معمولا وقتی صحبت از مصائب زیر ۱۸ سال میشود، نگاهها به سمت زنان و مصیبتهایی که قانون و عرف برای آنها در نظر گرفته جلب میشود. اما در این میان پسرهایی هستند که تنها یکی از مصائبشان پیوستن به بسیج است. بسیجی که قرار است آنها را جذب و به راه راست هدایت کند؛ اما در درگیریهای داخلی باتوم به دستشان میدهد یا مانند آنچه در جنگ ایران و عراق پیش آمد؛ کودکیشان را میگیرد. این در حالیست که استفاده نظامی از کودکان زیر ۱۸ سال چه در بحرانهای داخلی و چه خارجی، غیرقانونی و مغایر با کنوانسیونهای حقوق کودک است.
به طور عمده بسیجیان را میتوان در سه دسته تقسیم کرد: گروهی که در این سازمان ثبتنام کردهاند و هر از گاهی به شکل داوطلبانه و مختصر در برنامههای بسیج از جمله برنامههای آموزشی شرکت میکنند. بسیجیهای فعال و آنهایی که در کادر هستند ـ یعنی حقوق دریافت میکنند ـ موظف به شرکت ـ ولونامنظم ـ در برنامههای مختلف از جمله برنامههای آموزشی نیز هستند. بسیجیان فعال ممکن است عضو بسیج محلات یا بسیج دانشآموزی باشند که در آن صورت در سن زیر ۱۸ سال در کلاسهای آموزشی شرکت خواهند کرد.
البته بسیجیان فعال آماده سرکوبهای داخلی هستند؛ اما کیفیت نظامی لازم را برای جنگ خارجی ندارند و لزوما در این مناسبات به کار گرفته نمیشوند. مگر مانند آنچه در جنگ ایران و عراق پیش آمد.
برنامههای آموزشی بسیج برای جذب دانشآموزان که نوجوانانی زیر ۱۸ سال هستند بیشتر به کلاسهای قرآن و احکام دین تعلق دارد. اما کلاسهایی نیز برای آموزشهای نظامی در آن وجود دارد که به کودکان زیر سن قانونی چگونگی استفاده از اسلحه، باتوم و دستبند زدن را آموزش میدهند. در کنار این آموزشها، سخنرانیها و کلاسهای ایدیولوژیک چه مذهبی و چه برای حفظ ارزشهای جمهوری اسلامی نیز آموزش داده میشود.
یکی از بسیجیان که پیش از تحولات ۸۸ عضو این نهاد بود در حالیکه توضیح داد آموزش سرکوب داخلی برای همگان یکسان بود، به «حقوق ما» چگونگی کلاسهای آموزشی را چنین شرح داد: «آموزشهای ما و زیر ۱۸ سالها تفاوتی نداشت. کلاسها یکی بود و آنها هم مثل ما گاز اشکآور میزدند و تیراندازی میکردند».
۴۵ روز آموزشی که روزی ۳ ساعت کلاس درس داشتند: «کلاسها از تعاریف شورش و انقلاب شروع میشد. روشهای مقابله با شورش و آمادگی جسمانی نیز به ما آموزش دادند. هیچوقت نمیگفتند که ۸۸ کار خارجیها یا منافقان است؛ بلکه میگفتند اگر به مردم اجازه فعالیت بدهیم باعث میشود خودشان را نابود کنند. به جرات میگویم که ۹۰ درصد از کلاس ۲۰۰ نفری مجاب شده بودند که ضرب و شتم مردم از روی کینه و دشمنی نیست».
«این گروه مجاب شده بودند اگر روزی درگیری پیش بیاید برای مقابله با مردم به کمک بسیج بروند. هیچوقت به ما نمیگفتند که مقصر کیست یا تظاهرکنندگان مخالف نظام هستند فقط میگفتند تظاهرات باید در نطفه خفه شود وگرنه به شورش و کودتا تبدیل و در این صورت نظم اجتماعی شکسته میشود».
به گفته این شخص در این کلاسها به آنها و نوجوانان زیر ۱۸ سال «حمله با شوکر»، «باتوم»، «دستگیری» و «دستبند زدن» را آموزش میدادند و در تمام این مراحل نیز تاکید آموزشگران بر این بود که «هدف زدن و دستگیری نیست بلکه ایجاد رعب و وحشت برای متفرق کردن جمعیت است».
برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر درباره آموزشهای نظامی و ایدئولوژیک به پسران زیر ۱۸ سال در بسیج، این سوال را در شبکههای اجتماعی از جمله توییتر مطرح کردم و بیش از ۱۰ نفر به این سوال پاسخ دادند. پاسخهایی که میتوان کم و بیش یکسان دانست.
علاقه به در دست داشتن «تفنگ»، «گشتهای شبانه» و «بیسیم» که میتواند عینیت بخشیدن به بازیهای کودکی آنها باشد که در آن قدرت را در اختیار دارند یکی از پاسخهای مشترک میان پاسخدهندگان بود. دورانی که برخی آن را «لذتبخش» توصیف میکردند؛ چراکه «صمیمیت» و «برادری» بین اعضای آن وجود داشت و چهبسا میتوانست «خلا روابط عاطفی» را پر کند. برنامههای تفریحی بسیج برای دانشآموزان نیز یکی دیگر از مقوماتیست که باعث جلب دانشآموزان میشود.
