کپیرایت از اساس مفهومی زادهٔ دنیای مدرن است و در نظام سرمایهداری و اقتصاد بازار آزاد مبتنی بر مالکیت خصوصی است که تحت عنوان مالکیت خالق اثر بر چیزی که خلق کرده است، معنا مییابد. هر سیستم مستقری بالطبع قوانین خود را وضع میکند و قوانین حقوقی امروز در حوزهٔ اقتصادی نیز عمدتاً بر مبنای سیستم مستقر تدوین شدهاند.
بنابراین، کپیرایت به یک بیان، قانونی از قوانین لیبرالیسم اقتصادی است. جان لاک، نظریهپرداز قرن ۱۷ انگلیس و یکی از پدران لیبرالیسم اقتصادی، عقیده داشت که مالکیت بر کالاها با کاری که برای تولید کالاها انجام شده یا داراییهایی که برای تولید کالاهای مفید برای جامعه بشری مصرف میشود، توجیه مییابد. به عقیدهٔ او، میزان کاری که انسان بر روی مواد خام کمارزش طبیعی انجام میدهد، آن محصول را تبدیل به کالا میکند و بهای کالا بسته به میزان کاری است که برای ساخت و تولید آن انجام میشود.
دورهٔ زندگی لاک، نیوتن و دهها اندیشمند و دانشمند دیگر، زمانی بود که دوران طلایی تفکر بشر فرا میرسید. علم نقشی اساسی در زندگی انسانها بر عهده میگرفت و از قضا، نخستین مباحث مربوط به کپیرایت نیز در این زمان نضج گرفت و همانطور که در این مقاله خواهیم دید، جان لاک شخصاً در بخشی از آن سهیم بود.
کپیرایت و مالکیت بر آثار علمی، هنری و ادبی، چه راهی را از آن زمان تا کنون، در دو کشور انگلستان و آمریکا به عنوان جامعهٔ نمونهٔ ما در این گزارش، طی کردهاند؟ آیا قوانین کپیرایت امروزه همان مفهومی را پی میگیرند که واضعان آن در نظر داشتند؟
مذهب، سیاست و ثروت؛ خالقان اصلی کپیرایت
تا قبل از تحول صنعت چاپ و نشر که در پی اختراع حروف چاپی متحرک به دست یوهانس گوتنبرگ در قرن ۱۵ میلادی صورت گرفت، تولید کتاب دستنویس در اروپا به زحمت به چندصد هزار نسخه در یک قرن میرسید. با این حال در قرن شانزدهم، بیش از یکصد میلیون نسخه کتاب در این قاره منتشر شده بود.
شرح نمودار: آمار کتابهای دستنویس و چاپی از سال ۵۰۰ تا ۱۸۰۰؛ مالکیت اثر: ژورنال تاریخ اقتصادی؛ جلد ۶۹؛ شماره ۲ (۲۰۰۹)
خیلی زود خوشحالی کلیسا از بابت انتشار نخستین انجیلهای چاپی و گسترش سریع کتابهای مذهبی، به نگرانی تبدیل شد زیرا انتقاد، پرسش و تشکیک نیز به همان سرعت قابلیت اشاعه داشت. دومین نهاد ناراحت، بنیاد سلطنت بود.
همچنین درگیریها میان پروتستانها و کاتولیکها در سیستم سیاسی انگلستان و جدال شاه هنری هشتم با پاپ و کلیسای کاتولیک رومی بر سر طلاق ملکه کاترین و ازدواج با ان بولین، منجر به جداکردن کلیسای انگلستان از کلیسای رومی به دست هنری هشتم و تغییر زیرساخت تشکیلات مذهبی مسیحی در این کشور شد.
این تغییرات که منشاء تحولات جدی سیاسی در یکی از قدرتمندترین کشورهای آن زمان اروپا شده بود، نقش انتشارات را به عنوان یک ارگان تبلیغی سیاسی-مذهبی حیاتی میساخت و لزوم کنترل آن رفتهرفته نمایان میشد.
