قرن شانزدهم میلادی در اروپا به عنوان زمان ظهور نظام سرمایهداری شناخته میشود. در برهه تاریخی بین فروپاشی امپراتوری روم در قرن پانزدهم تا شروع قرن شانزدهم، نظام فئودالی بر اروپا و بخشهای وسیعی از آسیا به خصوص چین، هند و ژاپن حاکم بود و در واقع میتوان گفت نطفه نظام سرمایهداری در دل سیستم فئودالی بسته شد. در روم باستان، سیستم فئودالی 95 درصد از کشاورزان را به استثمار خود درآورده بود و علاوه بر آن، کارگران که از نظر اجتماعی یک درجه از بردگان بالاتر بودند نیز در خدمت فئودالها قرار داشتند.
کارگران در آن زمان بدون اینکه هیچ گونه حقوقی داشته باشند، برای فئودالها کار کرده و در عوض در بخش کوچکی از زمین زندگی کرده و از کشت و کار در همان زمین، امرار معاش میکردند.
تاریخ شاهد شورشها و مخالفتهای زیادی از طرف کارگران در دوره فئودالی بود. در کنار این اعتراضها، گروهها و سندیکاهایی که در آن زمان تحت پوشش «صنایع دستساز» تشکیل شده بود، کمک زیادی به پیشرفت سرمایهداری به خصوص در زمینههایی مثل اسلحهسازی و نساجی کرد. گروهها و سندیکاهای صنعتی از زمان شروع عصر فئودالیسم وجود داشتهاند و در کنار آنها، تجار و سرمایهداران مشغول گسترش دامنه فعالیتهای خود بودند. در همین چارچوب بود که تجار برای گسترش درآمدهای خود روانه آفریقا شده و اندکی بعد ضمن کسب درآمدهای سرشار، سیاهپوستان را به عنوان برده به کار گرفتند. تمایل سرمایهداران به افزایش ثروت خود باعث شد تا شهرهایی در کنار رودخانههای قابل رفت و آمد بنا کنند و اندک اندک بازارهای محلی، ملی و جهانی رونق گرفته و منجر به افزایش تولید شد. مجموعه این عوامل، آغازی بر پایان عصر فئودالی و آغاز دوره صنعتی بود.
در قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم و همزمان با انقلاب صنعتی، عرصه تولید کشاورزی از تولید صنعتی به طور کامل جدا شد و انقلابهای بورژوازی علیه سیستم فئودالی رخ داد. از آن جایی که هیچ طبقه حاکمی، قدرت خود را به شکل داوطلبانه واگذار نمیکند، فئودالها مقاومت زیادی در برابر سرمایهداران و تلاش آنها برای گسترش صنعت و کسب درآمد بیشتر کردند. نظام سرمایهداری بر اساس مالکیت خصوصی بر تولید و زمین بنا شده و نیاز به استثمار طبقه کارگر داشت تا بتواند سودآوری را بیشتر کند. با شکست فئودالیسم در برابر کاپیتالیسم، کارگران و کشاورزان زیادی از روستاها روانه شهرها شدند و برای کسب حقوق خود فعالیتهایی کردند.
انجمن صنعتگران دستی
انجمنهای مختلف صنعتگران دستی برای سالها وظیفهای دوگانه داشتند. اعضای این انجمنها، از یک طرف تولیدکنندگان مستقل بودند و از طرف دیگر کارگر به حساب میآمدند. آنها مجبور بودند مواد خام برای تولید خود را خریداری کرده و پس از تولید، جنسها را به فروش برسانند. چنین فرایندی، سد راه پیشرفت سرمایهداران بود. تجار بزرگ و ثروتمندان با سیطره یافتن بر منابع مواد خام، توانستند کنترل انجمنهای صنعتگران دستی را در اختیار بگیرند و صنعتگران را به پرولتاریا تبدیل کنند تا عصر صنعتی شروع شود. شیوه کار به این شکل بود که صنعتگران در کارخانههای بزرگ مشغول به کار شدند و هر کدام بخشی از محصول نهایی را تولید میکردند تا در کنار تولیدات دیگر کارگران، کار تکمیل شود. بدین ترتیب، صنعتگران که قبلا خود مستقلا در قالب انجمنهای صنعتگران دستی، تولیدات خود را روانه بازار میکردند، اکنون بخشی از تولید را در چارچوب یک مجموعه بزرگتر در اختیار داشتند که در نهایت سود محصول پایانی روانه جیب سرمایهدار میشد.