یکی از پاسخدهندگان که در شهرستان زندگی میکند چنین گفت: «ما هیچ تفریح خانوادگی نداشتیم و برای همین برنامههای تفریحی بسیار لذتبخش بود. از طرفی روابط صمیمانه حتی از روابط کلاسهای درس نیز بیشتر بود و همین باعث جذب ما میشد. برای شرکت در رزمایشها بچهها از کلاسهای درس در میرفتند».
تعدادی از پاسخدهندگان در دوران پس از جنگ ایران و عراق به بسیج دانشآموزی پیوسته بودند: «خاطره ۸ سال جنگ با دلاوریهای بسیج باعث میشد به بودن در همچین فضایی افتخار کنیم».
اگرچه در بسیج خشونتی که در دوران سربازی وجود دارد در میان نیست و عملیات انتحاری یا فدا کردن جان برای یک هدف نیز تبلیغ نمیشود؛ اما همانطور که یکی از بسیجیان سابق در توییتر برایم نوشت: «وقتی شهید فهمیده تایید و مقدس میشود به طور ضمنی برای انتحاری نیز تشویق میشدیم».
عضویت در بسیج البته مزایایی نیز دارد. هرچند که بیشتر این مزایا به سالهای پیش برمیگردد، اما همچنان بسیاری از این عضویت نفع میبرند. مثلا میتوانند با داشتن کارت بسیج از دورههای آموزشی سربازی معاف شوند. در واقع آموزشهای نظامی توانسته جایگزین دورههای آموزشی شود. یا پیشتر اعضای بسیج سهمیه ورود به دانشگاه داشتند. یا همانطور که بسیاری از پاسخدهندگان گفتند با عضویت در بسیج و شرکت در برنامههای تفریحی توانستند به نقاط مختلف ایران سفر کنند.
یکی دیگر از اعضای بسیج که پس از وقایع سال ۸۸ از عضویت در این ارگان کنار کشید توضیح داد که در کلاسهای آموزشی «کار با اسلحه» به نوجوانان زیر ۱۸ سال آموزش داده میشود اما تاکید او به «تربیت معلم» اختصاص داشت. آنطور که این شخص روایت کرد معلمانی که از تربیت معلم فارغالتحصیل میشوند «۱۸۰ درجه تغییر میکنند. آنها به شدت مذهبی و عقیدتی میشوند و همین افراد دانشآموزان را تربیت میکنند. آنها اول تخلیه عقیدتی میشوند و سپس در محیطی ایزوله قرار میگیرند. همان چیزی که به آن «کارخانه انسانسازی» گفته میشود».
برخی دیگر نیز به آموزشهایی که در مساجد برای بسیج دانشآموزی گذاشته میشود، اشاره کردند. برنامههایی که از آن به عنوان «زدن مخ بچهها» یاد کردند. این آموزشها طبق گفتههای آنها به برنامههای سیاسی اختصاص دارد که بیشتر به سمت اصولگرایان جذب شوند.
اما عضویت در بسیج در مقابل تمام آنچه به آنها میدهد از جمله «قدرت» و «لذت» چه چیزی را از دانشآموزان میگیرد؟ یکی از بسیجیان سابق شهرستان چنین پاسخ داد که «نگه داشتن نظام به هر قیمتی» در مقابل «گرفتن فکر آزاد از بچهها».
همانطور که از صحبتهای مصاحبهشوندگان برمیآید آموزشهای ایدئولوژیک و نظامی به بسیج دانشآموزی میتواند زمینهساز استفاده از آنها در درگیریهای داخلی باشد؛ اما زمانیکه جنگ در خارج از مرزهای کشور رخ دهد، همانطور که در جنگ ایران و عراق بسیاری از نوجوانان در آن شرکت داشتند، این گروه از آموزشدیدهها نیز به کار میآیند.
یکی از وکلایی که امروز ۳۰ سال از اولین جبههای که در آن شرکت کرد میگذرد برایم روایت کرد: «آنچه جنگ از من گرفت فرصت نوجوانی و تجربه زندگی آرام بود، فرصت درس خواندن، جوانی کردن و عاشق شدن. جنگ مرا همنشین دهها جوان و میانسالی کرد که هریک حامل فرهنگی متفاوت بودند، ناخواسته بزرگ میشدم و دغدغههای نوجوانی را فراموش میکردم. اما یک حس دوست داشتنی مثل قهرمان شدن همراهم بود. جنگ در یک کلمه زندگی را از ما گرفت. هنوز با گذشت ۳۰ سال از اولین جبههای که در سن ۱۴ سالگی رفتم؛ کشتههای بیسر و بدنهای پارهپاره و صداهای وحشتناک انفجار و … اذیت میکند و کابوس میبینم».