«تبعید شوخی تلخ ناتمامی که همیشه منتظرید تمامش کنید»*

7 ژوئیه 2017، ساعت 10:35

یک عصر بارانی در پاییز یا صبحی درخشان در زمستان با دو چمدان بزرگ حاوی هرآنچه گمان می کردند مورد نیازشان است در فرودگاهی در آمریکا یا اروپا از هواپیما پیاده شدند. برخی خوشبین به بازگشتی زود هنگام و برخی دل نگران و مضطرب از تحولات سیاسی و اجتماعی، بزرگترین رخداد تاریخ معاصر ایران را از خبرها دنبال می کردند. این روایت می‌تواند برای همه خوانندگان، نویسندگان، تجار و سرمایه گذاران اقتصادی که پیش از انقلاب ۵۷ یا اندک زمانی پس از آن خاک ایران را ترک کرده و سودای بازگشت در سر داشتند صادق باشد.
 

خروج محمدرضا شاه پهلوی و بازگشت آیت الله خمینی در فاصله ۱۵ روز بسیاری را وا داشت تا از کشور خارج شوند و بعد از اینکه اوضاع آرام تر شد بازگردند. هیچ کس اطلاعی از تغییر قوانین نداشت. تنها نکته ای که به این تردیدها دامن می زد اخبار اعدام‌های انقلابی و دستور تشکیل همزمان دادگاه‌های انقلاب بود. بسیاری از خوانندگان موسیقی ایران، نوازندگان و ترانه سرایان از کشور خارج شده بودند و بلیت بازگشت شان تاریخ مشخصی نداشت.
گوگوش بازمی گردد
در میان خوانندگانی که در نهایت بلیت بازگشت به وطن را تهیه کردند، می توان به گوگوش اشاره کرد. او با توجه به فعالیت غیر سیاسی اش در حوزه سینما و خوانندگی گمان نمی کرد بازگشت به ایران برایش دردسر ساز شود اما در همان بدو ورود به فرودگاه مهرآباد تهران با نیروهای انقلابی مواجه شد. اگر سفارش مسعود فرد منش - که آن روزها شغل بسیار مهمی در فرودگاه مهرآباد داشت - نبود، معلوم نبود چه می‌شد اما در آن لحظه به‌خصوص سفارش او باعث شد گوگوش از فرودگاه به منزل مادرش برود چرا که خانه شخصی‌اش مصادره و به خوابگاه دانشجویی تبدیل شده بود.
احضار و بازجویی
یک ماه بعد گوگوش به زندانِ اوین احضار شد. آیت‌الله محمدی گیلانی حاکم شرع و یییس دادگاه‌های انقلاب اسلامی  با انتشار عمومی احضاریه ای در روزنامه اطلاعات برخی خوانندگان دوران قبل از انقلاب را به دادگاه احضار کرده بود. در آن احضاریه نام جهانگیر و لیلا فروهر، معصومه دده بالا (هایده)، پروانه مشهور به حمیرا، عهدیه بدیعی، فریدون فرخزاد، فیروزه، طوطی سلیمی و پونه نیز ذکر شده بود.
گوگوش در چهار مرحله بازجویی شد و در آخرین آنها از او تعهد گرفته شد که « تحت هیچ شرایطى فعالیت هنری نداشته باشد.» این تعهد باعث شد تا صدا ، تصویر و حضورش برای نزدیک به ۲۰ سال ممنوع شود. علیرغم چنین ممنوعیت سنگین و اخذ تعهدی این‌چنین دشوار او در زمان اقامتش در ایران بارها و بارها احضار شد. به کمیته انقلاب اسلامی مستقر در میدان هفت حوض نارمک، به اداره مفاسد اجتماعی ناجا که تحت نام «اداره منکرات» فعالیت می کرد و یک ماه نیز در زندان به سر برد.
گوگوش با خروجش از ایران درباره ایام زندان خود به « بازجویى‌های فرسایشی شبانه بین ساعت ۹ شب تا حدود سه نیمه شب» اشاره کرده است. او پس از رهایى از زندان مدتها در  سکوت و انزوا زندگی کرد.
۲۰ سال بعد گوگوش به واسطه بازی در فیلم مسعود کیمیایی از کشور خارج شد. گرچه این فیلم به دلایل مالی و آنچه اختلاف با تهیه کننده‌ها نامیده شد به مرحله تولید نرسید اما مسعود کیمیایی درباره همراهی گوگوش با او در این سفر گفت: «ترجیح می دهم در این مورد سکوت کنم و حرفی نزنم. بهتر است یک روزی مصاحبه کند و همه چیز را بگوید...من می دانم که ایشان پاسپورت گرفت و می‌خواست برود پسر و نوه اش را ببیند و قصد داشت دست به یک سفر کوتاه بزند و البته ضمن این سفر در فیلم من هم بازی کند...ترجیح می دهم خود ایشان در این باره به شما توضیح دهد...»
