اول:
نیمه شب با صدای ویبره موبایل از خواب میپرم. میخواهم بخوابم اما دلم شور میزند. نگاهی به صفحه روشن گوشی میاندازم و اسم «مولود» را میبینم. همکارم است. گوشی را برمیدارم و با خواندن پیام خشکم میزند: «میشه جوری که مامانت اینا بیدار نشن درو بازکنی بیام تو، پشت در خونهام.» پاورچین میروم توی هال. دکمه اف اف را میزنم و میروم سمت در. توی حیاط میبینمش با تن خمیده و لب خون آلود. «چی شده؟» صدای من است که می پرسد. روی تخت توی ایوان مینشیند و به زمزمه میگوید: «چی میخواستی بشه؟ مثل همیشه کارشو کرد و بعدم سر یه بهونه الکی داد و قال راه انداخت و از خونه انداختم بیرون. جایی نداشتم برم جز پیش تو. ببخش تورو خدا» دلم را انگار رنده میکنند. از بردیا نمیپرسم، چون میدانم صدای گریهاش همه را بیدار خواهد کرد.
فردا به همراه مولود و به عنوان مطلع همراهش به دادگاه خانواده میروم. هم وزن خودش آنجا پروندهای دارد. پر از تعهدنامههای حسن اخلاق همسر، گواهیهای رنگ و وارنگ تایید ضرب و شتم از منجر به شکستگی تا بیهوشی، دادخواست طلاق، عدم تمکین،...هر بار پیگیری کرده و رسیده به طلاق اما شوهرش گفته: «تا قرون آخر مهریه رو میدم اما نمیذارم حتی یه روز بردیا باهات زندگی کنه» این جمله دستش را برای امضای نهایی زیر برگه جدایی لرزانده و باز برگشته به آغوش خشونت بی امان.
دستش را میگیرم و هزار باره میپرسم: «مولود واقعا چرا با این شرایط با همسرت موندی؟ کسی که وقت دعوا منطقش کتک زدن و فحاشیه، نه فقط به تو که به روان بردیا صدمه میزنه.» ناگفته میدانم پاسخش چه خواهد بود اما سراپا گوش میشوم: «یادت میاد آخرین باری که دعوا کردیم و مثل الان کتکم زد، برای یه مدت قهر کردم و رفتم خونه بابا اینها. اطرافیان وساطت کردند و ازش تعهد کتبی گرفتند. برگشتم ولی بعد از اون چندین بار دیگه کتکم زده. هر بار هم میگه اگه میخوای جدا بشی، اشکالی نداره اما نمیگذارم حتی یک روز بچه با تو زندگی کنه. تو که بهتر میدونی بردیا تمام زندگی و هستی منه، یک روز هم نمیتونم ازش دور باشم.»
این قصه درد مشترک زنان ایرانی بیشماری است. فرقی ندارد در قلب پایتخت زندگی کنند و صاحب همسری تحصیلکرده باشند یا در اروپا یا در شهری کوچک در ایران. حضانت و حق سرپرستی کودک دغدغه بزرگی است برای آنها که در زندگی زناشویی به بن بست رسیدهاند. زنهایی که فقط به خاطر بچههایشان تن به جدایی نمیدهند و حاضرند یک عمر دردناکترین شرایط و هر گونه تحقیر و توهین را تحمل کنند آنقدر فراوانند که نمیشود تصور کرد.
مطابق قانون مدنی جمهوری اسلامی، ریاست خانواده از ویژگیهای مردان است و به همین علت بسیاری از حقوق، از جمله «ولایت و سرپرستی فرزند» بر عهده مرد خانواده است. بنا بر ماده ۱۱۸۰ قانون مدنی، حتی اگر مرد حضانت و اجازه نگهداری از فرزند را به مادر واگذار کند، ولایت و سرپرستی پدر و جد پدری (اگرهم فاقد صلاحیت باشند) از بین نمیرود و مادر ناچار است برای هر کار کوچک مثل افتتاح یک حساب بانکی و یا برداشت از حساب او، از پدر اجازه بگیرد.
