تبعیض درمانی؛ شهروندانی که با دیگران نابرابرترند

4 فوریه 2017، ساعت 6:00

حق بهداشت، درمان و سلامت از جمله حقوق اولیه انسان‌ها شناخته می‌شود که دولت‌های مختلف موظف‌اند در هر شرایط و بحرانی تحقق آن را تضمین کنند. در واقع دولت‌های مختلف وظیفه دارند بدون توجه به سن، میزان ثروت، نژاد، جنسیت، مذهب، گرایش جنسی، وضعیت توان‌خواهی و هر توصیف دیگر امکانات و درمان برابر و با کیفیت را در اختیار تمامی شهروندان قرار دهند. مساله‌ای که هم در قوانین بین‌المللی و هم قوانین ملی کشورها بر آن تاکید ویژه شده است.

برابری در حق بهداشت و درمان برای گروه‌های مختلف اجتماعی حتی در کنوانسیون‌های مختلف خصوصا مدنی نیز مورد تاکید قرار گرفته. از جمله حقوق کودکان، توان‌خواهان و مهاجران. می‌توان به این لیست هر گروه اجتماعی دیگر مثل زنان یا ملیت‌ها و اقوام مختلف را هم افزود. جدای از گروه‌های اجتماعی مساله ثروت در دوران اخیر نقش پررنگی در دسترسی به امکانات و حق درمان ایفا کرده است.

در عین حال توجه به رسیدگی درمانی بهداشتی برای بازداشتی‌ها، اسرا و زندانیان نیز از موارد مورد تاکید است. به طوری‌که در ماده ۷ میثاق حقوق مدنی و سیاسی آمد‌ه: «هیچ‌کس نباید بدون رضایت خود محکوم شود که تحت آزمایش علمی و پزشکی قرار بگیرد.»

با توجه به این مرور گذرا بر چند موردی که می‌تواند تبعیض درمانی به دنبال داشته باشد، به راحتی می‌توان دریافت که در ایران، تبعیض در بهداشت و درمان چنان پررنگ است که هر گروه اجتماعی ممکن است مورد آن قرار بگیرد.

 

زنان؛ قربانیان خاموش تبعیض درمانی

 

از دهه هفتاد میلادی فمینیست‌ها توانستند فعالیت‌های خود را علیه تبعیض و نابرابری‌های جنسیتی در حوزه امکانات پزشکی آغاز کنند. اگرچه این جریان و فعالیت آن‌ها همواره با تمسخر و مانع همراه بود اما بالاخره تلاش آن‌ها به بار نشست و دهه‌هاست که صحبت از این نوع تبعیض درمانی در میان است.

یکی از مهم‌ترین تبعیض‌ها در این خصوص به مساله تحقیقات آزمایشگاهی و دانشگاهی برمی‌گردد. در طول تاریخ عموما این مردها بودند که هم در سمت محقق می‌نشستند و هم در جایگاه بیمار. بیشتر تحقیق‌ها حتی در مورد نوع بیماری یا داروهای لازم روی مردان صورت می‌گرفت. به طوری‌که بیماری‌های زنانه در گزارش سالانه سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۸ هنوز یک تم مستقل نبود.

همین کاستی را می‌توان در خصوص بیماری‌های روحی و روانی زنان مشاهده کرد. با توجه به آن‌که خشونت گسترده علیه زنان در لابه‌لای زندگی روزمره آن‌ها کمین کرده و بنا به گفته پزشکان، زنان بیشتر در معرض افسردگی قرار دارند یا به آن مبتلا هستند اما جهان به تازگی توانسته روی این مساله متمرکز شود.

هرچه مساله زنان تابوتر باشد، پرداختن به آن هم کم‌تر است. وقتی به بدن زن می‌رسیم تابوها شدت پیدا می‌کند و تا حد انکار هم پیش می‌رود.

دکتر اندرو گلدستین، مدیر مرکز نارسایی وولوواژینال در واشنگتن در همین خصوص گفته است: «به مشکلات سکسی زنان به نسبت نارسایی‌هایی سکسی مردان اهمیت کمتری داده می شود. به نظرم یک استاندارد دو گانه وجود دارد. متاسفانه نارسایی و یا ناتوانی‌های جنسی مردان شناخته شده و پذیرفته شده اند ولی اگر زنان چنین نارسایی‌هایی داشته باشند به آنها انگ می‌زنند. به آنها گفته می‌شود که در اختیار خود شماست.»

