عسل همتی/ مجله حقوق ما:
مهر ۱۳۵۸ شماری از نمایندگان مجلس خبرگان در جلسه تصویب اصل ۳۸ قانون اساسی مناظرهای داشتند که نشان از تفاوت دیدگاهها بین مقامهای حکومت درمورد شکنجه داشت. برخی مانند آیتالله علی مشکینی معتقد بودند در مواردی از راه شکنجه میتوان به اطلاعات متهمان دست پیدا کرد و برخی مانند آیتالله حسینعلی منتظری میگفتند: «گناهکار آزاد شود بهتر از آن است که بیگناهی آزار شود.»
در این شماره «حقوق ما» با محمد اولیاییفرد حقوقدان وعضو اتحادیه بینالمللی وکلا، درمورد شکنجه در قوانین ایران و دشواریهای اثبات آن برای متهمان و وکلا گفتوگو کردهایم.
تعریف حقوقی شکنجه چیست و در قوانین ایران چه افعال یا اعمالی را مصداق شکنجه میدانند؟
سه منبع مهم برای تعریف شکنجه وجود دارد: یکی اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی است که گفته است: شکنجه عبارت است از ایراد عمدی درد یا رنج شدید اعم از جسمانی یا روانی علیه شخصی که در بازداشت یا کنترل است. کنوانسیون منع شکنجه هم تعریف کوتاهتری ارایه داده که میگوید: هر عملی که از طریق آن بهطور عامدانه درد یا رنج شدید جسمانی یا روانی بر شخصی وارد شود شکنجه است.
ماده اول اعلامیه حمایت از کلیه افراد در مقابل شکنجه و سایر افزارها و مجازاتهای بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز مصوب مجمع عمومی سازمان ملل (نهم دسامبر ۱۹۷۵) تعریف کاملتری دارد که در آن آمده: شکنجه درواقع هر فعل عمدیای است که سبب درد و رنج شدید جسمانی یا روانی یک فرد شود برای انگیزهای چون کسب اطلاعات یا اقرار که توسط ماموران دولتی انجام میشود. این اعلامیه مبنای تعریف خود از شکنجه را رنج ماموران دولتی و حکومت به افراد بیان کرده، اما در سایر تعاریف، شکنجه آزار و اذیت هر فرد نسبت به فردی دیگر میتواند باشد. اصل ۳۸ قانون اساسی شکنجه را منع کرده ولی نه مصداقی برایش گفته و نه تعریفی ارایه داده است. در جمعبندی قوانین اینگونه میتوان گفت که هر رفتاری اعم از ضربوجرح، ضربوشتم و توهین، تهدید، تحقیر روانی و جسمانی شکنجه محسوب میشود.
در بزنگاههایی از تاریخ ایرانِ پس از انقلاب شاهد روایتهای زندانیان از شکنجهشدن در زندانها و بازداشتگاهها بودهایم؛ با اینحال حکومت ایران همواره شکنجه را منکر شده، اثبات شکنجه چه سازوکارهایی را میطلبد و چه دشواریهایی دارد؟
پاسخ به این پرسش دو بخش دارد: بخش اول این است که روال شکنجه به چه صورت بوده است. شکنجه در ایرانِ قبل از انقلاب اغلب جسمی بوده و در اوایل انقلاب هم به همین شکل بوده ولی کمکم شکنجه از حالت سیاه جسمی به سمت شکنجه سفید رفت. شکنجه سفید به این شکل است که برای مثال یک شخص را بیندازند گوشه سلول انفرادی و ماهها به سراغش نروند یا پیدرپی اخبار بد به او بدهند. آنچه که در حال حاضر رواج بیشتری در ایران دارد شکنجه سفید است. البته این به معنای وجود نداشتن شکنجه جسمی نیست. در اغلب موارد شکنجه جسمی یا توسط افراد غیرمتخصص مانند پلیس فتا انجام میشود مانند مورد ستار بهشتی که به مرگ او ختم شد یا اگر توسط افراد متخصص انجام شود جنبه اقرار ندارد و برای ادب شدن و ایجاد رعب و وحشت است.