گوگوش اما هیچ نگفت و پس از سال‌ها بی خبری  فعالیت هنری خود را از سر گرفت و به دنیای موسیقی و هنر بازگشت. بازگشتی که با استقبال زیاد مواجه شد. او اما هنوز هم زیر ذره بین قوه قضائیه ایران قرار دارد و سال گذشته در یک حکم غیابی که برای او و برخی دیگر از  فعالان رسانه ای صادر شده بود به ۱۶ سال حبس محکوم شده است.
تشکیل شورای عالی ایرانیان خارج از کشور
اواخر دوره اول ریاست جمهوری محمد خاتمی شورای عالی ایرانیان خارج از کشور با هدف تشویق و ترغیب نخبگان فکری و مالی ایران تشکیل شد. این شورا رسما اعلام کرد توقیف گذرنامه ایرانیان در زمان ورود به کشور ممنوع است به جز در مورد افرادی که احکام قضایی برای آنها صادر شده است. در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد معاونان و مشاوران وی  یک‌بار دیگر به سراغ خوانندگان رفته و موفق شدند رضایت برخی از آنها را برای بازگشت جلب کند.
بازگشت حبیب محبیان و سامان خواننده‌های مقیم لوس آنجلس به ایران
حبیب بارها در مصاحبه‌هایش گفته بود اگر روزی امکان برگزاری کنسرت و انتشار کارهایش در ایران فراهم باشد، بی تردید باز می‌گردد. وعده انتشار آلبوم با مجوز و «برگزاری کنسرت در استادیوم آزادی» از سوی شورای عالی ایرانیان خارج از کشور به حبیب داده شد و او به همراه همسرش به ایران بازگشت. دوربین‌های خبری او را در محافل دولتی و سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی به تصویر کشیدند اما با همه اینها جز انتشار چند موزیک ویدئو او عملا پس از بازگشت  به حاشیه رانده شد و تا زمان مرگ در یکی از روستاهای شمال ایران به انتظار اجازه انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت ماند.
امیرکاظمی مشهور به سامان، یکی دیگر از خوانندگان ایرانی مقیم لوس آنجلس بود که در همان دوران و به شکلی مشابه با حبیب به بازگشت ترغیب شد. او با وعده دریافت مجوز فعالیت به ایران بازگشت و تنها موفق شد یک شب در جزیره قشم کنسرت بگذارد مشروط بر اینکه هیچکدام از ترانه‌های پیشینش را نخواند. سامان در مورد دلایل حضورش در ایران گفته بود یک ایرانی وطن پرست است و اهل کار سیاسی نیست. او خواسته بود مانند همه خوانندگان دیگری که در ایران زندگی می کنند اجازه فعالیت داشته باشد اما پس از گذشت دو سال از حضورش نتوانست برای آلبومی که در ایران ساخته و تهیه شده بود مجوز بگیرد و در آخرین خبری که در شهریور سال ۱۳۹۴ از وی منتشر شد، گفته است به صورت غیرقانونی و تنها در مهمانی‌ها و پارتی‌ها می خواند.
اردشیر احمدی و مصطفا عزیزی؛ هر دو از اهالی رسانه‌های تصویری
اردشیر احمدی که تحصیلات خود را در رشته فیلم و سینما به پایان رساند در کودکی به کانادا مهاجرت کرده بود. او از جمله سازندگان موفق برنامه‌های تصویری در ارتباط با ایرانیان خارج از کشور بود و ساخته‌هایش را از طریق یوتیوب یا وب‌سایتی به نام کلام تی وی منتشر می کرد. در دی ماه  ۱۳۹۳ رسانه‌ها از بازداشت او در اصفهان خبر دادند و سه ماه بعد او با انتشار یک نامه مفصل که بیشتر به توبه نامه شباهت داشت، بر روی صفحه شخصی‌اش در فیسبوک اعلام کرد به قید وثیقه آزاد شده است.
اردشیر احمدی در طی  سه سال گذشته در ایران حضور داشته، به برگزاری دوره های فیلمسازی و کارگردانی مشغول بوده و برنامه‌های تصویری مختلفی از جمله «جعبه سیاه» را کارگردانی کرده است. آنگونه که در معرفی این برنامه آمده است «برنامه جعبه سیاه هیچ گرایش سیاسی خاصی را دنبال نمی‌کند و تنها با شیوه‌ای جذاب به دنبال معرفی سبک زندگی شخصیت‌های مشهور جامعه از کلیه اقشار است. این برنامه صرفا به جنبه خصوصی زندگی میهمانان برنامه می‌پردازد».