بنا به روایت این پزشک «مدت تکمیل تخصص من در رشته پزشکی زنان حدود ۲۰ هزار ساعت بود و از تمام این مدت ما فقط یک درس ۴۵ دقیقه‌ای در مورد کارکرد جنسی زنان داشتیم. و می‌توانم به شما اطمینان دهم که تمام چیزهایی که در آن ۴۵ دقیقه به ما آموزش داده شد کاملا غلط بودند.»

سوفیا لاوسون، پزشک متخصصی است که در تهیه گزارشی تازه نقش داشته. طبق این گزارش تفاوت دریافت امکانات درمانی میان بیماران قلبی زن و مرد همچنان به قوت خود باقی‌ست. به گفته او «این بررسی در طول ده سال صورت گرفته و تصور این بود که این تفاوت درمانی میان زنان و مردان کاهش یافته است. اخیرا تشخیص داده شد که برای درمان برخی از مشکلات جدی قلبی، بهتراست از روش درمانی با بالن استفاده شود. بررسی انجام شده نشان می دهد که از این روش در مورد بیماران قلبی زن در مقایسه با مردان کمتر استفاده می شود. علاوه براین، روش های دیگر درمانی مانند تجویز دارو نیز در مورد زنان و مردان بیمار متفاوت است.»

در کنار این موارد پایه‌ای می‌توان به آمار بالای مرگ و میر مادران هم اشاره کرد. نداشتن امکانات کافی بیمارستان و کادر درمانی در شهرستان‌ها و حواشی شهرها یا روستاها یکی از مهم‌ترین عواملی است که جان مادران را تهدید می‌کند. در عین‌حال هرچه از مراکز شهرهای بزرگ به حاشیه‌ها قدم برمی‌داریم با کمبود این امکانات بیشتر مواجه می‌شویم.

تنها در یک نمونه ناهید اسکندری، عضو شورای شهر «سرکان» استان همدان هست که روایت می‌کند زمانی که به ریاست شورا رسیده بود، اگرچه هیچ‌کس او را به ع نوان یک زن جدی نمی‌گرفت اما توانست برای نخستین بار مجوز افتتاح مرکز سونوگرافی و ماموگرافی را برای زنان در «تویسرکان» شهری در همان استان کسب کند. همین مثال نشان می‌دهد که مسایل بهداشتی و درمانی زنان تا چه اندازه مورد توجه جمهوری اسلامی است.

این در حالی‌ست که زنان به دلیل آن‌که در گروه‌های آسیب‌پذیر اجتماعی خصوصا در کشورهای توسعه‌نیافته یا در حال توسعه هستند بایستی مورد توجه خاص قرار بگیرند. اما همین تبعیض و کاستی را می‌توانیم در مرحله آموزش بیماری‌های آمیزشی هم شاهد باشیم. اما نه در کتاب‌های آموزشی و نه در منابع تولید ارزش نمی‌توان آموزش جلوگیری از این بیماری‌ها و حتی آموزش جلوگیری از بارداری‌های ناخواسته را شاهد بود.

به عنوان نمونه طبق آمار رسمی در جمهوری اسلامی بیماری ایدز که جنسیت هم نمی‌شناسد و یکی از راه‌های انتقال آن رابطه جنسی غیرایمن است، همواره از سوی مسوولان مورد انکار قرار می‌گیرد. چندین سال پیش بود که حتی یکی از مسوولان آموزش و پرورش گفت ایدز برای دانش‌آموزان خارج از مدرسه اتفاق میفتد پس مسوولیت آن برعهده خانواده‌هاست. همین تابو کردن باعث شده که راه‌های جلوگیری از بیماری ناشناخته بماند و مبتلایان از بیماری خود احساس شرم و گناه کنند. در نهایت جامعه نیز آن‌ها را نپذیرد و مورد تبعیض و تحقیر قرار بگیرند.

در موردهای دیگر در خصوص زنان می‌توان به مساله پریود ماهیانه آن‌ها اشاره کرد که در بسیاری از شهرستان‌ها و شهرهای کوچک یا روستاها، زنان دسترسی به امکانات بهداشتی مثل نواربهداشتی هم ندارند. در حالی‌که عدم رعایت بهداشت در دوران پریود می‌تواند بیماری‌های بسیاری به دنبال داشته باشد.