از سوی دیگر، شرایط اقتصادی جهان در آن عصر رو به تغییر گذاشته بود. بندیکت آتکینسون و برایان فیتزجرالد در کتاب تاریخ مختصر کپیرایت مینویسند: «در دوران سلطنت هنری هشتم، طبقه تاجران و سیاستمداران انگلیسی که ناشران و کتابفروشان نیز در آن زمره بودند، خود را از آخرین حلقههای تسبیح اقتصاد رها کرده و نفع شخصی و سودبری، نخستین اولویت عملکرد آنان شده بود». (ص ۱۸)
این طبقه، پس از تغییرات سیاسی هنری هشتم قادر به پیگیری منافع خود شدند زیرا «هنری یک برنامه فرامعمول را در پیش گرفته بود که امروزه خصوصیسازی نامیده میشود؛ یعنی ایجاد ملک خصوصی از املاک عمومی». خصوصیسازی هنری دامن کلیسای کاتولیک را گرفت و بسیاری از املاک صومعهها به بخش خصوصی فروخته شدند. «انحلال صومعهها بخش وسیعی از مساحت انگلستان را در اختیار بخش خصوصی قرار داد… و عمل خصوصیسازی، شامل مصادره و ضبط، عنصر مالکیت، به روش پذیرفتهشده برای خلق صنایع و تولید ثروت بدل شد». (همان)
صاحبان صنایع و سرمایهداران جدید، به زودی دریافتند که نیازمند اثرگذاشتن و فشار آوردن بر سیستم سیاسی هستند؛ فشار لابیهایی که -همانگونه که در بررسی قانون سونی-بونو خواهیم دید- از هنری هشتم شروع شد و تا امروز ادامه دارد. اتکینسون و فیتزجرالد معتقدند که دوران این پادشاه هم از لحاظ تغییر سیستم اقتصاد و هم از نظر شرایط ملتهب سیاسی، نخستین زادگاه خلق کپیرایت به شمار میآید.
هنری هشتم خود را با سلطهٔ مذهبی قدیمی درانداخته و املاک کلیسا را مصادره کرده بود. کلیسای کاتولیک نیز که پیروان بسیار داشت، بیکار نمینشست و با انتشار نوشتههای متعددی، او را ملحد معرفی میکرد. در پی چند شورش، هنری به این نتیجه رسید که باید دست به سانسور بزند.
در سال ۱۵۳۸ و در میانهٔ مصادرهٔ صومعهها، او با صدور فرمانی، هرگونه انتشار کتاب را بدون تأیید و نظارت یک شورای مخصوص، قدغن اعلام کرد. صنف ناشران و کتابفروشان که پس از تحول سیستم چاپ قدرت اقتصادی قابل ملاحظهای یافته و در آن هنگام در قالب تشکیلاتی به نام شرکت استیشنرز با نام کامل «شرکت معظم نوشتافزار فروشان و تولیدکنندگان روزنامه» فعالیت میکرد، از شاه خواست تا به آنها اجازه دهد تا به نیابت از دستگاه سلطنت، دست به سانسور بزنند.
شاه با این درخواست ناشران مخالفت کرد اما آنها عقب ننشستند و به لابی خود برای متقاعد نمودن دستگاه سلطنت برای اعطای مجوز انحصار نشر به آنان، ادامه دادند.
نخستین «فرمان» رسمی انحصار نشر
در پی مرگ هنری هشتم در سال ۱۵۴۷، به ترتیب شاه ادوارد ششم و ملکه مری یکم به تخت نشستند. اولی که محصول ازدواج هنری با همسر سومش بود، در ۹ سالگی به پادشاهی رسید. انگلستان در دوران او که شش سال بعد درگذشت و هرگز به سن قانونی نرسید، توسط شورای نیابت سلطنت اداره میشد و در این مدت، تلاش برای اشاعهٔ پروتستانتیزم، یکی از دلایل درگیریها و ناآرامیهای اجتماعی بود.
لیکن متعاقب مرگ ادوارد در ۱۵۵۳، ملکه مری یکم با پیروزی در یک جنگ قدرت داخلی، به تخت نشست. او دختر ملکه کاترین، همسر اول هنری هشتم بود که شاه برای طلاق دادن مادرش رو در روی پاپ و کلیسای کاتولیک قرار گرفت. مری که کینهای دیرینه بابت این اتفاق داشت، کشور را به آئین کاتولیک بازگرداند و حدود ۳۰۰ تن از شخصیتهای متنفذ پروتستان را -اغلب با زندهسوزاندن در آتش- اعدام کرد. او با لقب مری خونین شناخته میشود.