نکته جالب توجه اما بهره گیری از اردشیر احمدی برای ساخت موزیک ویدئوی «انرژی هسته‌ای» امیر حسین مقصودلو، مشهور به تتلو و به سفارش نهادهای امنیتی و نظامی است.
در تازه‌ترین روایت از بازگشت هنرمندان به ایران می‌شود به بازگشت مصطفا عزیزی به ایران اشاره کرد. او به دلایل کاملا شخصی به ایران بازگشت اما چندان مهرآمیز با او رفتار نشد. مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سابق برنامه‌های تلویزیونی ایرانی است. عزیزی سه سال قبل و بعد از مدتها زندگی در کانادا تصمیم گرفت برای دیدار با خانواده‌اش به ایران بازگردد. او بارها در صفحه فیس‌بوک خود نوشته بود که کانادا هرگز کشور او نبوده و اینجا یک مهاجر است. مصطفا عزیزی  در بدو ورود به ایران با مشکلی مواجه نشد و تصاویری از او در کنار خانواده و دوستانش در فیس‌بوک منتشر شد اما چند ماه بعد فرزندش از بازداشت و نگهداری او در سلول های انفرادی بند دو الف سپاه پاسداران خبر داد.
مصطفا عزیزی چهره ای فرهنگی بود که به صورت قانونی از کشور خارج شده بود اما به واسطه شرکت در تجمعات اعتراضی صنفی ایرانیان مقیم کانادا با اتهاماتی همچون توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی، تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی مواجه و در دادگاه به هشت سال زندان محکوم شد. این نویسنده و کارگردان تلویزیونی با گذشت یک سال و نیم از مدت محکومیتش در فروردین ۹۵ مشمول عفو عمومی شده و از زندان آزاد شد. چند ماه بعد نیز  با ابراز اندوه و تاسف از آنچه بر او رفته بود، خبر داد که تهران را ترک کرده و برای ادامه زندگی مجددا به کانادا بازمی گردد.
خوش بینی سرمایه داران  و نخبگان خارج از کشور از دعوت دولت‌های پس از انقلاب
با پایان دوران جنگ ایران و عراق و بازشدن فضای اقتصادی، دولت وقت با دعوت عام از سرمایه‌داران ایرانی خارج از ایران از آنها خواست تا برای بازسازی کشور به کمک دولت بیایند و از تسهیلات ویژه در این خصوص استفاده کنند. برخی از سرمایه‌داران ایرانی این دعوت را با نگاهی مثبت دیده و برای فعالیت به ایران برگشتند.
گزارشات منتشر شده از سهم خواهی برخی وابستگان اقتصادی نظام از آنان و گرفتاری های متعدد به استناد قانون «مجازات اخلالگران در نظام اقتصادی کشور» مصوب ۱۹ آذر سال ۶۹ حکایت دارد. این اتفاق تقریبا در همه دولت های پس از انقلاب رخ داده است و ازنمونه های شاخص سرمایه های اقتصادی یا علمی  بازگشته به ایران می توان به «فاضل خداداد» در دهه ۷۰ یا نخبگانی همچون امید کوکبی و حمید بابایی اشاره کرفاضل خداداد؛ بازگشت، سرمایه گذاری و
فاضل از فرزندان «حاجی خدادادخان خداداد» صاحب قدیمی میدان تره بار تهران بود. او در سال ۵۹ و با آغاز جنگ میان ایران و عراق جلای وطن کرد و پس از پایان جنگ به ایران بازگشت. علیرغم آنکه پدرش مالک کل میدان تره بار قدیم تهران بود اما فاضل بر روی  فعالیت های سختمانی و برج سازی متمرکز شد. خداداد با معرفی و همراهی مرتضی رفیقدوست که در آن زمان رئیس وقت کمیته انقلاب اسلامی سعدآباد بود - به بانک صادرات مراجعه و اقدام به افتتاح یک «حساب جاری مشترک با مرتضی رفیق دوست» کرد و مدتی بعد به همراه رفیقدوست بعنوان اولین اختلاس گر اقتصاد در ایران از سوی رسانه ها معرفی شد اما تنها او بود که در این پرونده به اعدام محکوم شد. مرتضی رفیق دوست متهم ردیف دوم که محکوم به حبس ابد بود تنها شش سال و رییس و معاون بانك هركدام به اندازه نصف مدت حكم‌شان در زندان ماندند. به تحویلدار چك‌های رمزدار دو بار عفو خورد و بالاخره بعد از حدود هشت یا نه سال زندان آزاد شد.
