عسل همتی:
در زندانهای ایران اگر شخص بر اثر اعتصاب غذا جان خود را از دست بدهد مسئولیت آن به عهده هیچ فرد یا سازمانی نیست. از سوی دیگر وقتی زندانی دست به این نوع اعتراض میزند بدون آنکه به خواستهاش توجهی کنند، فشارهایی بر او وارد میکنند که هرطور شده زودتر به اعتصاب غذایش پایان دهد.
این فشارها که گاه قانونی و گاه غیرقانونی است در خیلی از موارد باعث شده زندانی زیر فشار طاقت نیاورده و به اعتصاب خود پایان دهد. یکی از این فشارها همانطور که در ماده ۱۷۵ قانون آییننامه اجرایی سازمان زندانها آمده این است که تا سه نوبت میتوان فرد را از ملاقات محروم کرد. در جای دیگر این ماده آمده که میتوان فرد اعتصاب کننده را تا ۲۰ روز به سلول انفرادی منتقل کرد. اینها فشارهای قانونی است که به فرد آورده میشود. اما بستن دست و پای زندانی و خوراندن اجباری سرمهای غذایی و غیره، از موارد غیر قانونی به شمار میرود.
اعتصاب ممنوع
موسی برزین، حقوقدان، در رابطه با فعل اعتصاب غذا در قانون ایران به مجله حقوق ما گفت: «آییننامه اجرایی سازمان زندانها بخشی دارد به نام تخلفات. در ماده ۱۶۷ این آییننامه بخشی آمده که شکایت و اعتراض به صورت دستهجمعی و اعتصاب محکومان و متهمان به کلی ممنوع است. وقتی میگویند تخلف است، یعنی میتوان با فرد برخورد کرد.»
این مطلب در شماره ۱۴۶ مجله حقوق ما منتشر شده است
این حقوقدان در پاسخ به اینکه اگر زندانی بر اثر اعتصاب غذا از بین برود مسئولیت این امر بر عهده چه کسی است، توضیح داد: «اگر فرد زندانی بمیرد یا به سلامتی او آسیب وارد بشود در ایران مسئولان هیچ مسئولیتی ندارند و تاکنون نشده یک مسئول بر این اساس محاکمه شود. به طور کلی مسئولیت درمان زندانیها به عهده سازمان زندانها است و اگر کسی اعتصاب کند باید به خارج از زندان و بیمارستان منتقلش کنند و به این شکل به آن رسیدگی کنند.»
اما در ایران اولین رفتاری که با فرد اعتصابکننده انجام میشود، چیست؟ موسی برزین میگوید: «اولین کار این است که فرد را به انفرادی منتقل میکنند که روی بقیه زندانیان تاثیر نگذارد یا وقتی زندانیان وضعیت نامساعد شخص را میبینند دست به اعتراض دستهجمعی نزنند. به جز این، او را تحت فشار قرار میدهند چون وقتی فرد به انفرادی میرود فشار بیشتری را تحمل میکند و ممکن است زودتر به اعتصاب خود پایان بدهد.»
این وکیل سابق دادگستری همچنین گفت: «در روزهای بعد خانواده و وکیل زندانی را قانع میکنند که به او فشار بیاورند تا اعتصاب را بشکند. پس از این مرحله مسئولان زندان معمولان با وعده و وعید سعی در مجاب کردن فرد زندانی دارند که در خیلی از موارد این مجاب کردن به فشار منجر میشود. خشونت یا به زور خوراندن، روشهای مجاب کردن آنها محسوب میشود و سعی میکنند اعتصاب او را بشکنند.»
پایان اعتصاب به روش خوراندن سرم غذایی
موسی برزین در ادامه گفت: «مجازات اعتصاب غذا در ماده ۱۷۵ قانون آییننامه اجرایی سازمان زندانها آمده است که محرومیت از ملاقات حداکثر تا سه نوبت یا نگهداری از فرد زندانی در سلول انفرادی حداکثر تا ۲۰ روز. یک سری تنبیههای دیگر هم وجود دارد که میتوانند به زندانی فشار بیاورند مثل به اجبار غذا دادن.» او ادامه داد: «به طور کلی در این مورد یک رویه واحد در کشورها وجود ندارد ولی قانونی وجود دارد که وقتی خطر مرگ برای زندانی وجود دارد مسئولان زندان موظف هستند او را درمان کنند. بحث غذا دادن به کسی که اعتصاب غذا کرده مثل درمان است و وارد مسائل پزشکی میشود. ولی بحث دیگری هم وجود دارد. اینکه در موارد پزشکی، درمان با رضایت بیمار انجام میشود. نمیشود به زور فرد را برای درمان ببرند. اما آنچه که در ایران شاهدش هستیم این است که به زور و اجبار عمل خوراندن به زندانی انجام میشود مثلا نوشیدنی شور و شیرین و سرمهای غذایی به زندانی میدهند و از مرگ زندانی به این شیوه جلوگیری میکنند.»