مرحله صنعتی شدن از اواسط قرن شانزدهم شروع شد و تا انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم به طول انجامید. این مرحله در واقع آغازگر انقلابهای پایان قرن هجده و شروع قرن نوزده بود، چرا که پیشرفت سرمایهداری نیاز به افزایش تعداد کارگران داشت.
صنعتگران که دیگر قادر به مقاومت در برابر سرمایهداران نبودند رفته رفته تبدیل به کارگران روزمزد شدند. کمبود نیروی کار در عصر توسعه سرمایهداری سبب شد تا کشاورزان نیز به هیات طبقه کارگر درآمده و با ترک زمینهای خود روانه کارخانهها شوند. در واقع میتوان گفت که نظام سرمایهداری از همان ابتدا تناقضی را با خود به همراه داشت. این نظام نمیتوانست زنده باشد و پیشرفت کند، بدون اینکه کارگران بیشتری در اختیار داشته باشد. واقعیت این است که در عصر صنعتی شدن، گسترش نظام سرمایهداری با گسترش طبقه کارگر همراه شد.
لودیسم و شروع جنبشهای سندیکایی در بریتانیا
بریتانیا در قرن شانزدهم، دولت کوچکی بود که ساکنان آن از 3.5 میلیون نفر بیشتر نبودند که با پیشرفت اقتصادی مواجه شدند؛ پیشرفتی که سه قرن بعد باعث شد تا بریتانیا از جمله مهمترین کشورهای صنعتی جهان باشد.
ظهور قوانین سرمایهداری در بریتانیا باعث شد تا طبقه کارگر گسترش یافته و به خاطر استثمار کارگران و پیشرفت صنعت، تراکم سرمایه ایجاد شود. در کنار این تحولات، کارگران شروع به تاسیس نهادهایی کردند تا بتوانند از طریق آنها از حقوقشان دفاع کنند. نخستین جنبشهای سندیکایی در برابر سرمایهداری در بریتانیا ایجاد شد تا پس از آن به دیگر نقاط جهان حتی مستعمرهها برسد.
از زمانی که سرمایهداری در بریتانیا گسترش یافت، بحرانهای اقتصادی دورهای را نیز با خود به همراه آورد، به طوری که بریتانیا در سالهای 1815، 1825، 1837 و 1840 با بحرانهایی مواجه شد که بار اصلی فشار آن بر گرده طبقه کارگر وارد میشد و آنها را از نظر معیشتی در وضعیت بسیار دشواری قرار داده بود. در اوایل قرن نوزدهم کارگران برای رهایی از فشارهای سرمایهداران اقدام به تاسیس انجمنهای تعاونی کردند. نخستین شورش بزرگ کارگری در چارچوب همین تعاونیها رخ داد به طوری که در سال 1811 کارگران که «دستگاههای صنعتی» را عامل وضعیت نابسامان خود میدانستند شروع به شکستن و خراب کردن ادوات صنعتی کردند، جنبشی که کم و بیش تا سال 1816 ادامه یافت. این روش اغلب توسط کارگران نساجی در پیش گرفته میشد که جزو نخستین کسانی بودند که صنایع سنگین، حرفههای کوچک آنها را از بین برده بود.
رهبر جنبش تخریب ادوات صنعتی ند لود (Ned Ludd) بود که قبل از آن شهرتی نداشت؛ ولی در جریان دو شورش کارگری در سالهای 1811 و 1812 شهرت زیادی کسب کرد. تا سال 1816 بسیاری از کارگران به جنبش لودیسم پیوسته و با پرداخت پول و کمکهای مختلف آن را تقویت میکردند. در این دوره، برای نخستین بار اعتصابهای کارگری و تظاهرات اعتراضآمیز رخ داد تا جایی که پارلمان بریتانیا قانونی وضع کرد که بر اساس آن تخریب ادوات صنعتی، جرم تلقی شده و افراد درگیر در این روند مورد پیگرد قانونی قرار میگرفتند.