دوم:
زن صدای دردمندی دارد. سالهاست برای گرفتن حضانت فرزندش تلاش میکند اما در دو سال اخیر اتفاقی افتاده که او را مستاصل کرده است. «همسرم یک آخر هفته آمد بچه را برد. منتظر بودم مثل همیشه دوشنبه بیاید و او را تحویل بدهد اما خبری نشد. تماس گرفتم و او با خیال راحت و بیقید گفت: ما الان دیگر نزدیک ایرانیم. اگر بچه را میخواهی و مادر دلسوزی هستی تو هم درسات را رها کن و برگرد.»
مریم در ۳۰ سالگی به شیوهای کاملا سنتی و به واسطه آشنایی مشترک به خانواده همسرش معرفی شد. پسر خانواده در کشوری اروپایی مشغول به تحصیل بود و میخواست ازدواج کند. به خانوادهاش سپرده بود که دختری اجتماعی و تحصیلکرده برای او بیایند. مریم میپذیرد و با مرد آشنا میشود. «ابتدای آشنایی به نظر نمیآمد که همسرم قصد محدود کردن من را داشته باشد. در مکالمات پیش از ازدواجمان من بارها به تمایلم برای ادامه تحصیل و استقلال مالی تاکید کرده بودم و مخالفتی هم نمیدیدم. اما در عمل و به مرور زمان متوجه شدم اینطور نیست و او از پیشرفت کردن من خوشحال نمیشود. این را همان اوایل ازدواج فهمیدم. مدام به بهانههای مختلف تلاش میکرد من را از وارد اجتماع شدن بازدارد. اوائل به این بهانه که خودش در حال تحصیل است و در این شهر موقت زندگی میکند. بعد از اتمام تحصیل و شاغل شدنش به بهانههای دیگر مثل اینکه تازه وارد هستیم و بگذار جا بیافتیم.»
مریم بعد از ازدواج در ایران مانده بود و یک سال بعد که مقدمات پیوستنش به همسرش در خارج از ایران فراهم شد به آنجا رفت. از همان ابتدا اختلافاتی بروز کرد. رفتارهای عصبی و پرخاشگرانه بر سر مسائل کوچک رفته رفته بیشتر شد و بعد از به دنیا آمدن فرزندشان این اختلافات شدت گرفت: «همسرم مدام میخواست به واسطه بچه من را محدود کند. وقتی باردار شدم از او خواستم اگر به زندگی با من متمایل نیست پیش از جدی شدن وضعیت بارداری فکری بکنیم اما او گفت که بچه را میخواهد و اصلا این حرفها چیست که من میزنم. اما حالا میفهمم که بچه برای او ابزاری بود برای محدود کردن من. همچنان که حالا ابزاری شده برای آزار من. مدام برای ادامه تحصیل من بهانه میتراشید. میگفت بچه کوچک است و مراقبت میخواهد و بنشین او را بزرگ کن اما وقتی دید من خیلی جدیام و برگههای پذیرش دانشگاهم رسید به هم ریخت و من را به بهانههای واهی کتک زد.»
او بعد از اعمال خشونت از سوی همسرش تصمیم به جدایی گرفت: «آخرین بار کتک سختی خوردم و تصمیم گرفتم خانهام را جدا کنم و مطابق قوانین کشور محل اقامت هم حضانت کودک را گرفتم و مشغول ادامه تحصیل و زندگی شدم اما همیشه از سوی او تهدید میشدم که بالاخره بچه را از من میگیرد چون از نظر او من در قالب مادر خوب و تعریف شدهای که باور داشت جا نمیگرفتم. از نظر او مادر خوب بودن با انصراف از تحصیل و وقف کردن خودم برای بچه تعریف میشد.»
