مین همچنان قربانی می‌گیرد

19 آوریل 2016، ساعت 2:58

با وجود گذشت ۲۷ سال از جنگ بین ایران و عراق «مین»‌های کاشته شده در شهرهای مرزی ایران همچنان قربانی می‌گیرد.

پاکسازی غیر اصولی، مجهز نبودن به دانش جدید مین زدایی، آگاهی نداشتن مردم از خطرات مین، عدم وجود علامت گذاری‌های مناسب در میدان‌های مین و... از عوامل اصلی انفجار مین‌ها و قربانی شدن مردم این مناطق هستند. ایران از لحاظ آلودگی به مین در جایگاه دوم دنیا ایستاده است. اما به دلیل امضا نکردن معاهده «CCW» و عدم عضویت در کنوانسیون «اتاوا» هیچ نظارت بین المللی روی این مناطق و حوادثش صورت نمی‌گیرد. دستکم چهار میلیون هکتار از اراضی ایران دارای میدان مین است، که هر ساله به ویژه در فصل بهار قربانی می‌گیرد. اما مسئولان امر از جمله «مرکز مین زدایی» با وجود بودجه کافی، هیچ اقدام در خور توجهی در خصوص این فجایع صورت نداده‌اند. مریوان به لحاظ تعداد مصدومان انفجار مین در جایگاه نخست در کل کشور قرار دارد که طبق آمار منتشر شده در کتاب «مین، قاتل خاموش ایرانیان»، بیش از هزار مصدوم را در خود جای داده است. مناطق آلوده در ایران به لحاظ وسعت آلودگی به مین به ترتیب: خوزستان، ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی هستند. از سویی دیگر سرنوشت مصدومان انفجار مین‌ها نیز دردناک است. تعداد بسیار کمی از آن‌ها تحت پوشش بیمه قرار می‌گیرند و اکثر آنان از خدمات درمانی دولتی محروم هستند. این در حالیست که غالب این افراد جزو اقشار کم درآمد جامعه و ساکن مناطق محروم کشور هستند، که توانایی پرداخت هزینه‌های درمانی مصدومیت خود را ندارند. تا کنون تعدادی از خیرین و فعالان مدنی از جمله پروین ذبیحی، عیسی بازیار، حسین احمدی نیاز و فریبا راد (بنیاد نیک) به همراه تنی چند از پزشکان و روان‌شناسان بصورت داوطلبانه سعی کرده‌اند از طریق آموزش، آگاهی رسانی، برگزار جلسات توجیهی در خصوص خطرات مین، کمک‌های مالی و معنوی به مصدومان در جهت مداوای مصدومیت‌های جسمی و روانی ناشی از انفجار مین، بخشی از آسیب‌های این افراد را کاهش دهند و از وقوع اتفاقات مشابه پیشگیری کنند، اما ورود و فعالیت در این حوزه برای انجمن‌های مردم نهاد و فعالان مدنی به دلیل امنیتی بودن این حوزه بسیار دشوار و با محدودیت‌هایی همراه است.


سازمان حقوق بشر ایران گفتگویی را با «عیسی بازیار» که سال‌های زیادی در این حوزه فعالیت داوطلبانه داشته است را ترتیب داده است:

لطفا کمی از فعالیت‌های خودتان برای ما بگویید. بخش اعظمی از مردم آشنایی چندانی با مقوله پاکسازی مین و خطرات مین ندارند. شما تا کنون چه اقداماتی در این زمینه انجام داده‌اید؟

