حکومت ایران ادعا میکند حجاب حکمی اسلامی است و تعطیلبردار نیست. آیتالله خامنهای اخیرا بار دیگر رسما روی آن تاکید کرد. اما آیا حجاب - به معنی کنونی آن در جمهوری اسلامی - واقعا ریشهای فقهی دارد؟ آیا مسلمانان معتقد به حجاب در درون گفتمان خودشان حق دارند حجاب را به ناباوران تحمیل کنند؟ حسن فرشتیان، پژوهشگر فقه و علوم اسلامی مقیم پاریس به این سوالات پاسخ داده است.
حکومت ایران حجاب را حکمی دینی و فقهی میداند. اما آیا فقهایی هستند که به حجاب اختیاری اعتقاد داشته باشند؟
بحث اجبار به حجاب را از دو جنبه میتوان بررسی کرد: یکی جنبه دروندینی، اجبار دروندینی به حجاب بین باورمندان ایجاد میشود و به این معنی است که باورمندان به دین و مومنان آیا اعتقاد دارند که حجاب برای آنها اجباری باشد یا نه.
جنبه دوم، اجبار دیگران (غیر باورمندان) به حجاب است.
در مورد اجبار به مفهوم نخست، یعنی اجبار درورن دینی، باید گفت که جامعه مومنان وقتی به امری باور پیدا میکنند، آن امر میتواند به شکلی دربیاید که مومنان انجام یا ترک آن را برای خود لازم بدانند. این بر مبنای باورهای اعتقادی جامعه دینداران است. در هر دین و آئینی گروه معتقد، باورهایی دارند که گاهی به شکل اجبار درمیآیند. در این مرحله بسیاری از دینداران و همینطور مراجع به واجب بودن حجاب در میان گروه دینداران اعتقاد دارند.
به عبارتی اکثر دینداران حجاب را واجب میدانند. واجب به معنای فعلی است که انجام آن بر مکلفین و باورمندان اجباری است.
ریشه این باور کجاست؟ آیا ریشه قرآنی دارد؟
در قرآن و روایات بهخصوص روایات نقل شده از پیامبر اسلام، اولین مقداری از حجاب که ثابت میشود اجبار به پوششی است که ساطر (پوشاننده) بخشهای زیادی از بدن باشد. یعنی غیر از پا (از مچ به پایین) و دست و صورت، پوشاندن بقیه اعضا لازم است. در مورد پوشش موی سر، تصریحی در قرآن وجود ندارد. آیات مورد استناد قرآن برای حجاب، آیاتی از دو سوره قرآن است، سوره نور و سوره أحزاب. در آیه ۵۹ سوره أحزاب خطاب به پیامبر آمده است «اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند اين براى آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند به احتياط نزديكتر است». آیات سوره نور که مورد استناد برای حجاب قرار می گیرد، بیشتر بر عفاف تاکید دارد در آیه ۳۱ سوره نور از پیامبر خواسته شده است که « به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را نامحرم فرو بندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعا از آن پيداست و بايد روسرى خود را بر سينه خويش اندازند و زيورهايشان را جز براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا .... آشكار نكنند و پاهاى خود را به گونهاى به زمين نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مىدارند معلوم گردد». چنانچه ملاحظه شد این آیات برای منع از خودنمایی هست و اشاره ای به پوشش مرسوم موی سر زنان ندارد.
نکته مهمی که باید توجه داشت این است که در صدر اسلام مسئله برهنگی مطرح بوده است. مردم حتی به مقدار کافی پارچه برای پوشش بدن نداشتند. در صدر اسلام، کفاره برخی گناهان این بوده که تعدادی مسکین و گرسنه را سیر کنند یا تعدادی فقیر و بیلباس را لباس بپوشانند.