به دو دلیل شکنجه جسمی یا سیاه برای اقرار نیست: یکی اینکه شکنجه سفید برای گرفتن اقرار بهتر است و دیگر اینکه وقتی دادگاهها مستقل نیستند نیازی به محکم بودن پرونده نیست و نیازی هم برای مدرکسازی وجود ندارد چون هر گزارشی که نیروی امنیتی بدهد دادگاه غیرمستقل از آن برای مجازات استفاده میکند. از نظر من دردی که شکنجه سفید بر روحوروان فرد وارد میکند بسیار سختتر از دردی است که بر جسم وارد میآید. ایران شکنجه افراد را انکار میکند همانطور که هیچ کشور دیگری به شکنجه اقرار نمیکند. اثبات آن هم مشکل است چون نیازمند شواهد است.
وقتی که بازجو با زندانی تنهاست و او را مورد ضربوشتم قرار میدهد کسی حضور ندارد. درواقع با وجود دوربین مداربسته هم نمیتوان شکنجه را اثبات کرد چون در مواردی با وجود دوربین مداربسته در محل، حاضر به تحویل فیلم آن به عنوان مدرک نشدهاند. اگر هم آثار ضربوجرح بر بدن شخص وجود داشته باشد برای بردنش به دادگاه منتظر میشوند تا بهبود پیدا کند و اگر هم ردش باقی بماند میگویند از کجا معلوم که مامور دولت او را زده باشد و این درحالیست که نهتنها به حرفت رسیدگی نمیکنند بلکه اتهام هم میزنند.
دو موردش را سرغ دارم: عبدالفتاح سلطانی اوایل دهه هشتاد در مطبوعات اعلام کرد که موکلین ملیـمذهبیاش شکنجه شدهاند و نتیجهاش به زندان محکوم شدن این وکیل دادگستری برای نشر اکاذیب بود و دیگری برای پرونده خودم اتفاق افتاد که در شعبه پانزده به قاضی صلواتی گفتم که موکلم شکنجه شده است و این قاضی بدون رسیدگی به موضوع به نماینده دادستان گفت تا به اداره اطلاعات گزارش دهد و این اداره علیه من برای نشر اکاذیب شکایت کرد و خب این نتیجه اعتراض به شکنجه است.
شکنجه متهمان معمولا در چه دورهای از محکومیت بیشتر شایع است و دلیل آن چیست؟
شکنجه برای گرفتن اقرار و محکومیت است؛ بنابراین از لحظه دستگیری ممکن است که شخص مورد شکنجه قرار بگیرد تا زمانی که پروندهاش به دادگاه برود. وقتی به دادگاه برود در آنجا متهم با کارنامه سیاهی که از او درست کردند و تحویل قاضی دادهاند مقابل قاضی میایستد و حالا با این دستگاه قضایی ما در دادگاه انقلاب هرچه متهم بگوید که این اعترافات تحت شکنجه بوده است توجهی نمیکنند؛ پس شکنجه برای مدرکسازی است و اثبات جرم. اما گفتنی است که در مواردی حتی پس از دادن حکم هم شکنجه اتفاق افتاده. برای مثال در انتخابات سال ۱۳۸۸ یک نفر پس از گرفتن حکم در زندان نامهای نوشت مبنی بر اینکه شکنجه شده است و این شخص تحت شکنجه بدی هم قرار گرفته بود. پس از نوشتن این نامه دوباره مورد ضربوجرح قرار گرفت که درواقع شکنجه کردن او تنبیهی بوده و نه برای اقرار و میتوان گفت که از این ابزار برای تنبیه هم استفاده میکنند.
با توجه به اینکه خودتان تجربه شکنجهشدن داشتهاید، روایت شما به عنوان یک حقوقدان چیست و شکنجه شما چگونه بوده است؟
شکنجهای که برای من اعمال شد از نوع شکنجه سفید بود. سلول انفرادی، تحقیر، توهین و تهدید. همانطور که پیشتر هم گفتم شکنجه همیشه برای اقرار نیست و در بسیاری موارد برای تحقیر و شکستن است که برای من هم مانند خیلیهای دیگر اتفاق افتاد.