شرح عکس: دعوت ند لود از کارگران برای تخریب کارخانهها
جنبش تخریب ادوات صنعتی در عین این که برای کارگران تجربهای در زمینه مبارزه با طبقه حاکم و سرمایهدار بود، ولی نشان از این داشت که کارگران متوجه دلیل واقعی تیرهبختی خود نیستند و به جای اینکه سرمایهداران را هدف قرار دهند، رویکرد اعتراضی خود را متوجه ادوات صنعتی کرده بودند.
جنبش لودیسم خود ریشه در فعالیتهای پراکنده سندیکایی در قرن هفدهم داشت. در آن دوره که هنوز انقلاب صنعتی شروع نشده بود، کارگران با دست زدن به اعتصاب، روند تولید را متوقف کرده و به صاحبان مشاغل ضرر میزدند. اعتصابهای پراکنده باعث تصویب قانون موسوم به 1800 در مجلس بریتانیا شد که بر اساس آن هر گونه اجتماعی میان کارگران و اعتصاب ممنوع شد. جنبش لودیسم و سپس اعتراضهای مستمر طبقه کارگر سرانجام باعث شد تا پارلمان بریتانیا در سال 1824 قانون 1800 را لغو کرده و به تحریم و ممنوعیت اعتصابهای کارگری خاتمه دهد. تعلیق این قانون، شروع فعالیتهای سندیکایی رسمی در بریتانیا یا به عبارت دیگر آغاز مرحله «تاسیس اتحادیهها» بود.
رابرت اوون و پایهگذاری جنبشهای سندیکایی
مبارزات طبقه کارگر در بریتانیا که هنوز شکل، انسجام و هماهنگی سازمانی پیدا نکرده بود، تنها به دنبال لغو قانون 1800 نبود؛ بلکه موضوع انتخابات و مشارکت مردم در آن نیز از جمله مطالبات این جنبش نوظهور بود. در سالهای 1829 تا 1832 که انتخابات در بریتانیا شروع شده بود، تنها 160 هزار نفر از سرمایهداران و خانوادههای مشهور حق رای داشتند. این در حالی بود که جمعیت بریتانیا در آن زمان به نزدیک 16 میلیون نفر رسیده بود.
در شرایطی که سرمایهداران بزرگ، هدایت کشور را بر عهده داشته و جلوی هر گونه تغییری ایستادگی میکردند، برخی از سرمایهداران خردهپاتر به جنبشی پیوستند که صف جلویی آن را کارگران تشکیل داده و از جمله مطالبات این جنبش، افزایش تعداد واجدان حق رای بود. این جنبش در سال 1832 به پیروزی مختصری دست یافت به طوری که تعداد واجدان شرایط رایدهی از 160 هزار به 320 هزار نفر افزایش یافت. با کسب این دستاورد، سرمایهداران کوچک با خیانت به کارگران از جمع آنها خارج شده و به طبقه حاکم پیوستند.
شرح عکس: رابرت اوون
رابرت اوون که از رهبران این جنبش بود، به مبارزات خود ادامه داد و این بار کاهش ساعت کار کارگران را هدف قرار داد. مبارزات اوون در سال 1847 به نتیجه رسید و قانونی در بریتانیا وضع شد که بر اساس آن کارگران به جای پانزده ساعت کار روزانه، حداکثر ده ساعت کار میکردند. تصویب این قانون باعث شد تا جامعه سرمایهداری حاکم بر بریتانیا در نخستین اقدام خود برای مقابله با آن، دستمزد کارگران را کاهش دهد.
رابرت اوون که جزو طبقه ایدهآلیست محسوب میشد، زمینداری طرفدار حقوق کارگران و ایجاد مدینه فاضله بود. وی که اطلاع دقیقی از شرایط کارگران داشت، تلاش کرد تا وضعیت آنها را سر و سامان بخشد و به همین منظور اصلاحاتی را در کارخانه بزرگ نخریسی خود انجام داد. طبق این اصلاحات، دستمزد کارگران افزایش یافته و برای آنها مسکن و مدرسه فراهم شد. با این که در برههای به خاطر بحران پنبه، کار کارخانه برای مدت چهار ماه متوقف شد، ولی اوون در تمام این مدت دستمزد کارگران را پرداخت میکرد.