نواقص بیشمار در قوانین خانواده در ایران وجود دارد که هر کدام میتواند به ابزاری برای تحت فشار گذاشتن زنان به هنگام بروز مسائل خانوادگی بدل شود. در این میان حضانت یکی از رنج آورترینهاست. مطابق قانون ایران حتی اگر پدر، فرزندی که حضانتش با مادر است را برباید به هیچ وجه به دزدی و آدم ربایی متهم نمیشود چرا که اساسا فرزند متعلق به اوست و هیچ جرمی مرتکب نشده است. زن برای اثبات نقش مادریاش باید از هستی ساقط شود چرا که اگر به تعاریف مردسالارانه تن ندهد شایستگیاش تایید نمیشود و هزاران اتهام و برچسب میخورد. حتی گاه از سوی زنان دیگر مورد تحقیر و سرزنش قرار می گیرد و این نقطه دردناک ماجراست. در برخی موارد هم که زنان موفق به دریافت حضانت فرزندانشان شدهاند ماجرا به شکلی دیگر آنها را آزار میدهد، گرفتن حضانت به بیمسئولیتی پدران منجر میشود و همراهی لازم برای تامین خواستههای فرزند را ندارند و از این راه زنان را تحت فشار قرار میدهند.
موسی برزین خلیفه لو، در خصوص قوانین مربوط به حضانت کودکان در ایران میگوید: «با اصلاحاتی که انجام شده حضانت فرزند تا هفت سالگی بر عهده مادر و پس از هفت سالگی در صورت حدوث اختلاف توسط دادگاه تعیین میشود. معمولا اگر پدر مشکلی نداشته باشد حق حضانت به پدر واگذار میشود. بعد از سن بلوغ نیز فرزند از سن حضانت خارج شده و خود میتواند تصمیم بگیرد.»
به گفته برزین برخی از حقوقدانان و فعالان اجتماعی معتقدند حضانت فرزند باید تا خارج شدن کودک از سن حضانت و یا تا احراز رشد با مادر باشد. در مقابل برخی هم معتقدند این مقرره عادلانه است زیرا پس از هفت سالگی نیز دادگاه بر اساس مصلحت طفل تصمیم گیری میکند و ممکن است حضانت را به مادر واگذار کند. مساله دوم این است که اگر زن ازدواج کند حق حضانت او ساقط میشود. در این مورد نیز برخی حقوقدانان اعتراضاتی دارند و سلب حق حضانت در صورت ازدواج زن را تعارض با حقوق اولیه انسانها میدانند.
این موضوع اما در عمل به سادگی رخ نمی دهد. مریم علیرغم دریافت حکم حضانت در کشور مورد اقامت خود از کلیه حقوق خود محروم شده است: «دادگاه در ایران به هیچ وجه مدارک و احکام صادر شده در اروپا را معتبر نمی داند. من در طول دو سال گذشته از شنیدن صدای فرزندم و از دیدن تصاویرش محروم بوده ام. علیرغم گرفتن وکیل نه تنها همسرم انعطافی در این زمینه نشان نداده بلکه به وضوح همراهی قضات را هم با خود دارد و آنها یک صدا میگویند اگر مادر صالحی بودی در این مدت به ایران بازگشته بودی.»
قانون در اینباره چه میگوید؟ موسی برزین خلیفه لو در پاسخ به این پرسش تایید میکند که مدارک صادر شده از سوی دادگاههای کشورهای دیگر در ایران چندان جدی گرفته نشده و بدانها استناد نمیشود: «حکم دادگاه هر کشوری فقط در همان کشور اعتبار دارد مگر اینکه بر طبق قوانین ایران در دادگاه ایران تنفیذ شود. یعنی لازم است حکم صادر شده از سوی دادگاه کشور محل اقامت به ایران ارسال شده و تقاضای تنفیذ حکم خارجی را بدهد که این حکم نیز ممکن است پذیرفته نشود. یعنی اگر حکم صادره با مقررات حقوقی ایران تطابق داشته باشد تنفیذ میشود اما عموما در مورد احکام صادره در کشورهای اروپایی و سکولار چنین نیست.»
