/ IHRights#Iran: Hossein Amaninejad and Hamed Yavari were executed in Hamedan Central Prison on 11 June. Hossein was arrested… https://t.co/3lnMTwFH6z13 ژوئن

فرهنگ تنبیه بدنی دانش‌آموزان و تغییر آن در گذر زمان؛ «لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ»

25 ژوئن 16 توسط علی مهتدی
فرهنگ تنبیه بدنی دانش‌آموزان و تغییر آن در گذر زمان؛ «لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ»

«معلم‌مان خمار بود و دست چپ مرا گذاشت روی میز و ده تا ترکه بهش زد. می‌گفت: «کراهت دارد اسم خدا را با دست چپ نوشتن». یعنی اول دو سه بار بهم گفته بود و من محل نگذاشته بودم. آخر همه کارهام را با دست چپ می‌کردم. با دست راست که نمی‌تونستم. تا آخر حوصله معلم‌مان سر رفت و ترکه را زد. هنوز یک ماه نبود که مدرسه می‌رفتم. دست مرا می‌گویی، چنان باد کرد که نگو. زده بود پشت دستم همچی پف کرده بود که ترسیدم». (گلدسته‌ها و فلک، جلال آل‌احمد)

 

خشونت علیه دانش‌آموزان لازمه تربیت

خشونت علیه کودکان در مدارس ایران ریشه‌ها‌ی فرهنگی عمیقی داشته و به صدها سال قبل باز می‌گردد. در روایت‌ها و داستان‌های تاریخی از جمله در باب هفتم گلستان سعدی که به «تربیت» اختصاص دارد، اعمال تنبیه بدنی سخت و به تعبیر سعدی «ضرب بی‌محابا و زجر بی‌قیاس» از لازمه‌های تربیت کودکان ذکر شده و معلمی که از خشونت علیه دانش‌‌آموزان استفاده نمی‌کند، «معلمی بی‌آزار» قلمداد شده که کنترل کلاس خود را از دست می‌دهد و دانش‌آموزانش به جای علم‌اندوزی، به بازی‌گوشی در خیابان‌ها می‌پردازند: «استاد معلم چو بود بی‌آزار ـ خرسک بازند کودکان در بازار».


کودک اساسا به مدرسه یا مکتب‌خانه فرستاده می‌شد تا با تنبیه و ارعاب، راه و رسم زندگی بیاموزد و از جهل به فضل برسد. سعدی که از قضا شاعر و ادیبی جهان‌دیده بود، در روایات خود تصویرگاه عجیبی از معلم به زعم خود خوب ارایه می‌داد که امروزه به سختی می‌توان پذیرفت فردی با این ویژگی‌ها بتواند در مقام معلم چیزی به کودکان یاد دهد: «معلم کتابی را دیدم در دیار مغرب، ترش‌روی، تلخ‌گفتار، بدخوی، مردم‌آزار، گدا‌طبع، ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار، نه زهره خنده و نه یارای گفتار، گه عارض سیمین به یکی را تپانچه زدی و گه ساق بلورین دیگری را شکنجه کردی». در روایت سعدی، این معلم برکنار شده و «پارسایی سلیم، نیک‌مرد، حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی» جای او را می‌گیرد؛ ولی تنها دو هفته بعد کودکان که از سایه سنگین معلم نخست رها شده بودند، چنان بنای بازیگوشی و شیطنت گذاشتند که به ناچار آن «بدخوی مردم‌آزار» بار دیگر بازگشت تا سعدی در پایان نتیجه بگیرد:

پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به که مهر پدر

در دوره‌ی حکومت قاجار بر ایران که مکتب‌خانه‌ها به عنوان تنها مکان تربیت و سوادآموزی به کودکان گسترش یافته و نظم بیشتری گرفت، کماکان همین فرهنگ خشونت علیه کودکان در آن وجود داشت. محمدعلی جمال‌زاده در داستان «سر و ته یک کرباس» به خاطره خود از نخستین روز مکتب و تهدید استادش اشاره کرده و از زبان او می‌گوید «سید محمدعلی بدان که اینجا را مکتب می‌گویند. اینجا جای شیطنت و بازیگوشی نیست. نفست درآید ناخنت را زیر فلکه می‌گیرم و با انگشت یک بغل ترکه اناری که در مقابل دوشکچه‌اش به زمین ریخته بود نشان داد».