برزین با اشاره به اینکه مسئولان بدون اعتنا به خواسته فرد زندانی اقدامات مختلفی انجام میدهند، ادامه داد: «چیزی که در ایران در این نوع از اعتراض شاهد هستیم این است که مسئولان سعی میکنند هر طور شده به اعتراض آن پایان بدهند نه آنکه به خواسته فرد توجه کنند تا از آن طریق فرد به اعتراض خود پایان بدهد. در صورتی که درست این است که توجه به خواسته بشود نه اینکه توجه بر چگونگی خاتمه دادن اعتصاب غذای زندانی باشد.»
رفتار غیر انسانی با اعتصابکنندگان
برای بررسی وضعیت اعتصاب زندانیان در ایران از منظر جامعه شناسی با حسین قاضیان پژوهشگر و جامعهشناس مقیم آمریکا گفتوگو کردیم. قاضیان در رابطه با این روش اعتراض در کشورهای دیگر میگوید: «اطلاعاتی که در مورد کشورهای مختلف وجود دارد بسیار پراکنده و مدون نشده است. برخی از این موارد رسانهای شدهاند و تاریخی، و برخی دیگر مورد توجه قرار نگرفتهاند.» او با اشاره به ماجرای اعتصاب بابی ساندز گفت: «بسیاری از ما از موضوع اعتصاب غذای بابی ساندز و مرگ غمانگیزش با خبریم. اعتصاب بابی ساندز در روزگار خودش یک خبر مهم برای رسانهها بود. اما بسیاری از ما شاید ندانیم که در این اعتصاب غذا ۹ نفر دیگر هم جان سپردند. اما شهرت بابی ساندز که به عضویت پارلمان هم درآمده بود تا حد زیادی جهانی شد.»
این پژوهشگر همچنین میگوید: «در همه این سالها از این دست موارد کم اتفاق نیافتاده است. مثلا برخی فهرستها دستکم بیش از ۳۰ مورد مرگ بر اثر اعتصاب غذا را گزارش کردهاند، اما احتمالاً بسیاری از ما چندان از این موارد با خبر نشدهایم چون رسانهای نشدهاند یا از سطح محلی فراتر نرفتهاند. با این اوصاف به دشواری بشود ارزیابی درستی از میزان رواج این شیوه در سطح جهانی و مقایسه آن با ایران به دست داد.»
حسین قاضیان در رابطه با این موضوع در زندانهای ایران گفت: «معمولا در زندانهای ایران این کار نتیجهای در پی ندارد و متهمان همچنان در همان شرایط بد موجود و با وضعیت بدنی و روحی بدتر از قبل دوران حبس خود را پشت سر میگذارند.»
او در رابطه با رفتار نظام سیاسی و امنیتی با زندانیان در ایران گفت: «در زندانهای ایران اعتصاب غذا معمولاً فقط در میان زندانیان سیاسی رایج است. اما رفتار نظام سیاسی و امنیتی با این زندانیان حتی بر مبنای قوانین سازمان زندانها هم نیست چه رسد به اصول انسانی. بنابراین اعتصاب غذای زندانی در موارد بسیار نادری ممکن است به نتیجه برسد چون نظام سیاسی و امنیتی مایل نیست با پذیرش خواستههای زندانیِ اعتصاب غذا کرده، سلاحی به دست زندانی سیاسی بدهد.»
این جامعهشناس تأکید کرد: «تنها راهی که برای زندانی میماند به کمک طلبیدن افکار عمومی برای فشار به تصمیمگیران سیاسی و امنیتی است. اما جامعهی ما به طور کلی به درد و رنج دیگران چندان اعتنایی ندارد. این بیاعتنایی در مورد زندانیان و زندانیان سیاسی هم ساری و جاری است.»
تاثیر در افکار عمومی
این جامعهشناس در پاسخ به اینکه اعتصاب غذای زندانی و به خطر افتادن جان او چقدر بر افکار عمومی تاثیر دارد گفت: «اعتصاب غذای زندانیان سیاسی آن قدرها که برای خود زندانی مهم است و به قول شما جان او را نشانه گرفته، عواطف و احساسات مردم را نشانه نمیگیرد. در نتیجه، آن فشاری که افکار عمومی باید روی دست در کاران سیاسی و امنیتی وارد کند تا به خواستههای زندانی اعتصاب کننده پاسخ بدهند، چندان شکل نمیگیرد.»