در کنار این موارد می‌توانید عدم دسترسی برابر به بیمه درمانی را هم اضافه کنید. خصوصا برای زنان کارگری که در شهرستان‌ها شبانه روز مشغول به کار هستند؛ اما نه بیمه دارند، نه حق بازنشستگی و نه حتی در زمره نیروی کار محسوب می‌شوند.

 

دگرباشان جنسی؛ تبعیض درمانی همراه با خشونت

 

گروه دیگر اجتماعی که همواره در حوزه درمان مورد تبعیض و حتی خشونت قرار می‌گیرد، دگرباشان جنسی هستند. در روایت‌های بسیاری از افراد دگرباش می‌توان با برخورد نامناسب کادر درمانی بیمارستان‌ها یا پزشکان مواجه شد. هرچه علایم ظاهری در افراد دگرباش بیشتر باشد - مثل ترنس‌ها‌ یا میان‌جنسی‌ها - آن‌ها بیشتر مورد تحقیر، تمسخر و حتی ارایه ندادن امکانات پزشکی و درمانی قرار می‌گیرند.

در مهم‌ترین نمونه‌ای که می‌توان برای این نوع تبعیض که خشونت و حتی شکنجه ارزیابی می‌شود، می‌توان به سیستم درمانی اشاره کرد که اصولا دگرباشی را «بیماری» توصیف می‌کند و آن را نیازمند درمان می‌داند. در واقع دگرباشان جنسی در نخستین قدم با تبعیض مواجه شده و هویت جنسی‌شان به عنوان بیماری‌شان مورد بحث قرار می‌گیرد.

بسیاری از آن‌ها که تحت فشار خانواده و جامعه یا از ترس مجازات عرفی و حکومتی روی به تغییر جنسیت می‌آورند، بارها توسط خانوده‌شان به اجبار نزد پزشک برده می‌شوند. عدم رضایت درونی آن‌ها برای طی کردن این پروسه خود به تنهایی تبعیض و خشونت شناخته می‌شود.

پیش از آن‌که پزشکان به نتیجه جراحی برای تغییر جنسیت برسند، با داروهای هورمونی سعی می‌کنند هویت جنسی فرد را تغییر دهند. آثار جانبی این داروها و تاثیری که در روزمره این اشخاص می‌گذارد به باور بسیاری از کنش‌گران مصداق شکنجه است. در حالی‌که دنیای مدرن ثابت کرده گرایش جنسی قابل تغییر با دارو نیست و دگرباشان بیمار نیستند، اما همچنان هم جامعه ایران و هم جامعه بهداشت و درمان، آن‌ها را بیمار می‌پندارد.

چه بسا بسیاری از این افراد هستند که در طول درمان از سوی کادر پزشکی و بیمارستان مورد آزارجنسی و تجاوز نیز قرار می‌گیرند.

مهاجران؛ خارج از صف‌های درمان

این‌که مهاجری بتواند در ایران از حقوق برابر با شهروندان برخوردار شود، گاه حتی ناممکن به نظر می‌رسد. بزرگ‌ترین گروه مهاجر را در ایران اهالی افغانستان تشکیل می‌دهند. اما مساله بهداشت و درمان برای آن‌ها به همان اندازه که تحصیل دشوار است، سخت و طاقت‌فرساست.

مهاجرانی که نتوانسته‌اند مدارک رسمی تهیه کنند بیش از دیگران مورد تبعیض قرار می‌گیرند. این گروه از مهاجران از داشتن حق بیمه درمانی محروم‌اند و قشر کارگر آن‌ها نیز حتی بیمه کارگری ندارد، خصوصا در شرکت‌های خصوصی که بیشترین بهره را از آن‌ها می‌برند. حتی آن‌هایی که توانسته‌اند خود را قانونی ثبت کنند نیز از حمایت‌های قانونی مثل بیمه درمانی، بیمه بیکاری یا بیمه تامین اجتماعی بی‌نصیب مانده‌‌اند.

اما از بیماری که گریزی نیست. سالانه میلیون‌ها تومان از طریق مهاجران بدون بیمه به بیمارستان‌ها، درمان‌گاه‌ها یا مطب‌های شخصی پرداخت می‌شود.