ما در شرکت تلاشگران صلح سبز از سال ۸۰ شروع به کار کردیم. یکی از بخش‌های استاندارد مقوله پاکسازی «MRE» است. به معنای آگاهی رسانی از خطرات مین. در واقع در تمام مناطق آلوده به مین در دنیا این شاخه وجود دارد و بسیار ضروری است. خیلی از شرکت‌هایی که در ایران برای پاکسازی به ثبت می‌رسند این بخش را نادیده می‌گیرند. ما در طول پاکسازی این بخش را فعال و پویا نگه داشتیم. این شاخه اجباری نبود اما برای ما اهمیت زیادی داشت و در حد توان به آن پرداختیم. اطلاع رسانی به مردم بومی در مناطق آلوده به مین از طریق جلسات و ورک شاپ‌های رو در رو با مردم این مناطق و پخش پوستر و نصب تابلو و پلاکارد در این مناطق... از جمله فعالیت‌هایی بود که در کنار پاکسازی انجام می‌دادیم. وقتی پایان پاکسازی استان کرمانشاه در بهمن سال ۹۰ توسط دولت اعلام شد ما به شدت و بصورت جدی اعتراض کردیم و هشدار دادیم که پاکسازی باید ادامه داشته باشد و آن منطقه همچنان آلوده است. بعد از آن اعتراض وزارت اطلاعات به مرکز مین زدایی دستور داده بود من و شرکتم اجازه ادامه فعالیت نداریم.‌‌ همان شد که از سال ۹۱ تا ۹۲ ما مجبور شدیم کار پاکسازی را کنار بگذاریم، اما بصورت تمام وقت به اطلاع رسانی در رابطه با خطرات مین و آموزش به مردم این مناطق پرداختیم. در این دو سال ما مستقل و بدون حضور مرکز مین زدایی و نهادهای دولتی فعالیت می‌کردیم. هیچ امکانات و کمک مالی ازهیچ نهاد دولتی دریافت نکردیم. خودمان تا حدی که در توانمان بود شروع به علامت گذاری در برخی از مناطق آلوده به مین برای بومیان کردیم و به آن‌ها آگاهی دادیم که این مناطق برای آن‌ها خطر آفرین است. کتابی نوشتیم به نام «صد حادثه، صد درس» و آن را منتشر کردیم. صد حادثه که از طریق انفجار مین رخ داده بود را آنالیز کردیم و در اختیار ساکنین ۵ استان که آلوده به مین بودند قرار دادیم. از پیرانشهر تا شلمچه که آخرین منطقه آلوده است را تحقیق کردیم و با تعداد زیادی از مصدومان رخ به رخ صحبت کردیم و تجربه خودشان را در رابطه با مصدومیتشان را برای ما تعریف کردند که چرا وارد منطقه آلوده شده‌اند و چه کارهایی می‌بایست انجام می‌شد تا این اتفاق برای آن‌ها نیفتد و... همه آن‌ها را ثبت و ضبط کردیم، همراه با مشخصات فردی آن‌ها و در ‌‌نهایت موفق شدیم جدا از ثبت تجارب این افراد، آمار دقیقی از مصدومان نیز بدست بیاوریم. در بخشی از فعالیت‌هایمان مجوزهای لازم را دریافت می‌کردیم. اما با اینحال برخی از نهاد‌ها از جمله حراست بهزیستی با فعالیت‌های ما و بصورت کلی با بودن ما در مناطقی که مصدومان وجود داشتند مخالفت داشتند.

آموزش و اطلاع رسانی در خصوص خطرات مین برای مسئولان این امر تا چه حد جدی گرفته می‌شود؟

از مرکز مین زدایی که نهاد اصلی پاکسازی است تا شرکت‌ها و موسسه‌هایی که با این نهاد قرارداد پاکسازی می‌بندند، چه شرکت‌های خصوصی و چه یگان‌های سپاه و ۴۰۹ ارتش همگی موظف هستند علاوه بر پاکسازی اجرایی در میدان‌های مین، کلاس و ورک شاپ‌هایی هم برای آگاهی مردم منطقه ایی که در آن پاکسازی انجام می‌شود در خصوص خطرات مین اجرا کنند. یعنی این مورد در قرارداد همگی آن‌ها نوشته شده است. ارتش و سپاه که به هیچ عنوان به این بند پایبند نبودند. آن‌ها نیروهای امنیتی بودند و اصلا نمی‌شد به آن‌ها نزدیک شد. شرکت‌های خصوصی دیگر نیز به جز چند مورد خیلی محدود اهمیتی به این موضوع نمی‌دادند. من با توجه به اینکه عربی را به خوبی صحبت می‌کردم و به لری و کردی هم مسلط بودم، به راحتی با مردم این مناطق ارتباط برقرار می‌کردم و برای آن‌ها کلاس‌های توجیهی در رابطه با خطرات مین برگزار می‌کردم و آن‌ها هم استقبال می‌کردند. من فکر می‌کنم این مسئله مهمی است که با زبان محلی افراد این کلاس برگزار شود.