علی‌رغم داستان‌ها و آثار به جا مانده از نویسندگان بزرگ ایران در این سال‌ها که عمدتا حکایت از تنبیه‌های سخت بدنی دانش‌آموزان در مدارس و مکتب‌خانه‌ها دارد، از زمان مشروطه و تاسیس مدرسه دارالفنون و سپس رفت و آمد ایرانیان به اروپا برای تحصیل، رفته رفته تنبیه بدنی از یک اصل اجتناب‌ناپذیر در روند تربیت کودکان در مدرسه به موضوعی ناپسند تبدیل شده است.


نخستین زمزمه‌های لزوم تغییر روش آموزشی در مکتب‌خانه‌ها در زمان مشروطه بروز یافت. عبدالرحیم طالبوف از روشن‌فکران زمان مشروطه در نوشته‌های خود به این موضوع پرداخته و معتقد بود که معلم نباید فردی متکبر و بی‌عمل باشد و در مقابل باید انعطاف‌پذیر بوده و کارهای نیکو و گفته‌های صحیح داشته باشد.


اندیشه‌های طالبوف در تغییر فضای آموزشی و ایجاد مدارس جدید تاثیر بسیار داشت. او با الهام از کتاب امیل اثر ژان ژاک روسو مصلح و نظریه‌پرداز فرانسوی قرن هجدهم، کتاب «احمد» را نوشت و در آن شیوه آموزشی «گفت و شنود» را پیشنهاد کرد و خود نیز کتابش را بر همان اساس بنا نهاد.


مدارس مدرن و امروزی اما در زمان حکومت رضا خان گسترش یافت و بعدتر در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی موضوع سوادآموزی و تغییر الگوهای قدیمی با تاسیس سپاه دانش و توسعه مدارس فراگیرتر شد. در واقع آن چه مدرسه به سبک و سیاق غربی نام دارد، چیزی کم‌تر از هفتاد سال است که همه‌گیر شده و شاید چندان عجیب نباشد که تا همین دو دهه قبل فرهنگ قدیمی تنبیه بدنی وام گرفته از دوران مکتب‌خانه‌ها هنوز هم مقبولیت داشت و حداقل مانند امروز به یک ضد ارزش تبدیل نشده بود.


سیمین که سی سال در استان سیستان و بلوچستان معلم و سپس مدیر مدرسه بوده به «حقوق ما» می‌گوید: «در زمان بچگی من در دهه چهل، در شهر ما هنوز هم فرهنگ غالب این بود که بچه باید در مدرسه تنبیه شود و این تنها تنبیه بدنی است که می‌تواند به معلم توانایی آموزش و کنترل کلاس را بدهد. معلم‌ها برای پسران و دختران روش‌های تنبیهی متفاوتی داشتند و آن طور که پسرها مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند، دخترها تنبیه نمی‌شدند؛ ولی در هر حال این طور هم نبود که دختران از تنبیه معاف باشند. یادم هست که مادرم روز اول مدرسه به معلم‌ام گفت «فکر کن دختر خودته. هر طور صلاح می‌دونی تنبیهش کن». معلم‌ام در همان روزهای اول مدرسه یک روز که مشق‌هایم را ننوشته بودم سوزنی از جیبش درآورد و آن را زیر ناخنم کرد. تفاوت تنبیه پسران و دختران در این بود که معلم‌ها مراقبت بیشتری داشتند که دخترها را تنبیهی نکنند که جای زخم آن بر بدن‌شان بماند».