در قوانین ایران به صراحت آمده که «اقرار تحت شکنجه اعتبار حقوقی ندارد»، قصد ضابطین دادگستری از اعمال شکنجه چیست و چرا به آن اصرار دارند؟
دو هدف کلی برای اعمال شکنجه وجود دارد که اولین آن برای مدرکسازی و گرفتن اقرار دروغ است برای اینکه در دادگاه ثابت کنند که خودش به انجام فلان گناه اقرار کرده؛ دیگری برای ارعاب فرد و جامعه است تا شخص پس از آزادی دیگر به انجام دوباره آن کار اقدام نکند. در اداره آگاهی شکنجه وجود دارد و قاضی نیز از آن مطلع است. در حقیقت به کرات از شکنجه جسمی برای بخش جرایم عمومی استفاده میشود اما برای مجرمین سیاسی سعی میکنند علاوه بر شکنجه جسمی از شکنجه سفید هم استفاده کنند.
آیا خودِ مجازات نوعی شکنجه محسوب میشود یا نه؟
به لحاظ تئوری مفهوم مجازات با شکنجه متفاوت است، مجازات یک موضوع پیشبینی شده در قانون در مقابل یک جرم است اما شکنجه یک رفتار غیرقانونی است اما گاهی این مجازات آنقدر خشن است که در زمره شکنجه قرار میگیرد مثل بریدن اعضای بدن.
جمهوری اسلامی چرا به کنوانسیون جهانی منع شکنجه نمیپیوندد؟
پیوستن به اینگونه از کنوانسیونها اختیاری است. برای مثال کشور آمریکا در دوران ترامپ از شورای حقوق بشر بیرون آمد و حالا دوباره دارد برمیگردد. دلیل عمده ایران برای نپیوستن به این کنوانسیون این است که با عضویت در آن بیشتر زیر ذرهبین قرار میگیرد و مجبور به قبول کردن بازرس میشود و باید که قوانینش را منطبق با قوانین بینالمللی بکند. یکی از دلایل عمده ایران برای نپذیرفتن عضویت این کنوانسیون مجازاتهای حدود و قصاص است. برای مثال در این قوانین اگر فردی چهار بار شرب خمر بکند مجازاتش اعدام است و مجازات دزدی قطع دست و پا است. ایران با عضویت در این کنوانسیون مجبور است که مجازاتهای حدود و قصاص را بر دارد که با توجه به اینکه این مجازاتها ریشه در شرع دارد نمیتواند و نمیخواهد آنها را بر دارد.
در نفی و اعتراض به شکنجه تاکنون چه کارهای حقوقی مهمی انجام شده است؟
میتوان به حقوق شهروندی اشاره کرد که در آن گفته شده که چشمبند نباید بسته شود، بازجویی از پشت سر نباید انجام شود و توهین و تحقیر ممنوع است. از طرفی قوه قضاییه هم بخشنامهها و دستورالعملهایی داده است. از عمدهترین این کارها شاید بتوان به لایحه منع شکنجه مجلس شورای اسلامی در شهریورماه ۱۳۸۲ اشاره کرد که از طرف شورای نگهبان به دلیل مغایرت با شرع اسلام رد شد. اسم اینها را میتوان «کار» گذاشت و باقی همه در قالب اعتراض بوده است.
مثمر ثمر هم بوده؟
زمانی که رسانههای جمعی کم بود و فضای مجازی وجود نداشت اعتراضها به جایی نمیرسیدند، اما حالا اعتراضها درواقع خودش یک اهرم بازدارنده است برای اینکه شکنجهای انجام نشود یا دست کم اگر که انجام شد برملا شود که این حرکت جمعیاست که وکیل و فعلال مدنی و فعال سیاسی و جامعه مدنی در آن نقش دارند که البته مثمر ثمر هم بوده است.