قرآن در آیه ۸۹ سوره مائده، کفاره شکستن سوگند را اطعام ده مسکین، یا پوشش ده مسکین، یا آزادی یک برده می داند (فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ). مقرر شدن اینگونه کفارهها که جنبه جبرانی داشته است نمایانگر وضع اقتصادی و اجتماعی آن دوران است. در آن زمان، گرسنگی در کنار برهنگی مطرح بوده است. برخی از این برهنگیها یا پوششهای ناقص، نه ناشی از تجمل و خودنمایی، بلکه ناشی از فقر و نداری بوده است. به عبارتی دیگر، پوششهای کامل امری تجملی بوده است و در وسع و امکان همگان نبوده است. لذا به دلیل فقر و ناداری، لباس پوشاندن به برهنگان امری مهم بوده است. به معنی دقیق کلمه افرادی وجود داشتند که از تهیه پارچه برای پوشاندن خود عاجز بودند. عرف در آن جامعه به این شکل بوده است. مثلا هنگام نماز جماعت در مسجد گاهی - چه مرد و چه زن - ممکن بود به دلیل کمبود پوشش در وضع نامناسبی قرار بگیرند یا هنگامی که زنها بدنشان را میپوشانند، زیر گردنشان تا حدود زیادی پیدا بود. آیات و روایاتی که به پوشش اشاره دارند، در مورد این دست پوششها هستند.
اما در عرف متشرعه، بعدها پوشش موی سر هم به صورت امروزی درآمد. امروز هم بیشتر استناد فقیهان درمورد پوشش موی سر برمبنای عرف متشرعه است. یعنی عرف جامعه دینداران چنین چیزی را پذیرفته و چنین پوششی را به عنوان یک عرف متشرعه بر دینداران لازم میداند.
آیا برمبنای این عرف متشرعه میتوان زنان را وادار به حجاب کرد؟
این مسئله مقدماتی دارد. اولین مقدمه برای کسانی که معتقد به این اجبار هستند رجوع به «امر به معروف و نهی از منکر» و دومی «جلوگیری از مفسده» است. در خصوص امر به معروف و نهی از منکر، اولین سوالی که پیش میآید این است که امروز و در جامعه کنونی، این که زنان روسری نداشته باشند، تا چه حدی امر منکر و ناپسندی محسوب میشود؟ در این مسئله بحث است. در جامعه کنونی تعریف منکر متفاوت است و نداشتن پوشش موی سر منکر محسوب نمیشود.
مسئله دوم که بین فقیهان رایج شده برابر دانستن حجاب و عفاف است و به این ترتیب بیحجابی را برابر با بیعفافی میگیرند. این مقدمه هم نادرست است. حتی اگر در جوامعی حجاب مخصوص زنان عفیفه باشد، برعکسش قابل استناد نیست. یعنی هرگز نمیتوان گفت در جامعهای، زنی که بیحجاب است بیعفاف است. عفاف یعنی پرهیزگاری و بدکاره و بدنام نبودن. هنگامی که حکومت و فقیهان طرفدار آن، از حجاب صحبت میکنند بلافاصله کلمه عفاف میآید. درحالی که این دو مفهوم در جامعه کنونی ایران پدیدههای جداگانهای هستند. فرد باحجابی میتوان بیعفاف باشد و برعکس، فرد بیعفاف میتوان حجاب داشته باشد یا نداشته باشد. بنابراین اجبار به حجاب را نمیتوان با مسئله عفاف توجیه کرد.
نظر فقهای کنونی در این خصوص چیست؟
اکثر فقیهان در دوران ما، فقیهان سنتی و نه نواندیش هستند. اکثر فقهای سنتی براین باورند که اصلا نباید حکومت اسلامی تشکیل داد. در میان مراجع معدود کسانی، سیاسی و معتقد به حکومت اسلامی هستند. این دسته اکثرا به اجبار حکومتی به حجاب هم باور دارند و میگویند اگر باید حکومت تشکیل داد و احکام اسلام را در جامعه جاری کرد، حکومت باید بانوان را اجبار به حجاب کند، این را وظیفه حکومت اسلامی میدانند. اما اینها در نهایت در اقلیتاند. زیرا فقیهان سنتی که به واجب بودن (دروندینی) حجاب باور دارند، به حکومت اسلامی اعتقاد ندارند، لذا این سوال که آیا حکومت باید به حجاب اجبار بکند یا خیر؟ پرسشی بیمعنی میشود.
نظر فقهی خود شما در مسئله حجاب اجباری چیست؟
چنانچه قبلا اشاره شد آیات مورد استناد قرآن برای حجاب، توصیههایی برای پوشش عفیفانه و رفتار عفیفانه، و منع از خودنمایی هست و اشارهای به پوشش مرسوم موی سر زنان ندارد.