حمید بابایی و امید کوکبی؛ دانشمندان زندانی
حمید بابایی، دانشجوی دکترای فاینانس دانشگاه لیژ بلژیک برای دیدار خانواده به ایران بازگشت اما در مرداد ۹۲ توسط وزارت اطلاعات احضار و بازداشت شد. به گفته نزدیکان حمید بابایی این بازداشت به دلیل عدم پذیرش درخواست‌های اجباری نیروهای امنیتی برای همکاری وی با وزارت اطلاعات و فعالیت در بلژیک صورت گرفت. حمید بابایی در دادگاه انقلاب تهران به حکم قاضی ابوالقاسم صلواتی به اتهام «جاسوسی و ارتباط با دول متخاصم» به شش سال حبس تعزیری و چهار سال حبس تعلیقی محکوم  شد. دادرسی وی به مانند بسیاری از مواردی که می شناسیم ناعادلانه و در زمانی کمتر از ۱۰ دقیقه صورت گرفت. وکیل تسخیری تعیین شده از سوی قوه قضائیه در طول برگزاری دادگاه سکوت کرد و حتی در برخی گزارش‌ها آمده است که در اولین ملاقاتش با حمید بابایی در زندان اوین از او خواسته بود که اعتراف کند، اما حمید در تمام مدت دادرسی اتهام وارده را رد کرد و گفت «به دلیل عدم همکاری با نیروهای امنیتی قربانی شده‌ام.»
او کماکان در زندان به سر می برد.
امید کوکبی هم سرنوشتی چندان متفاوت ندارد. امید، پس از دریافت مدرک کار‌شناسی خود را در دو رشته فیزیک و مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت و دکترای خود را در رشته فیزیک اپتیک و فوتونیک در دانشگاه بارسلون اسپانیا به اتمام رساند. در سال ۸۹ به دعوت دانشگاه آستین تگزاس به آمریکا رفت تا تحقیقات فوق دکترای خود را در آنجا ادامه دهد. او در همین سال و  در کمال آسودگی به ایران سفر کرد اما با درخواست همکاری مقامات سازمان انرژی اتمی مواجه شد. امید از همکاری سرباز زد به هنگام خروجش از کشور بازداشت شد.
امید کوکبی در دادگاه به اتهام ارتباط با دولت متخاصم و کسب مال نامشروع به ۱۰ سال زندان محکوم شد؛ بیش از پنج سال را بدون مرخصی در زندان گذراند و در خلال این دوران به سرطان کلیه مبتلا شد. مدتی بعد از عمل جراحی دوران محکومیت و مجازاتش متوقف و با فرمان آزادی مشروط از زندان آزاد شد. اوهمچنان ممنوع الخروج بوده و پاسپورت وی در توقیف است.
آنها که رفتند و بازنگشتند...
مهشید امیرشاهی، نویسنده توانمند ایرانی در رمان «درحضر» می نویسد: «تبعید شوخی تلخ ناتمامی است که همیشه منتظرید تمامش کنید.» او در آستانه پیروزی انقلاب به ملاقات خواهرش در فرانسه رفت و هرگز بازنگشت. جرم او انتشار یادداشتی با تیتر «کسی نیست از بختیار حمایت کند؟» در روزنامه آیندگان  است که در آن به دفاع از دولت شاپور بختیار و انتقاد از «روشنفکران متعهد، مسئول و ساکت» و «روشنفکران به تازگی به دین اسلام مشرف شده» پرداخته بود.
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۵۷ به دعوت انجمن قلم امریکا روانه این کشور شد و سخنرانی های متعددی در این کشور انجام داد. او در اوایل زمستان آن سال به ایران بازگشت ولی در نهایت مجبور شد به تبعید ناخواسته  تن دهد.
حاکمیت جمهوری اسلامی بارها پدر و برادر غلامحسین ساعدی را برای معرفی او احضار کرد. این روند باعث شد ساعدی در سال ۶۰ و پس از ماهها زندگی مخفیانه ابتدا به پاکستان و سپس به فرانسه هجرت کند و چهار سال بعد در تبعید و تنهایی این جهان را ترک کند.
از این نمونه ها بسیارند. مردمان معمولی، نخبگان علمی و فعالان عرصه هنر که با بی مهری از وطن رانده شدند. بهرام بیضایی ها، سوسن تسلیمی ها، شبنم طلوعی ها و امیرنادری ها که از ایران رفته اند و با یک بام و دو هوای مسوولان کشوری در طول سال‌های گذشته استخوان لای زخم نگاه داشته شده اند.
آنها که باز می‌گردند تباه می‌شوند و آنها که باز نمی‌گردند مدام در تردید و دودلی میان بازگشتن و باقی ماندن دست و پا می زنند.
روایت آدم‌های این گزارش در تضاد عجیبی با  اصل سی و سوم قانون اساسی است: «هیچ کس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه‌اش بازداشت.»

 

عنوان مطلب برگرفته از کتاب «درحضر» مهشید امیرشاهی است.