در کنار نداشتن حق بهره‌مندی از بیمه، طبق قوانین جمهوری اسلامی انجام عمل جراحی پیوند اعضا نیز برای اتباع کشورهای دیگر در ایران ممنوع است. در مرداد ماه سال جاری بود که حسن قاضی‌زاده هاشمی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اعلام کرد طبق مصوبه شورای عالی پیوند اعضا، پیوند اندام ایرانیان به اتباع خارجی ممنوع است. این قانون در سال ۱۳۹۳ تصویب و از همان سال اجرایی شد. ظاهرا به گفته مسوولان این قانون برای جلوگیری از قاچاق اعضای بدن مصوب شده اما تبعات آن به معنای تبعیض بیشتر برای مهاجران است.

در اواخر مرداد ماه سال جاری بود که مرگ لطیفه، دختر ۱۲ ساله افغانستانی توجه بسیاری به این مساله جلب کرد. او که با مشکل کبد بستری شده بود، به گفته پدرش پزشکان از انجام عمل جراحی خودداری کرده بودند؛ چراکه او در ایران به شکل غیرقانونی اقامت داشت و حتی نتوانست خودش به دخترش کمکی کند. بیمارستان حتی برای تحویل جسد لطیفه از خانواده ۱۷ میلیون تومان هزینه درخواست کرده بود.

توان‌خواهان؛ بدون بیمه، همراه با خشونت

در کنار گروه‌های اجتماعی که نام بردیم، می‌توان به دیگر گروه‌های اجتماعی نیز اشاره کرد. مثلا توان‌خواهان. در برخی از کشورهای بیماران توان‌خواه از امکانات برابر با دیگر شهروندان برخوردار نیستند. بسیاری از آن‌ها در مراکزی نگهداری می‌شوند که کیفیت کادر پزشکی پایینی دارد. اما وضعیت نامناسب جسمی این افراد نتوانسته باعث توجه ویژه‌تری به آن‌ها شود. حتی گفته‌ می‌شود نوع برخورد با آن‌ها در برخی از بیمارستان‌ها یا درمان‌گاه‌ها به نحوی‌ است که انگار مرده و زنده‌شان فرقی نمی‌کند. برای این گروه اجتماعی نیز برخورداری همه‌گانی از بیمه دولتی به معضلی می‌ماند که در کنار دیگر معضلات‌شان، انگار خیال حل شدن ندارد.

توان‌خواهان عموما به خاطر آسیب‌پذیری بالایی که دارند، بیشتر مورد خشونت نیز قرار می‌گیرند. در حوزه درمان می‌توان به پرستارانی اشاره کرد که برای پیگیری درمان این افراد به محل زندگی‌شان مراجعه می‌کنند. چه بسیار روایت‌هایی که از نوع برخورد خشونت‌بار کادر پزشکی با توان‌خواهان موجود است. ناتوانی جسمی آن‌ها عاملی شده تا تحت تبعیض و فشار بیشتر، مشکلات روحی و روانی‌ نیز برایشان به همراه داشته باشد.

در کنار تمامی این مواردی که برشمردیم، می‌توان گروه‌های اجتماعی دیگر را هم اضافه کرد که به دلیل همین گروه اجتماعی‌شان، همواره مورد تبعیض، تمسخر و تحقیر قرار می‌گیرند یا کادر درمانی از ارایه امکانات برابر و منصفانه به آن‌ها خودداری می‌کند. اما یکی از مهم‌ترین عوامل این تبعیض، خصوصا در دهه‌های اخیر مساله پول است.

به راحتی می‌توان فردی از اعضای خانواده هر ایرانی را یافت که قبل از انجام هر درمانی، از او طلب پول شده است. بدون آن‌که توجهی به امنیت جانی و روحی او شود. این در حالی‌ست که پزشکان در آغاز فعالیت خود، قسم خورده‌اند که نجات جان انسان‌ها برای‌شان در اولویت باشد. در آخرین نمونه که شبکه‌های اجتماعی را نیز به واکنش انداخت، حرکت پزشکی بود که پیش از عمل جراحی با دستگاه کارت‌خوان بالای سر مریض آمد.

اما آیا آماری هست که چندین نفر در سال از درمان منصفانه جا می‌مانند؟ حال به دلیل آن‌که در یکی از گروه‌های اجتماعی قرار دارند یا آن‌که نمی‌توانند از پس تامین هزینه درمان‌شان برآیند.