به نظر سیمین، اکنون شرایط عوض شده و در نتیجه گسترش اینترنت و شبکه‌های تلویزیونی مختلف، فرهنگ عمومی نیز به شکل قابل ملاحظه‌ای بالاتر رفته و هم خانواده‌ها و هم کودکان به مراتب بیشتر از گذشته متوجه مفاهیم حقوق بشری و اثرات مخرب تنبیه بدنی بر کودکان شده‌اند: «به ندرت پیش می‌آید خانواده‌ی کودکی به معلم اجازه دهند که فرزندشان را تنبیه بدنی کند، بلکه برعکس؛ اگر معلمی دست روی یک دانش‌آموز بلند کند در اغلب اوقات با اعتراض خانواده مواجه می‌شود. حتی اغلب خانواده‌هایی که خود در خانه کودک‌شان را تنبیه می‌کنند، این روش را فقط حق خود و موضوعی درون خانواده دانسته و مایل نیستند فرد دیگری روی کودک‌شان دست بلند کند. در مدرسه‌ی غیر انتفاعی که من مدیر آن بودم یک بار خانواده‌ای مراجعه و از این‌که پسرشان در مدرسه از معلم‌اش سیلی خورده بود شکایت کرد. او را به مدرسه دیگری منتقل کردند، هر چند من می‌دانستم که پدر این فرد در خانه او را کتک می‌زند. ما هم آن معلم را اخراج کردیم؛ چیزی که مثلا بیست سال پیش امکان نداشت اتفاق بیفتد».

آموزش سنتی ـ مذهبی در تقابل با آموزه‌های مدرن

آموزش و پرورش ایران به شکل کلی فاقد یک نظام منسجم تربیتی است و عناصر نو و کهن در کنار یکدیگر به همزیستی خود ادامه می‌دهند. در حالی که نظام آموزشی در ایران بسیاری از مفاهیم مدرن تربیتی را پذیرفته؛ اما همچنان نظام سنتی مورد ستایش قرار می‌گیرد. بسیاری از مقامات سیاسی و نظریه‌پردازان دولتی، نظام تعلیم و تربیت مدرن را پدیده‌ای غربی دانسته و در فکر بازگشت به نظام آموزشی ماقبل مدرن هستند؛ هر چند چنین بازگشتی عملا امکان‌پذیر نیست.


در گزینش معلمان بر احراز صلاحیت‌های عقیدتی و سیاسی داوطلبان بسیار تاکید می‌شود، اما صلاحیت‌های حرفه‌ای شغل معلمی چندان مورد توجه گزینش‌گران نیست. به همین دلیل معلمان در مورد مسایل تربیتی دارای دیدگاه‌های بسیار متفاوت و شخصی هستند. کسانی که نظام مدرن آموزشی را رد می‌کنند و خواستار بازگشت به نظام آموزشی سنتی هستند با این پارادوکس مواجه‌اند که نمی‌توانند خشونت‌ورزی علیه کودکان را محکوم کنند، چون یکی از عناصر آموزش سنتی، اعمال خشونت و تنبیه بدنی کودکان است؛ اما در عین حال در دنیای امروز قادر به دفاع از اعمال خشونت علیه کودکان نیستند.


وجود همین تفکر سنتی است که باعث شده هنوز هم افرادی وجود داشته باشند که خاطراتی از روش‌های بسیار قدیمی تنبیه در مدارس داشته باشند، چیزی که نشان‌گر این موضوع است که تغییر فرهنگ تنبیه دانش‌آموزان در نظام آموزشی صد ساله‌ی ایران، قدمی نهایتا بیست ساله دارد.


احمد 43 ساله که در اوایل دهه شصت در یکی از مدارس جنوب تهران تحصیل می‌کرد به «حقوق ما» گفت: «معلم‌ها افراد میان‌سال و بعضا پیری بودند که هنوز هم فکر می‌کردند کودکان وقتی بزرگ شوند از تنبیه‌های معلمان به نیکی یاد کرده و این تنبیه‌ها را عامل پیشرفت احتمالی خود می‌دانند. در سال سوم ابتدایی ناظمی حدودا شصت ساله داشتم که عمیقا معتقد بود چون معلمش در مکتب‌خانه او را فلک می‌کرد، در نتیجه توانسته خوب درس بخواند و در زندگی‌اش موفق باشد. با این که همیشه و به هر بهانه‌ای بچه‌ها را کتک می‌زد، اما پیش نیامده بود که کسی را فلک کند تا این‌که یک روز من که از شاگردان به اصطلاح سر به هوای کلاس بودم را فلک کرد. پدرم وقتی شب به خانه آمد و دید که من به دشواری راه می‌روم، جویای موضوع شد و وقتی شنید که در مدرسه فلک شده‌ام، خندید و گفت «من که بچه بودم در روستای‌مان هنوز مدرسه به سبک امروز نبود و در مکتب فلک می‌شدم. بزرگ میشوی یادت میرود»؛ هر چند من بزرگ شدم و هیچ‌وقت ترس و تحقیر و درد فلک شدن را فراموش نکردم».