در این سال‌ها که فعالیت‌های گسترده ایی در این حوزه داشته‌اید عمدتا با چه مشکلاتی رو به رو بوده‌اید؟

یادم هست که به دلیل نداشتن فضای مناسب و نبود امکانات برای برگزاری ورک شاپ در یک پارک برای مردم پیرانشهر کلاس آگاهی رسانی در رابطه با خطرات مین برگزار کرده بودیم، که در آن برنامه مصدومان مین نیز حضور داشتند. اما متاسفانه لباس شخصی‌ها هجوم آوردند و کلاس را بهم ریختند و با ایجاد ترس و ارعاب و تهدید مردم را متفرق کردند و کلاس بهم خورد. مثال دیگر در رابطه با عمر دهقانی، دهیار یک روستا در مریوان بود. فردای روزی که روی مین رفت و آسیب دید من می‌خواستم به دیدن اون بروم اما سپاه اجازه ورود به روستا را به من نداد و من مجبور شدم مدتی صبر کنم و در جای دیگری به ملاقات او رفتم. هفت کودک نشکاش نیز همین طور. به محض اطلاع پیدا کردن از انفجار‌ها سریع خودم را به آن‌ها می‌رساندم. تحقیق می‌کردم در مورد منطقه ایی که مین گذاری شده بود، یا علت انفجار، دلیل نزدیک شدن این افراد به مین و اینکه چه راهکاری باید داشته باشیم که این حوادث اتفاق نیفتد... همه آن‌ها را ثبت می‌کردم. تمام این فعالیت‌ها با هزینه شخصی خودم بود و هیچ نهادی هیچ کمکی به ما نکرد. ما به محض اطلاع پیدا کردن از حوادث خود را به بهزیستی آن منطقه می‌رساندیم. چون معمولا مصدومان مین را به بهزیستی می‌برند. یکی از مشکلات ما همین بهزیستی‌ها بودند که اصلا کمکی به ما نمی‌کردند و با حضور ما در کنار مصدومان مشکل داشتند. مجبور می‌شدیم منزل یکی از مصدومان جمع شویم و حدودا ورک شاپ‌های ده نفری را برگزار می‌کردیم. در تمام این جلسات مشکلات امنیتی مطرح بود و بار‌ها نیروهای امنیتی به این منزل‌ها هجوم آوردند و کلاس‌ها را بهم ریختند. اجازه تجمع نمی‌دادند. برای برگزاری کلاس‌ها فضا در اختیارمان قرار نمی‌دادند. ما بار‌ها از بهزیستی از هلال احمر یا صلیب سرخ درخواست کمک کردیم اما بی‌نتیجه بود. من حتی با نماینده صلیب سرخ جهانی در تهران هم دیدار کردم. اما او هم نتوانست مشکلی را حل کند. خدماتی که ما می‌خواستیم چه بود؟ یک مکان برای برگزاری کلاس‌ها. یک تخته وایت برد. هزینه انتشار پوستر‌ها... اما در همین اندازه نیز به ما کمک نکردند و ما تمام این فعالیت‌ها را با هزینه خودمان یا خیرخواهان انجام دادیم. حراست بنیاد جانبازان، حراست بهزیستی‌ها و اداره اطلاعات هر شهری که می‌خواستیم کلاس برگزار کنیم یا به دیدن مصدومان برویم همیشه ما را آزار می‌دادند و کارشکنی می‌کردند. مشکلات مالی نیز همیشه از مواردی بود که به ما فشار وارد می‌کرد. برای مثال ما خیلی از مناطق را باید با ماشین شخصی خودمان یا ماشین‌های کرایه ایی می‌رفتیم و وسایل نقلیه عمومی به این مناطق نمی‌رفتند. مسیرهای خیلی طولانی از آذربایجان تا خوزستان را با هزینه‌های شخصی خودمان طی می‌کردیم که شامل پول بنزین و مسافرخانه و خوراک و... می‌شد. گاهی هم افراد خیرخواه کمک می‌کردند. در ‌‌نهایت هم می‌خواهم بگویم هیچ فعال مدنی در ایران نمی‌تواند به راحتی در زمینه اطلاع رسانی در خصوص خطرات مین و حتی کمک رسانی به افراد مصدوم فعالیت کند. مهم‌ترین علت این مسئله این است که حکومت نمی‌خواهد آماری از مناطق آلوده و تعداد مصدومان به اطلاع عموم برسد.