در دوران ملتهب سلطنت مری، او بسیار نگران شکست پروپاگاندای کاتولیک در برابر پروپاگاندای پروتستانها بود. تمرکز حق نشر در یکجا، میتوانست به این امر کمک کند. با پیشنهاد شرکت استیشنرز برای حق امتیاز انحصار نشر در انگلستان در برابر تعهد به سانسور هر محتوای ضد کاتولیکی و ضد سلطنت مری، سرانجام فرمان اعطای این امتیاز که شرکت دو دهه به دنبال آن بود، در روز چهام ماه مه سال ۱۵۵۷ از جانب مری یکم صادر شد.
بدینترتیب هرگونه محتوا برای انتشار میبایست در این شرکت ثبت شود؛ فعالیت هر ناشری خارج از چارچوب کمپانی قدغن بود و هیچ ناشری نیز نمیتوانست اثر ناشر دیگر را بازنشر کند؛ در واقع، با ثبت در کمپانی استیشنزز، یک فرد میتوانست مادامالعمر از تمام مزایای نشر کتابش استفاده کند. این حق انحصار، «کپیرایت» نام گرفت.
ملکه مری یک سال بعد درگذشت. پس از او، ملکه الیزابت یکم که محصول ازدواج دوم شاه هنری هشتم بود، به تخت نشست. با آمدن او تمام تلاشهای ناخواهریاش «مری خونین» برای اشاعهٔ کاتولیسیسم ناکام ماند اما اختراع او «کپیرایت» که با هماهنگی یک شرکت سرمایهگذار ایجاد شده بود، بر جای ماند.
کمپانی اقتصادی، لابیگر سیاسی
استیشنرز که با در دست داشتن ابزار قوی تبلیغاتی و سرمایهٔ کافی، یک بازوی مذاکرهکننده یا به عبارتی یک لابی قوی و اثرگذار در دستگاه قدرت تشکیل داده بود، منافع خود را پی میگرفت. از همه مهمتر، این دستگاه برای حفظ نفوذ خود، بسیار پراگماتیک و انعطافپذیر عمل میکرد. بنا بر مطالبهٔ وقت، زمانی منویات پادشاهان متمایل به پروتستانتیزم، گاهی ادبیات کاتولیسیسم، چندی کالوینیسم و سپس انگلیکانها را اشاعه میداد.
یکصد سال بعد از ملکه مری، مناسبات قدرت در انگلیس تغییر کرده بودند. جنگهای داخلی میان سلطنتطلبها و جمهوریخواهان پس از چندین سال خونریزی با پیروزی گروه دوم به رهبری الیور کرامول پایان یافت. کرامول پس از اعدام شاه چارلز یکم اعلام جمهوری کرد و وقتی با مخالفت نجیبزادگان مجلس مواجه شد، آن را منحل کرد و به روایتی دستور داد روی در آن بنویسند: «اجاره داده میشود».
لیکن این اولین و آخرین رئیس جمهور انگلستان، در سال ۱۶۵۸ درگذشت و متعاقب مرگ او، پارلمان از چارلز دوم دعوت کرد که بیاید و به تخت بنشیند. چارلز دوم، دستور داد تا جسد کرامول را نبش قبر، سرش را از بدن جدا کنند و بر سر نیزهای بر فراز کاخ وستمینیستر، محل محاکمهٔ چارلز اول، قرار دهند. محصول این همهمهٔ سیاسی، قدرتگیری بیشتر پارلمان بود. اینبار لابیگرها میبایست رضایت این نهاد را جلب میکردند.
قانون مطبوعات ۱۶۶۲
در سال ۱۶۶۲، پارلمان انگلستان قانون مطبوعات [انتشارات] را گذراند. این قانون هیچ ربطی به کپیرایت نداشت و در واقع، سانسور را نهادینه میکرد. نام کامل آن، «قانون جلوگیری از تخلفات مکرر در چاپ کتابها و مقالههای بدونمجوز، تحریککننده و خائنانه؛ و برای نظمدهی به انتشارات و نشر مطبوعات» بود.
