ به نوعی باعث خشونت رفتاری زندانی علیه اطرافیان خود میشود. این خشونت رفتاری میتواند با شک و تردید نسبت به اطرفیان توام باشد یا آنکه زندانی حس کند که از سوی همه اطرافیانش مورد اتهام قرار گرفته. همه علیه او حرف میزنند و توطئه میکنند». بختیارنژاد همچنین تاکید میکند که شدت و کاهش کنشهای رفتاری زندانی به میزان آسیبهایی که دیده مرتبط است به طوریکه «افرادی که کمتر تحت فشار بودهاند٬ آسیبهای کمتری دیده و افرادی که اتهامهای سنگینتر داشته و شکنجههای سختتری داشتهاند٬ بیشتر آسیب دیده و کنشهای رفتاری شدیدتری دارند».
طبق آییننامههای مختلف در مورد زندانیها، از جمله امکاناتی که باید در اختیار زندانیان قرار بگیرد٬ روانشناس و دورههای روانکاوی در حین مدت حبس و پس از آزادی است. این مساله اما در قوانین جمهوری اسلامی برای زندانیان وجود ندارد. در حالیکه برای بازگشت آنها به جامعه و در پی آن ارتباط برقرار کردن با اطرافیان موانع بسیاری از جمله پذیرا بودن جامعه و درمان آسیبهای جسمی و روحی وجود دارد. اما آیا منابع آگاهیبخشی برای اطرفیان زندانی در خصوص ارتباط با روانکاو وجود دارد؟ بختیارنژاد معتقد است که این تاثیرات با کمک روانشناس و روانپزشک قابل درمان است «اما در بیشتر مواقع آسیبدیده متوجه نیست که دچار اختلالات رفتاری و آشفتگی شده است».
وی در پاسخ به این سوال که چه منابع آگاهی بخشی در این خصوص برای زندانیان و اطرفیانشان وجود دارد، گفت: «در واقع منبعی وجود ندارد. به این دلیل که ما همیشه فکر میکنیم وظیفهی زندانی٬ مقاومت است و خانوادهی زندانی نیز باید حامی این مقاومت باشد. در حالیکه متوجه نیستیم ممکن است در این پروسهی بازداشت و پیگیریها، خانواده زندانی به لحاظ روانی آسیب میبیند. ما حق آسیب دیدن را برای این افراد قایل نیستیم. چنین فکر میکنیم که چون این افراد زندانی یا فعال سیاسی هستند پس باید در تمام زمینهها بینقص باشند؛ در حالیکه آنها نیز انسان هستند و ممکن است خسته یا رنجور شوند٬ آسیب روانی ببینند یا دچار خطا و اشتباه شوند. در حالیکه انسان میتواند در معرض آسیب قرار بگیرد. ما نباید در مورد خودمان اسطورهپردازی کنیم؛ چه در مورد زندانی و چه خانوادهی او. بایستی آنها را موجودات زمینی بدانیم که هر اتفاقی که برای بقیه ممکن است رخ دهد٬ برای آنها هم امکانپذیر است. در نتیجه خود این افراد هم میتوانند به بهبود خود کمک کنند. زندانیان بسیاری را میشناسم که پس از آزادی به افسردگی شدید دچار شدند؛ اما پس از مراجعه به روانپزشک درمان پیدا کردند. یا نوعی حالت در خود فرورفتگی٬ ناامیدی و کرختی داشتند که درمان شدند».
بختیارنژاد در مورد کمکی که خانواده میتواند به زندانی در حین مرخصی یا پس از آزادی بکند، گفت: «زندانیان و شکنجهشدهها باید آگاه باشند که با کوچکترین پرخاشگری یا نشانهی تمایل به خشونت٬ افسردگی یا منفینگری بلافاصله با روانشناس در ارتباط باشند و بگویند که دقیقا چه اتفاقی برای آنها در زندان افتاده. آنها باید بتوانند در پروسهی درمان همکاری کنند. امروزه دانش به قدری پیشرفت کرده که بخش جدی این آسیبها قابل برطرف شدن است، اما قبل از هر چیز خود فرد باید بداند که آسیبهای جدی دیده. خانوادهی باید بداند که امکان آسیبهای بسیاری زیادی وجود دارد. هر دو طرف باید آمادگی داشته باشند و به استقبال درمان و بهبود بروند. نه آنکه درمان را پس زده و توهین به خود بدانند. زندگی بهتر داشتن منوط به این است که انسان با خودش صادق باشد و کاستیها را شناخته و برای رفع آنها برنامهریزی کند».