به گمان من بخش عمدهای از حجاب، امری عرفی است و بستگی به جوامع دارد. یعنی اجبارهای دروندینی میتوانند اجبارهای عرفی باشند و عرفها میتوانند روی حد این اجبار تاثیر بگذارند. حتی در صدر اسلام مثلا زنان بادیهنشین عرب لازم نبوده حجاب زنان شهری را داشته باشند و حجاب خودشان را داشتند. یا زنان مسن مسلمان که از سن ازدواج گذشته بودند، لازم نبود پوشش مشهور به پوشش اسلامی داشته باشند. من فکر میکنم بخشهای عمدهای از این مسئله به عرف مربوط میشوند.
در خصوص مسئله دوم، یعنی اجبار حکومتی، من هم مثل اکثر فقیهانی که به حکومت دینی معتقد نیستند، فکر نمیکنم ما اصلا اجباری به حکومت اسلامی داشته باشیم. یعنی حکومت کردن اصلا بخشی از شرح وظایف اسلام نیست. پیامبر، مذکِر (یادآور) بوده است نه سلطهگر. خداوند در قرآن به پیامبر میگوید: پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهندهاى، بر آنان تسلطی نداری (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ. لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ. غاشیه، آیه ۲۱ و ۲۲). پیامبر خدا نیز وظیفه سلطه گری و اجباری کردن امر و نهیهایش را نداشت. بنابراین، حکومتی نیز اگر به نام دین ایجاد شود نیز چنین وظیفهای ندارد. به این ترتیب اجبار حکومتی حجاب بلاموضوع میشود. ثانیا حتی اگر فرض بر ضرورت ایجاد حکومت دینی هم باشد، باز هم حکومت دینی، چنین وظیفهای ندارد که زنان را مجبور به حجاب کند. چون کار حکومت رسیدگی به امور شهروندان و زندگی آنهاست. در ایران ما افراد دیندار و بیدین و یهودی و مسیحی و سایر مذاهب داریم که حجاب بر خیلیهایشان واجب (دروندینی) هم نیست. حتی بر فرض اجبار حجاب برای زنان مسلمان، زنان زیادی در جامعه هستند که حجاب بر آنها واجب نیست.
اگر این وظیفه را برای حکومت لازم بدانیم که حکومت باید جلوی فساد و فحشا را بگیرد، حجاب هیچ ربطی به حجاب و فحشا ندارد و بیحجابی برابر برهنگی نیست. ممکن است برهنگی موجب فساد بشود، اما بیحجابی معادل برهنگی نیست. برهنگی در خیلی از جوامع، چون ممکن است موجب فساد بشود، واکنشهایی به همراه دارد. در بسیاری از جاها در غرب هم نمیتوان در فضای عمومی و در ملاء عام برهنه بود. اما بیحجابی با این برابر نیست. دیده شدن موی سر برابر برهنگی نیست و ربطی به فساد و فحشا ندارد. بنابراین وظیفه حکومت مداخله در این امور نیست. دینداران بنا به اجبار دروندینی حجاب خود را دارند و کسانی که دین ندارند یا مسلمان نیستند یا به هر دلیلی به این امر باور ندارند، عرف خودشان و عرف جامعه اشان را باید رعایت کنند، نه این که مجبور باشند به باورهای اعتقادی مومنان عمل کنند.
حکومت نمیتواند همه را به زور به بهشت رهنمون کند. اولا معلوم نیست این، راه رسیدن به بهشت باشد. ثانیا اگر فرض کنیم که این راه سعادتی که حاکمان در نظر گرفتهاند، واقعا درست است، حاکمان وظیفه ندارند راه سعادت را تحمیل کنند، بلکه فقط وظیفه دارند اسباب سعادت جامعه را فراهم کنند و جلوی اموری که به اختلال نظم عمومی میانجامد را بگیرند.