این قانون به ممیزان دولت سلطنتی اجازه میداد تا با ورود و جستوجو در مکانهای مشکوک، کتابهای غیرقانونی را مصادره کنند و روی محتوای انتشارات نظارت داشته باشد. برای متخلفان نیز جریمه و زندان در نظر گرفته شده بود. سختگیریها تا آنجا پیش رفتند که در عمل هیچ روزنامهٔ مهمی غیر از ژورنال درباری London Gazette امکان نشر نداشت. با اعتراض نمایندهٔ اسقف اعظم کانتربری به عنوان یکی از ممیزان، بخشی از نسخهٔ اولیه کتاب بهشت گمشده، نوشته جان میلتون، که اثری مسیحی و روایتی شاعرانه از سقوط انسان و داستان راندهشدن آدم و حوا از باغ عدن بود، سانسور شد و با حذف چند خط از آن، مجوز نشر گرفت.
شرح تصویر: روی جلد کتاب بهشت گمشده، اثر جان میلتون. ذیل عنوان کتاب و نام نویسنده، قید شده که این اثر طبق فرمان قانونی، مجوز دریافت کرده و ثبت شده است.
قانون ۱۶۶۲ که قرار بود دو ساله باشد، برای سالهای متمادی دیگر نیز تمدید شد اما این محدودیتها، چیزی نبود که کاملاً به نفع اقتصادی کمپانی استیشنرز باشد. آنها تلاش کردند تا پارلمان را قانع کنند که مسوؤلیت سانسور را تماماً به آنها بسپارد.
اما پریدن از این شاخه به آن شاخه و حمایت مداوم از هر آنکه قدرت برتر را در دست داشت، چیزی نبود که از چشم همه پنهان بماند. دستکم نه از چشم آدمی مانند جان لاک!
لاک، فیلسوف پرنفوذ دوران موسوم به روشنگری در انگلیس که از قضا یکی از پدران لیبرالیسم و حامی مالکیت خصوصی شمرده میشود، از یک سو با تمدید قانون ۱۶۶۲ به دلیل سانسور مخالفت کرد و از سوی دیگر تلاش کرد تا در برابر آنچه فساد سیستماتیک کمپانی میدانست، از آنها خلع ید کند.
او در سال ۱۶۹۵ طی یادداشتی اثرگذار، مخالفت خود را با تمدید قانون ۱۶۶۲ اعلام کرد. ادوارد کلارک، رئیس کمیتهٔ حل اختلاف میان مجلسین اعیان و عوام نیز از دلبستگان لاک بود. در نهایت، در سال ۱۹۶۵ آن قانون برچیده شد و هم حق کپیرایت استیشنرز و هم میزان نفوذ بالای سانسور دولتی از میان رفت.
نخستین «قانون» کپیرایت
تلاشها برای جایگزینی دوبارهٔ قانون ۱۶۶۲ از همان سال الغا، شروع شد: ۱۲ تلاش ناموفق! چند هفته بعد قانونی جدیدی به مجلس عوام پیشنهاد شد که چیزی نبود جز کپی همان قانون ۱۶۶۲ با چند اصلاح.
دست ناشرین مستقل باز شد و سیطرهٔ کمپانی استیشنرز از میان رفت. در این فرصت یک دوران طلایی برای روزنامهنگاری سیاسی نیز به وجود آمد و در کنار ژورنال درباری لاندن گازت، چندین روزنامهٔ دیگر منتشر شدند.
استیشنرز دریافت که دورانی جدید فرا رسیده و دیگر نمیتواند امپراطوری سابق را مستقر کند. در اینجا، موضوع دیگری را پر رنگ کرد: حق نویسندگان.
موضوع حق نویسندگان پیشتر نیز در منازعات پارلمانی مربوط به بررسی قانون ۱۶۶۲ مطرح شده بود اما تقریباً همه، حتی مدافعان استیشنرز نیز میدانستند که این کمپانی برای پدیدآورندگان اثر هیچ نقش خاصی غیر از دستمزدی اندک و امضای یک قرارداد، قائل نیست.