آیا مصدومان مین از سوی نهادهای دولتی حمایت معنوی و مالی در جهت مداوای خود می‌شوند؟

وقتی وارد جمع مصدومان می‌شوید متوجه می‌شوید که نزدیک به هشتاد درصد این مصدومان را کمیسیون ماده دو پذیرش نمی‌کند. چون نمی‌خواهند برای حکومت بار مالی و تبلیغ منفی داشته باشد. بعد از مدت‌ها دوندگی اگر هم کسی بتواند پذیرش بگیرد به اندازه یک فرد که در جنگ مجروح شده است خدمات نمی‌گیرد و تنها می‌تواند برای برخی از مشکلاتش به بیمارستان تامین اجتماعی برود. نه می‌توانند تمام دارو‌هایشان را با بیمه بگیرند نه می‌توانند پیش پزشکان و جراحان متخصص بروند. بنابراین وقتی یک فعال مدنی می‌خواهد وارد این حوزه بشود و مشکلات را ببیند و برای عموم منتشر کند، از نظر حکومت وارد مسائل امنیتی شده است. بنیاد جانبازان نیز به همین شکل. تمام این هزینه‌ها به سختی و با کمک خیرخواهان تامین می‌شود. بیشتر این افراد در خانواده‌هایی هستند که با درآمد کارگری زندگی می‌کنند و اغلب کارگرهای فصلی هستند. گشین کریمی مهم‌ترین مصدوم نشکاش بود که متاسفانه پای خود را از دست داد. هزینه رفت و آمد این کودک به مرکز استان از مریوان به سنندج را یکی از فعالان به نام پروین ذبیحی از طریق یک خیر تامین کرد. یا آلا دختر بچه دیگری که چشم خود را در اثر انفجار مین از دست داد نیز همین طور. هیچ نهادی به این مصدومان کمک نمی‌کرد و نمی‌کند. حتی کرایه رفت و آمد این آسیب دیدگان به مراکز درمانی نیز پرداخت نمی‌شد چه رسد به هزینه‌های سنگین درمان. ما خودمان گشتیم و پزشک‌هایی از آشناهای خودمان پیدا کردیم که داوطلبانه بدون دریافت هزینه به این مصدومان کمک رسانی می‌کردند. دکتر ارتوپد یا فیزیوتراپ یا حتی روان‌شناس نیز داشتیم. چرا که بعد از هر حادثه در خصوص انفجار مین، شخص دچار عواقب ناشی از موج انفجار می‌شود و نیاز مبرم به جلسات روان‌شناسی پیدا می‌کند. یکی از تلخ‌ترین اتفاقاتی که در این رابطه در ذهن من مانده، خانم «پرستو محمدی» بود. ایشان بعد از آسیبی که در اثر انفجار مین دیدند ازدواج کردند اما به دلیل عواقب روانی حاصل از موج انفجار ازدواجش به طلاق ختم شد و سختی‌های زیادی را تحمل کرد و می‌کند. ما او را به روان‌شناسی از آشناهای خودمان معرفی کردیم و این روان‌شناس بصورت داوطلب و بدون دریافت هزینه، پرستو را تحت درمان قرار داد. همین جلسات روان‌شناسی کمی وضعیت او را بهبود بخشید. اما در حال حاضر نیز پرستو به سختی و با مشکلات مالی و روحی زیادی دست و پنجه نرم می‌کند، بصورتی که حتی حرف زدن عادی نیز برای او سخت است.