اوون در سال 1817 طرح «روستاهای خودکفا» را ارائه کرد، طرحی که گمان میکرد با اجرای آن، استثمار و فقر ریشهکن میشود. بر اساس طرح اوون، روستاها به ادوات صنعتی مجهز میشدند و کارگران برای رفع نیازهای خود در کارخانههای محلی کار کرده و خودکفا میشدند. سان سیمون، فوریه و رابرت اوون سه روشنفکر ایدهآلیستی بودند که مدعی نمایندگی طبقه نوپای کارگر یا هر طبقه دیگری نبودند؛ بلکه رهایی بشریت را هدف قرار داده بودند.
برنامههای اوون با سد حکومت واپسگرای وقت بریتانیا مواجه شد و اوون در سال 1825 به آمریکا مهاجرت کرد و زمینی خرید و سعی کرد افکار خود را در آمریکا گسترش دهد. ایرادی که به افکار اوون وارد شده این است که وی قصد داشت در دل سیستم سرمایهداری حاکم بر آمریکا و بریتانیا، جزیرههایی خودکفا ایجاد کند؛ بدون اینکه به تضارب اهداف کارگران و سرمایهداران فکر کرده و راهکاری برای آن داشته باشد. بدین ترتیب بود که تمامی تلاشهای اوون در آمریکا نیز به شکست رسید و وی در سال 1828 به بریتانیا بازگشت.
در آن زمان، کارگران بریتانیا در وضعیتی بسیار انقلابی بودند. اوون با طرح برنامه همکاری عمومی خود محبوبیت گستردهای میان کارگران کسب کرده و تا سال 1833 موفق شد صدها هزار کارگر را به عضویت تعاونیهای کارگری خود درآورد.
18 ژوئن 1833 اوون کنفرانسی سراسری را در لندن برگزار کرد و در جریان آن «اتحادیه میهنی» را تاسیس کرد. هر چند که این اتحادیه عمر زیادی نداشت؛ ولی با تمامی انجمنها و اتحادیههای محلی سابق تفاوت داشت و کارگران زیادی فارغ از شغل، حرفه و محل زندگیشان در آن عضو بودند. ظرف چند هفته تعداد اعضای این اتحادیه به نیم میلیون نفر رسید و اوون به عنوان رییس آن انتخاب شد.
در سال 1834 حکومت بریتانیا که از این جنبش مردمی فراگیر دچار هراس شده بود، به قانونی مصوب 1797 متوسل شد که مطابق با آن عضویت در هرگونه گروه غیر قانونی جرم بود. در نتیجه فشارهای حکومت بر کارگران، اتحادیه میهنی شکست خورده و رهبران آن دستگیر شدند و کارگران نیز مجبور به امضای تعهدنامههایی شدند که به «قراردادهای سگی» مشهور شدند و هدف از آن، جلوگیری از شکل گرفتن هر گونه اتحادیه کارگری بود.
جنبش چارتیستی
سه سال پس از فروپاشی اتحادیه میهنی و علیرغم اینکه طبقه کارگر زیر شدیدترین فشارها بوده و اکثر رهبران آن دستگیر شده بودند، جنبش چارتیسم شروع شد که روح جدیدی در کالبد طبقه کارگر بریتانیا دمید و اصلیترین هدف آن پایان دادن به نظام سیاسی واپسگرای بریتانیا بود. چارتیستها حق انتخاب را از جمله پایههای جنبش خود دانسته و معتقد بودند که هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود مگر اینکه اکثریت مردم در انتخابات نقش داشته باشند.