لیکن از سال ۱۶۹۵ به بعد، با ظهور ناشران مستقل و امکان تحصیل درآمد بیشتر برای نویسندگان، آنها نیز خواستار یک قانون حمایتی برای حق مؤلف شدند. این امر بستری پدید آورد تا نخستین قانون کپیرایت به شکل امروزی با نام قانون ان یا Statute of Anne در سال ۱۷۰۹ تنظیم شود که یک سال بعد، در پی مباحث پارلمانی مفصل، تصویب شد. نام این قانون از ملکهٔ وقت بریتانیا، ان استوارت گرفته شده است.
نکتهٔ قابل توجه در این قانون، هدف آن است که از نام کامل آن هویداست: «قانونی برای تشویق آموختن، از طریق واگذاری حق نشر کتابهای چاپی در دست پدیدآورندگان یا خریداران این حق [از نویسندگان]، در طول زمانی که در این قانون قید شده است».
قانون ان برای یک دوره ۱۴ ساله، «کپیرایت» قائل میشد. این دوران میتوانست تنها یک بار و بنا بر درخواست و تحت شرایط خاصی، تمدید شود.
اهمیت قانون ان، غیر از «نخستینبودن»، این است که یک الگو برای قوانین دیگر در خود بریتانیا و چند کشور دیگر پدید آورد. یکی از کشورها، آمریکای تازه تأسیس در آن زمان بود.
آمریکا و قوانین کپیرایت
ایالات متحده آمریکا در زمان اعلام استقلال، بهشدت تحت تأثیر کانونهای اندیشه در اروپا، بهویژه انگستان، بود. اندیشههای متفکران بریتانیایی حتی در بیانیهٔ اعلام استقلال و در قانون اساسی آمریکا به طور پر رنگی حضور دارد. از آنجا که کانون مناسبات سرمایه در دورانهای بعد به آمریکا منتقل میشود، بررسی قوانین و مناسبات کپیرایت در این کشور نیز از اهمیت بهسزایی برخوردار است.
در سالهای مابین ۱۷۷۶ (سال اعلام استقلال) تا تصویب قانون اساسی در سالهای پایانی دهه ۱۷۸۰، برخی ایالتها قوانینی محلی در اینباره به تصویب رساندند؛ لیکن این حق پس از آن در قوانین پایهای این کشور به رسمیت شناخته شد. نخستین قانون، بسیار شبیه به «قانون ان» بود و دقیقاً همان ۱۴+۱۴ سال را در بر میگرفت.
در ۱۸۳۱، این زمان تبدیل شد ۲۸ به اضافهی ۱۴ سال؛ یعنی در جمع، ۴۲ سال. در سال ۱۹۰۹، زمان اعتبار قانون کپیرایت، تبدیل به ۲۸+۲۸ یعنی ۵۶ سال در جمع شد. این، تا دهه ۱۹۶۰ ثابت ماند اما با فشار بنگاههای انتشاراتی، از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۶، بارها و به سرعت تغییر کرد تا در این سال به «عمر خالق اثر باضافه ۵۰ سال یا ۷۵ سال پس از خلق اثر» رسید.
جدول زیر تغییرات قانون را تا زمان تصویب یک قانون مهم نشان میدهد: «قانون سونی بونو»
منبع نمودار: این لینک
قانون سونی بونو: کمپانی قانون تعیین میکند
از اوایل دهه ۱۹۹۰، کمپانی والت دیسنی لابی خود را برای افزایش مدت کپیرایت آغاز کرد. در واقع، آثار اولیهٔ شخصیت محبوب و پرفروش میکی ماوس، به زودی از شمول قانون کپیرایت خارج میشدند و سود سرشار فروش آثار مربوط به این موش محبوب، چیزی نبود که یک کمپانی بزرگ از آن به راحتی بگذرد.
اندکی پیشتر، مخالفان کپیرایت جنبشهای موسوم به کپیلفت را شروع کرده بودند که وجه تسمیهٔ آن از نوعی بازی با کلمات راست و چپ، در مقابله با پدیدهٔ انحصار سرمایه، میآمد. معالوصف، لایحهای که در محافل روشنفکری به طعنه «لایحهٔ حمایت از میکی ماوس» نام گرفت، نه تنها اعتراض طیف چپ، بلکه واکنش بسیاری از معتقدان به اقتصاد بازار آزاد را نیز در پی داشت.