حسین قاضیان در رابطه با راهاندازی کمپینهایی که برای این نوع اعتراضها به تازگی راه میافتد نیز گفت: «این رویه که فردی به خاطر ستم مضاعفی که در زندان تحمل میکند ناچار دست به اعتصاب غذا میزند، موضوع قابل فهمی است. اما ببینیم این موضوع چه شکلی پیدا کرده است؟ رویه مرسوم این شده که فرد برای رسیدن به خواستهای دست به اعتصاب غذا میزند و معمولاً بدون رسیدن به نتیجه، به خاطر کمپینهای درخواست پایان اعتصاب غذا، به اعتصابش پایان میدهد. از این جهت که فرد (با وجود رنج بسیار و آسیبهای بعدی ناشی از اعتصاب غذا) دست کم جانش را از دست نمیدهد، جای خوشحالی دارد. اما این رویه باعث میشود که مخاطب بیرونی به مرور اخبار مرتبط با این موضوع را یک خبر آشنا، با سرانجامی معلوم، بداند. در نتیجه، آن مقدار پشتیبانی عاطفی، رسانهای و سیاسیِ لازم را هم پشت این تقاضا ایجاد نکند.»
او در پاسخ به این سوال که آیا فضای مجازی به این عادی شدن کمک کرده یا خیر؟ به حقوق ما گفت: «خود فضای مجازی هم از این بابت به عادی شدن این قضایا کمک کرده است. زمانی که ما فقط با رسانههای همگانی سروکار داشتیم، این رسانهها این همه پر تعداد نبودند، و رسانههای اجتماعی هنوز پا به عرصه نگذاشته بودند، خبر ابهت و عظمتی داشت و مدتها در اذهان میماند. خبر بابی ساندز به همین ترتیب در تاریخ مانده است. اما امروزه رسانههای همگانی بسیار پر تعدادند، رسانههای اجتماعی پرتعدادتر و تعداد تولید کنندگان رسانهای بیشمار. به علاوه وجود موبایلهای نسل جدید که در ساعات زیادی از روز همراه ما هستند، باعث شده مصرف رسانهای ما شدت گرفته و ما زیر آوار خبرها له و لورده شویم. در نتیجه، هر خبری زیر امواج خبرهای بعدی مدفون میشود و زهرش گرفته میشود.»
او با اشاره به اینکه خبرهای اعتصاب غذا هم متمایز از خبرهای دیگر نیست، ادامه داد: «این کمپینها که اخبار اعتصاب را بر سر و صورت مخاطبان رسانهها میکوبند، گاهی به خلاف مقصود منجر میشوند چون در واقع با تشدید امواج خبری، موضوع اعتصاب غذا عملاً عادی، و به مرور کم تاثیر میشود و از خاصیت «خبر» بودن میافتد. در نهایت هم، منجر به ایجاد «فشار» افکار عمومی نمیشود ولی نمایشی از افکار عمومی را بروز میدهد که ممکن است فریبنده باشد.»
این پژوهشگر اجتماعی در رابطه با تاثیر بسیج نیروی اجتماعی بر این مساله نیز گفت: «بسیج نیروی اجتماعی وقتی ممکن است که گفتار یا گفتمان بسیج کنندهای وجود داشته باشد و گفتار یا گفتمان بسیج کننده، اگر بخواهد بسیج عمومی ایجاد کند مستلزم وجود فراگیرِی و هژمونی گفتمانی است. این گفتمان وقتی احتمال پاگرفتن دارد که ارزشهای اساسی و خواستههای مردمی که در یک قلمرو معین (مثلاً یک کشور) زندگی میکنند، تا حد زیادی اشتراک داشته باشد.»
قاضیان در انتها افزود: «ما در حال حاضر، به دلایل متعدد، در چنین وضعیتی نیستیم. ساختار رسانهای جدید و نیز شیوههای مصرف رسانهای ما هم تیغی دو لبه است که اگر هم حکومتهای ستمگر را ببرد، به شکل گیری آن گفتمان عمومی بسیجگر هم کم زخم نمیزند، با این همه، گاهی نیز ممکن است این نیرو به صورت موقت و موردی شکل بگیرد و بنا به ملاحظاتی، در یک موقعیت معین، موثر واقع شود، مانند آن سه جوانی که با بالا گرفتن امواج درخواستها در شبکههای اجتماعی، حکم اعدامشان متوقف شد.»