جنبش چارتیسم توسط ویلیام لوویت یکی از شاگردان رابرت اوون در سال 1836 راه افتاد. وی در آن سال خواستههای شش مادهای خود در مورد حقوق انتخاباتی مردم را علنی کرد:
1. حق رای برای تمامی شهروندان بالای 21 سال
2. انتخابات پارلمانی هر سال برگزار شود
3. انتخابات به شکل برابر و در مناطق مختلف برگزار شود
4. اعضای مجلس مصونیت داشته باشند
5. رایدهی در انتخابات به شکل محرمانه باشد
6. لغو شرط تمکن مالی برای عضویت در پارلمان
این برنامه زمانی در بریتانیا مطرح شد که کشور در بحران اقتصادی عمیقی قرار داشت که برای هفت سال از 1835 تا 1842 طول کشیده و تاثیرات منفی زیادی بر طبقه کارگر به خاطر افزایش بیکاری گذاشته بود. در کنار آن بسیاری از سرمایهداران خردهپا نیز از حق رای محروم بودند و به همین دلیل به چارتیستها پیوستند. چارتیستها تلاش کردند تا سندی شامل خواستههای شش مادهای خود را به امضای مردم رسانده و برای پارلمان ارسال کنند.
شرح عکس: نمونهای از اطلاعیههای جنبش چارتیستی
در عین حال، جنبش چارتیسم رهبری مشخصی نداشت و در مورد بسیاری از مسایل از جمله تاکتیکهای دستیابی به هدف اختلاف نظر وجود داشت و به همین دلیل این جنبش به دو بخش «راست» و «چپ» تقسیم شد. جناح راست خواستار تفاهم با سرمایهداران و قانع کردن آنها نسبت به حقوق کارگران از طریق خاتمه دادن به اعتصابها و اعتراضها بود و در مقابل جناح چپ معتقد بود که اگر سند شش مادهای توسط پارلمان رد شود، باید دست به اعتصاب گسترده، شورش و خشونت زد. آنها در بیانیهای اعلام کردند که حتیالامکان به حفظ صلح و آرامش پایبند هستند ولی اگر مورد خشونت قرار گیرند، از مقابله به مثل خودداری نخواهند کرد. برخی از چارتیستها با افکار رابرت اوون برای تشکیل جامعه اشتراکی توافق نظر داشتند و برخی دیگر تنها خواستار بهبود وضعیت کارگران بودند. در این میان، کارگران به دنبال کاهش ساعت کار به هشت ساعت در روز و افزایش دستمزدهای خود بودند.
سند شش مادهای در ژوییه 1839 با امضای یک میلیون و دویست هزار نفر به مجلس فرستاده شد، ولی پارلمان بلافاصله آن را رد کرد. حکومت بریتانیا بلافاصله دست به بازداشت رهبران چارتیستها زد و با ضربهای که این جنبش خورد، به این نتیجه رسید که شرایط برای دست زدن به اعتصاب و شورش گسترده فراهم نیست.
ضعف این جنبش به خاطر در زندان بودن چهرههای موثر آن برای یک سال تا 1840 ادامه یافت. در این سال، بسیاری از رهبران چارتیستها از زندان آزاد شده و «مجمع چارتی» را تشکیل دادند. مجمع چارتی نخستین حزب کارگری تاریخ است که با افزایش تعداد اعضایش اندکی بعد از تاسیس، راهپیمایی بزرگی را به سمت پارلمان بریتانیا برگزار کرده و طوماری شامل خواستههای خود با سه میلیون و سیصد هزار امضا به مجلس تحویل داد.
این جنبش در تابستان 1842 به اوج فعالیتهای خود رسید و تصمیم به اجرای شورشی فراگیر گرفت ولی این برنامه به خاطر اینکه زمان برای هماهنگی کافی نداشت و کارگران نیز آن را برنامهای غیر منتظره میدانستند به نتیجه نرسید، چرا که در ساعت صفر تعیین شده، افراد کمی در شورش عمومی شرکت کرده و بلافاصله توسط حکومت سرکوب شدند.
چارتیستها در شرایطی که سرمایهداران بریتانیا با بحران مالی مواجه بودند، کارگران را وارد وضعیتی انقلابی کرده و به زودی دامنه این جنبش از بریتانیا فراتر رفت و به فرانسه و سپس ایتالیا، مجارستان و آلمان رسیده و جنبشهای کارگری در سراسر اروپا به راه افتاد که منجر به تاسیس احزاب و سندیکاهای مختلف کارگری شد.