مریم معترف است بخش زیادی از مشکلاتی که متحمل شده ناشی از عدم آگاهی است: «من هیچ اطلاعی از قوانین نداشتم. نه قوانین کشور خودم نه قوانین کشور محل اقامتم. زمانی که میخواستم ازدواج کنم شنیده بودم شرایط ضمن عقد وجود دارد و میشود حقوقی مثل طلاق را به آن اضافه کرد اما اصلا برایم جدی نبود. فکرش را نمیکردم برای طلاق گرفتن بعد باید اینهمه هزینه زمانی و روحی بپردازم. اگر حق طلاق داشتم وکیلم در ایران به راحتی میتوانست پروسه جدایی را طی کند و من هم با توان بیشتری میتوانستم برای مسئله حضانت فرزندم تصمیم گیری کنم. از طرفی در اینجا هم ضعف آگاهی از قوانین من را متضرر کرد. هیچکدام از وکلایی که با آنها مشورت کردم درک صحیحی از قوانین ایران نداشتند. من بارها به سفارت ایران رفتم و مدارکم را ارائه دادم و آنها هم قول دادند برای خروج فرزند من از کشور پاسپورت صادر نخواهند کرد اما هیچکس به من نگفت اگر همسرم از راه زمینی یا دریایی به کشور دیگری برود میتواند از سفارت ایران در آن کشور برای پسرم پاسپورت بگیرد و او را با خودش ببرد.»
کسی به طور دقیق نمیتواند بگوید پروسه طلاق در ایران چقدر به طول میانجامد. مریم یقین دارد که از سوی همسرش ممنوع الخروج شده. بارها خواسته بازگردد اما ترس از اینکه هم آنچه را اینجا به دست آورده از دست بدهد و هم نتواند فرزندش را پس بگیرد او را مردد کرده است.
موسی برزین خلیفه لو با تایید این مطلب در این مورد و موارد مشابه تاکید میکند: «در این موارد اولین اقدام ممنوع الخروج کردن طرف مقابل در دعواست. افرادی که در خارج از کشور زندگی می کنند برای اقدام به طلاق حتما باید وکیل بگیرند. خانمها میتوانند مهریه را به اجرا بگذارند تا از این روش مرد را به طلاق توافقی ترغیب کنند اما وضعیت حضانت همچنان پا برجاست. در عمل دادگاههای ایران حضانت فرزند را به فردی که در خارج اقامت دارد نمیدهند و ارجحیت با والدی است که در ایران زندگی میکند.»
وقت حرف زدن از فرزندش صدایش میلرزد: «الان دو سال است نه صدایش را شنیدهام نه تصویرش را دیدهام. وکیلم به من گفته خانواده همسرم به او گفتهاند مادرت در حال درس خواندن است و تو را فرستاده پیش ما که راحتتر درس بخواند. هر وقت به این فکر میکنم که ممکن است درمورد من چه قضاوتی کند دلم به درد میآید. دوست ندارم در نگاه او خودخواه به نظر بیایم و تنها امیدم این است که بعد از انجام پروسه جدایی حق مکالمه و دیدار او بصورت آنلاین را دریافت کنم گرچه چندان امیدی ندارم...»
حق «حضانت» یا نگهداری از فرزند یکی از مهمترین دغدغههای مادران ایرانی است؛ مادرانی که به هر دلیل در زندگی مشترک به بنبست رسیده و قادر به ادامه زندگی با همسر خود نیستند. از سوی دیگر، وجود بچه و حق نگهداری از آن به عاملی برای سهمخواهی و باجگیری پدرانی تبدیل شده که تعهد و مسوولیت همسری و پدری خود را زیر پا میگذارند.