با پیروزی انقلاب اسلامی و سپس انقلاب فرهنگی عملا بسیاری از معلمان باتجربه و درس‌خوانده‌ای که مذهبی نبودند از کار برکنار شدند و سیستم گزینشی موجود عملا اولویت را به میزان مذهبی بودن فرد می‌داد تا سواد و تجربه‌اش. در نتیجه بسیاری از افراد به صرف این‌که متدین هستند، بدون دانش و سواد کافی به مدارس رفته و به عنوان معلم شروع به کار کردند. شاخصی به نام میزان ایمان یا حضور در جبهه‌ی جنگ علیه عراق تا آن اندازه در استخدام معلم‌ها نقش ایفا می‌کرد که گاه به تنها عاملی تبدیل می‌شد که صلاحیت فرد را برای معلمی مشخص می‌کرد.


فرهاد 38 سال دارد و ساکن تهران است. او به «حقوق ما» گفت: «سال ۶۶ کلاس چهارم ابتدایی بودم و برای اولین بار معلم‌مان مرد بود. یک روز درس‌مان زود تمام شد و معلم جوان که فرد معمولا مهربانی بود گفت تا وقتی که زنگ بخورد دسته‌جمعی در کلاس بازی کنیم. بازی به این ترتیب بود که هر کسی اسم یک شهر را می‌گفت و نفر بعدی که معلم تعیین می‌‌کرد باید یک مشخصه‌ی معروف از این شهر را نام می‌برد. وقتی نوبت به من رسید برخلاف بچه‌های دیگر که تا آن لحظه اسم شهرهای ایران را برده بودند، گفتم تگزاس. آقای معلم در چشم به هم زدنی با خشم عجیبی از روی میز و صندلی‌ها به سمت‌ام حمله کرد و طوری من را کتک زد که دستم شکست. زمان جنگ بود و معلم ما در جبهه به اصطلاح موجی شده و چون دیگر نمی‌توانست در جبهه بماند به عنوان معلم ابتدایی کارش را در مدرسه ما شروع کرده بود و تا پایان سال که از مدرسه ما به جای دیگری منتقل شد، هر از چند گاهی سر کلاس دچار حمله‌های خشم و عصبانیت عجیبی می‌شد و بچه‌ها را به شدت کتک می‌زد».


هر چند در روند استخدام افراد برای تصدی شغل معلمی در مدارس تغییراتی ایجاد شده و صلاحیت علمی معلمان بیشتر از گذشته مورد دقت قرار می‌گیرد، ولی هنوز هم این موضوع تبدیل به اصلی برای استخدام تبدیل نشده و کماکان افراد به صرف مذهبی بودن و عبور از فیلترهای گزینشی این‌چنینی به معلمی مشغول می‌شوند؛ افرادی که عمدتا آموزش کافی ندیده و با اثرات مخرب روش‌های آموزشی قدیمی و ضرب و شتم کودکان آشنا نیستند.


با تاسیس مدارس جدید در ایران، همچنان سنت تنبیه دانش‌آموز به عنوان اصلی جدایی‌ناپذیر در روند تعلیم و تربیت در مدارس ادامه یافت. اما این سنت به تدریج مشروعیت خود را از دست داد تا سرانجام مجلس ششم در 11 بهمن 81 با تصویب قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بر آن نقطه پایان گذاشت. مطابق ماده دوم این قانون «هر نوع اذیت و آزار کودکان و نوجوانان که موجب شود به آنان صدمه‌جسمانی یا روانی و اخلاقی وارد شود و سلامت جسم یا روان آنان را به مخاطره اندازد ‌ممنوع است». فارغ از اینکه ابزارهای کافی برای اعمال این قانون و ریشه‌کن کردن ضرب و شتم کودکان در مدارس وجود ندارد، این نخستین بار بود که مصوبه‌ای قانونی، تنبیه بدنی کودکان را جرم تلقی کرد.