شما خروج اجباری از ایران داشتید. در حال حاضر در کشور ترکیه ساکن هستید. آیا هنوز هم در این زمینه فعال هستید؟

یکی از افتخارات زندگی من این است که بعد از خروج اجباری از ایران به فعالیت‌های خود نه تنها ادامه دادم، بلکه آنرا توسعه نیز دادم. از نوشتن مقاله‌های متعدد در خصوص خطرات مین بگیرید تا چاپ پوستر جهت آگاهی رسانی مردم مناطق آلوده به مین و ارسال این پوستر‌ها به کمک «بنیاد نیک» از طریق خانم «فریبا راد» به این مناطق. قبل از انتشار کتاب من در خصوص آمار مصدومان مین و علل این انفجار‌ها و اطلاع رسانی در رابطه با مناطق آلوده و خطرات آن، هیچ کجا و توسط هیچ نهاد خصوصی یا دولتی این آمار وجود نداشت. من تمام تلاش و دقت خود را در این زمینه صرف کردم که این افراد فراموش نشوند و تا جایی که در توان داشتم سعی کردم با آگاهی به مردم آن مناطق از اتفاقات بعدی جلوگیری کنم. حتی مختصات جغرافیایی حوادث را نیز تهیه کردم. در خارج از ایران نیز همچنان از هر طریقی که توانستم اطلاع رسانی کردم و همیشه پیگیر حوادث ناشی از مین در ایران هستم و با اغلب مصدومان در ارتباط هستم. هیچ وقت نه خسته شدم و نه ساکت نشستم.

از نظر شما چه اقدامات ضروری وجود دارد که مسئولان از اجرای آن سرباز می‌زنند؟

نهاد مین زدایی موظف است مانند تمام کشورهایی که آلودگی به مین دارند، کارگاه پروتز سازی و ارتوپدی و فیزیوتراپی و روان درمانی داشته باشد. برای مصدوم که نقص عضو شده، باید آموزش مشاغل یا‌‌ همان کارآموزی داشته باشند و بعد از آن برای او اشتغال زایی کنند. حتی افغانستان که از نظر خیلی از مردم ایران از کشور ما عقب‌تر هستند، تمام این خدمات را در اختیار مصدومان مین خود قرار داده است. اما در ایران مرکز مین زدایی فقط پاکسازی انجام می‌دهد و به باقی مسائل کاری ندارد. حتی‌‌ همان پاکسازی را هم ناقص و غیر اصولی انجام می‌دهد. پاکسازی در ایران میلیتاری است. از علم و دانش جدید دنیا در این زمینه استفاده نمی‌کند و تا امروز حتی یک نفر را برای کلاس‌های جهانی و آموزش روش‌های جدید و کم خطر‌تر مین زدایی نفرستاده است. علامتگذاری میدان‌های مین از جمله وظایف دیگر نهاد مین زدایی است و از آن مهم‌تر سرکشی کردن به این مناطق، که چک کند علامت‌ها سر جای خود هست یا نه. این علامت‌ها باید تصویری و علامت قراردادی دنیا باشد. نوشته‌های این تابلو‌ها باید به زبان محلی نیز باشد. فواصل این علامت‌ها باید استاندارد باشد. حمایت از مصدومان و خدمات دولتی به آنان نیز بخشی از وظایف مسئولان است که در آن کوتاهی می‌کنند.


راه‌های ارتباطی برای همکاری با عیسی بازیار:

http://www.solhsabez.blogfa.com

[email protected]