سونی بونو، خواننده، نوازنده و فعال در عرصهٔ موسیقی بود که وارد سیاست شد و از حزب جمهوریخواه به کنگرهٔ آمریکا راه یافت. او یکی از حامیان پر و پا قرص تمدید زمان اعتبار کپیرایت بود که اندکی پیش از تصویب قانون، در حادثه برخورد با درخت حین اسکیکردن، درگذشت.
مری بونو، بیوهٔ او سخنرانی غرایی برای حمایت از قانون مذکور در کنگره داشت و در جریان آن گفت: «در واقع، سونی میخواست تا دوران کپیرایت ابدی باشد. کارکنان به من گفتند که چنین تغییری نقض قانون اساسی خواهد بود… همانطور که میدانید جک والنتی پیشنهاد داده که این دوران، به صورت ابد منهای یک روز نوشته شود [تا نقض قانون اساسی نباشد!]. شاید کمیته در کنگرهٔ بعدی نگاهی به این قضیه داشته باشد».
این طنز نبود؛ حتی حامیان پر و پا قرص اقتصاد بازار آزاد نیز زهر و خطر آن را دریافته بودند. از سوی دیگر، بسیار از اساتید علم حقوق نیز در این باره نظرات خود را ابراز کردند. یک استاد حقوق به نام پروفسور دنیس کاریالا، رهبری مخالفان رشتهٔ خود با این قانون را در دست گرفت.
او در برابر کمیتهٔ قضایی کنگره قرار گرفت و در شهادت خود، گفت: «افزایش مدت حمایت از کپیرایت هزینههای گزافی را به مردم ایالات متحده تحمیل میکند و هیچ سود عمومی ندارد. لایحهٔ تمدید نشانگر خروج بنیادین از فلسفهٔ ایالات متحده درمورد قانون مالکیت معنوی است که همانا هدف آن خدمت به عموم مردم بود».
مخالفان میگفتند که این کار تنها برای تأمین منافع شرکتهای بزرگ است، خلاف روح قانون اساسی است و هیچ قرابتی با «ترغیب روند تولید علم و هنرهای مفید» مذکور در آن ندارد.
لیکن موافقان با توجه به تعهد اروپائیان به پیمان برن، بر لزوم برتری توازن اقتصادی نسبت به کشورهای این قاره تأکید میکردند؛ به تحولات جدید از جمله محصولات دیجیتالی، تلویزیونهای ماهوارهای و امثال آن اشاره مینمودند و مباحث را در قوه قانونگذاری پیش میبردند.
در نهایت، موافقان افزایش طول مدت کپیرایت، بازی را بردند و نتیجه آن شد که کپیرایت برای نویسندگان، تمام دوران عمر آنها باضافه ۷۰ سال و برای مالکیت شرکتها، ۱۲۰ سال بعد از خلق اثر یا ۹۵ سال بعد از نشر (هر کدام که زودتر فرا رسد) باشد.
شرح عکس: تصویری که از جانب بسیاری از مخالفان قانون سونی بونو استفاده شد؛ این تصویر گوشهای میکی ماوس، علامت کپیرایت و علامت بینهایت را نشان میدهد و دایره-خط قرمز نشانگر مخالفت با آن است.
قلب روح کپیرایت
طی آنچه در تاریخ تحول قوانین مربوط به کپیرایت در بریتانیا و سپس آمریکا دیدیم، روندی از قلب منظور اولیهٔ قانونگذاران مشاهده میشود. این امر، به جنبشهای کپیلفت و تولید اجازهنامههای مختلف عمومی جانی دیگر داد. برخی از این اجازهنامهها در صنعت جدید آیتی به کار گرفته شدند و به سرعت محصولاتشان به رقیبی برای کمپانی بزرگ تبدیل شدند.
تمسک به قانون و مجالس قانونگذار برای منافع اقتصادی، خطری بزرگ برای این قلب ماهیت به شمار میرود. سخن مری بونو، بیوهٔ سونی بونو، که در پی مرگ او به کنگره راه یافت و تا سال ۲۰۱۲، هفت دورهٔ دیگر نیز قانونگذاری کرد، هنوز زنگ خطر محافل حقوقی است: اگر کپیرایت ابدی مخالف قانون اساسی است، ابد منهای یک روز، زمان دوری نیست.