آیا اصرار حکومت ایران به حجاب اجباری، واقعا مبنای فقهی دارد یا بیشتر موضوعی سیاسی است؟
ترس حکومت از حجاب اختیاری، با ترس فقیهان متفاوت است و ریشههای دیگری دارد. ترس حکومت این است که تنها چیزی که برای اسلامی کردن جامعه ایران باقی مانده، همین روسریها هستند. فرق جامعه ایران با جامعه غرب در این روسریها است. اگر زنها این روسریها را بردارند، دیگر در ظواهر خیابانها تفاوتی با جامعه سکولار همسایه ما دیده نمیشود و ظواهر خیابانها یکی میشود. حکومت برای این که بر اسلامی بودن خود تاکید کند، دربرابر این قضیه مقاومت خواهد کرد. اگر این ظاهر اسلامی را برداریم، بعد سوال میشود که «اگر ما مثل کشورهای همسایه سکولار هستیم، خب چرا حاکمان ما باید فقیهان باشند؟» فقهای حاکم برای این که بهانهای داشته باشند که همچنان حکومت کنند، تن به برداشتن روسریها نمیدهند، چون تنها در این صورت است که میتوانند ادعا کنند که «در جامعه ما فقه دارد اجرا میشود و تنها فقهشناسان میتوانند آن را اجرا کنند، لذا فقط فقیهان شایسته حکمرانی و ولایت بر کشور هستند.» با برداشتن ظواهر اسلامی، این بهانه فقیهان برای امتیازات انحصاری آنها از دست میرود. البته یک نکته دیگر این است که حاکمان ایران پراگماتیست هستند. وقتی میبینند اوضاع بد است، تسلیم میشوند. جنس حکومت ایران اینطور نیست که تا آخرین لحظه بایستد، حتی به قیمت نابودی خودش. در ماجرای جنگ عراق، در حالی که سالها شعار میدادند «راه قدس از کربلا میگذرد»، ناگهان جام زهر را سرکشیدند و از همه شعارها دست برداشتند. یا در ماجرای هستهای که مدام شعار میدادند «انرژی هستهای حق مسلم ماست» ناگهان با برجام کوتاه آمدند. این عملگرایی حاکمان ایران را که باعث میشود آنجا که باید، کوتاه بیایند را نمیتوان نادیده گرفت. لذا اگر فشارها زیاد شود، در این مورد هم ممکن است کوتاه بیایند.
آیا فقه به این سمت که از اجبار حکومتی حجاب دفاع نکند، خواهد رفت؟
در طول تاریخ، فقها گامبهگام برمبنای خواستههای مردم تغییر روش دادهاند. حتی در مورد همین حجاب و روسری، ۵۰ سال پیش برخی فقها فتواهایی داشتند که زنان مومنه بهتر است نقاب (پوشیه) داشته باشند و صورتشان را بپوشانند. تا ۵۰-۶۰ سال پیش اکثر خانواده فقها پوشیه و نقاب میپوشیدند. امروز چنین چیزی حتی در بیت مراجع هم مرسوم نیست. همسران و دختران مراجع چادر دارند، اما برخی از نسلهای بعدی خاندانشان، مثل نوادگانشان حتی چادر هم ندارند و پوشش مرسوم مانتو و روسری دارند. بهاین ترتیب فقها هم با تغییرات اجتماعی پیش آمدهاند، اما با تاخیر. کار فقه کاری سنتی است، فقیهان پاسداران مرزهای سنت هستند و با تاخیر به تحولات اجتماعی پاسخ میدهند. نمونه دیگر فتواهایی از فقیهان سنتی مبنی بر این که زنان در شرایطی در کشورهای غربی میتوانند بدون روسری ظاهر بشوند. یعنی شما گامبهگام، در فتواهای جدید تفاوتهای عمدهای با فتواهای سنتی نسلهای پیشین میبینید. لذا بدون تردید فقها با این تغییرات اجتماعی پیش خواهند آمد، اما با تاخیر. درواقع چارهای جز این ندارند.
باورمندان به پوشش اختیاری برای همراه کردن فقهای سنتی با خود چه میتوانند بکنند؟
به نظر من، اولین قدم این است که فقها را نباید ترساند. باید مسئله را برایشان روشن کرد. مخالفت با حجاب اجباری نباید به معنای مخالفت با احکام اسلامی جلوهگر شود. حکومت اینطور ترویج میکند که افرادی که معتقد به حجاب اختیاری هستند، معتقد به فساد و بیبندوباری هم هستند. این وظیفه پیشگامان جامعه، نواندیشان و فعالان حقوق زنان است که جا بیندازند که چنین چیزی نیست تا فقیهان نگران تبعاتی مانند فساد نباشند. همچنین باید نشان داد که خواست حجاب اختیاری حاصل تحولات جامعه و نسلهاست و چیزی نیست که از دشمنان و از خارج تحمیل شده باشد. با گفتوگو و با زبانی همدلانه میتوان این مسئله را برای فقیهان روشن کرد.