فرهنگ قدیمی تنبیه بدنی دانش‌آموزان در مدرسه رفته رفته تا آن اندازه تغییر کرده و در فرهنگ عمومی از یک ارزش به ضد ارزش تبدیل شد که حسن روحانی رییس‌جمهور ایران در سخنرانی خود به مناسبت آغاز سال تحصیلی ۹۲ ضمن درخواست‌ از آموزش و پرورش برای حذف تنبیه بدنی از مدارس گفت: «من دیگر از تنبیه جسمی سخن نمی‌گویم که قطعا دیگر وجود ندارد. چنان‌چه دولت تدبیر و امید در هر گوشه‌ای از کشور با چنین موارد تنبیه جسمی مواجه شود با اشد برخورد مواجه خواهند شد».


علی‌رغم مصوبات مختلف و اظهارات مسوولان بلندپایه ایران در نکوهش و منع تنبیه بدنی دانش‌آموزان در مدارس، هنوز هم این روش وجود دارد.
«مهر» در گزارشی به نقل از عصمت یاری مسوول واحد مددکاری انجمن حمایت از کودکان ذکر کرده: «نتایج یک تحقیق میدانی در ایران نشان می‌دهد که بیش از ۵۰ درصد والدین تنبیه بدنی کودکان را حق خود و یکی از راه‌های تربیت کودکان می‌دانند.۲۷ میلیون کودک زیر ۱۸ سال در ایران وجود دارد و آمار سازمان بهزیستی نشان می‌دهد ۱۴۴  هزار و ۵۶۵ مورد کودک‌آزاری در ۶ ماه اول سال ۸۸ به اورژانس اجتماعی گزارش شده است».
به گفته‌ی یاری «به‌طور متوسط روزانه ۵۰۰ تا ۱۶۰۰ تماس با اورژانس اجتماعی برقرار می‌شود که ۱۱ درصد تماس‌ها در مورد کودک‌آزاری بوده است».

الهیات و شرعیات از عوامل اصلی استمرار خشونت

اما چرا با وجود تغییر تقریبی فرهنگ عمومی و قوانینی که به شکل رسمی وضع شده‌اند تا جلوی اعمال خشونت علیه دانش‌آموزان در مدارس را بگیرند، باز هم هر ساله خبرها و فیلم‌های زیادی در مورد ضرب و شتم دانش‌آموزان در مدارس منتشر می‌شود؟


حامی واعظ تقوی، استاد دانشگاه و سخن‌گوی سابق انجمن مستقل معلمان و علی طایفی پژوهش‌گر مسایل اجتماعی در مصاحبه‌ای با دویچه‌وله عامل اصلی استمرار خشونت را در مدارس، در حاکمیت ایدئولوژی و نقش الهیات و شرعیات در قانون‌گزاری می‌دانند که اساسا کودکی را جرم می‌انگارد: «ایدئولوژی‌ای که الان حاکم است، ایدئولوژی مطلق‌گراست. یک سری الگوها تعریف می‌کنند که الگوهای مطلق هستند، الگوهایی مثل ائمه و شیعه و انتظار دارند که یک بچه، یک نوجوان یا یک جوان بتواند مثل آن عمل کند. این‌ها می‌توانند الگو باشند یا تعاریفی از آن بدهند، ولی این انتظار را نمی‌شود داشت که یک کودک بتواند همان‌ طور عمل کند. اساسا دولت پایه‌های قوانین و اندیشه و ایدئولوژی خودش را پایه‌های شرعی و مبانی شرعی گذاشته است. آن چه در مبانی شرعی وجود دارد، نگاه بیولوژیک و سنتی به وجود کودک است. اصلا کودکی در مفهوم شرعی به یک معنایی نوعی جرم است. یک نوع بی‌عقلی و بی‌خردی است و حتما باید چوب تری باشد که او را بتواند تربیت کند. چنین نگاهی به کودک نگاهی‌ست که اساسا محصول دنیای پیش از مدرن است و تنها منحصر به جامعه ایران نیست، بلکه در جوامع دیگر هم این نگاه وجود داشته و به‌شدت مورد نقد قرار گرفته است».


امروزه به نظر می‌رسد که هر چند تنبیه بدنی اعمال شده از طرف معلمان هنوز هم در مدارس ایران وجود دارد اما در مقایسه با سالیان گذشته عملا دیگر به عنوان یک امر بدیهی و غیر نکوهیده یا حتی پسندیده ـ بهتر از مهر پدر به تعبیر سعدی ـ در روند آموزش تلقی نمی‌شود.

ــــــــــــ

ـ عنوان مطلب برگرفته از دیوان ملک‌الشعرای بهار است.