سازمان حقوق بشر ایران؛ ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۷: مجازات اعدام که برخی آن را سنگینترین مجازات تلقی میکنند، به قصد سلب حیات از فردی اجرا میشود که مجرم تشخیص داده شده است. لیکن یکی از ایراداتی که با وجود اهمیت بسیار، کمتر به آن پرداخته میشود، تناقض جدی با اصل حقوقی «شخصیبودن مسئولیت کیفری» است. ما میدانیم که هر انسانی به تنهایی مسئول اعمال خویش است و هیچکس را نمیتوان برای جرمی که دیگری مرتکب شده است، کیفر داد. آیا مجازات اعدام تنها فرد محکوم را هدف قرار میدهد؟ در این نوشته میخواهیم با نقل خاطرات دستاول چندین زندانی محبوس در زندانهای ایران، به تأثیرات مجازات اعدام بر فرد، خانواده و متعاقب آن، جامعه، بپردازیم.
اما ابتدا نگاهی کنیم به لحظات آخر زندگی یک زندانی، در آستانه اجرای حکم اعدام.
ساعتهای آخر عمر یک زندانی محکوم به اعدام چگونه میگذرند؟
سعید (نام مستعار) که زمانی زیر حکم اعدام به سر میبرد و تا پای چوبه دار نیز پیش رفته بود، در خصوص آخرین ساعات زندگی زندانیان پیش از اعدام، به سازمان حقوق بشر ایران، گفت:
« جدیداً در زندان رجاییشهر کرج مدت نگهداری زندانیان پیش از اعدام در سلول انفرادی به چند روز افزایش پیدا کرده و نمیشود گفت ساعات آخر یک زندانی. معمولاً تمام این مدت زندانی با دستبند و پابند در سلول نگهداری میشود که به خودش و یا نگهبانان آسیبی وارد نکند و انتقالش برای اعدام راحتتر باشد.
زندانیان اعدامی را روز شنبه به سلول انفرادی میبرند و معمولا روز چهارشنبه اعدام میکنند. مواردی هم هست که مراسم اعدام به چهارشنبه هفته بعد موکول میشود. در این مدت جز غذای دولتی هیچ چیز دیگری به زندانی داده نمیشود. غذایی که واقعاً قابل خوردن نیست. زندانیان وقتی داخل بند هستند، خودشان آشپزی میکنند و غذا درست میکنند و غذای دولتی را دور میریزند. وحشتناکترین چیزی که وجود دارد که به نظر من از خود اعدام هم بدتر است، ملاقات آخر است.
یک زندانی را که چند روز حمام نکرده و غذایی نخورده و در دستشویی فرنگی داخل سلول دستشویی کرده، به ملاقات میبرند. در تابستان از آنجا که پنجرههای انفرادی را مسدود کردهاند، هوا خیلی گرم است. من میتوانستم عرقی را که از سلولهای پوست دستم بیرون میزند، ببینم. حسابش را بکنید با این وضع زندانی را با دستبند و پابند برای ملاقات آخر میبرند و ۱۰ دقیقه فرصت میدهند تا از خانوادهاش خداحافظی کند، البته در برخی مواقع دست زندانی را باز میکنند.
خانوادهها زاری میکنند، جیغ میکشند، بعد که ۱۰ دقیقه تمام میشود، خانوادهها دست و پای زندانی را میگیرند و اجازه نمیدهند زندانی را از اتاق ملاقات خارج کنند. سربازان به زور زنان را از زندانی جدا میکنند چون آنجا مامور زنی وجود ندارد.
این شرایط متشنج و توهین به خانوادهها، اکثر زندانیان را که در آن لحظات با دستبند و پابند هستند، عصبانی میکند و خیلی وقتها زندانیان موقع بیرون رفتن از اتاق با شوکر برقی و یا باتون مضروب میشوند. ملاقات آخر معمولاً بعد از ساعات اداری انجام میشود، کنار درِ ۳۹۰ (یکی از درهای ورود به ساختمان اصلی زندان)، چون بعد از ساعات اداری بخش ملاقات زندان تعطیل است. از طرفی، پتوهایی که در سلول انفرادی به زندانیان داده میشود، بوی تعفن میدهند. وقتی مرا به سلول انفرادی بردند، یک پتو زیر سطل زباله بود که شیرابه زباله روی آن میچکید. مامور به من گفت این را بردار. گفتم این کثیف است. مامور گفت پتوهای دیگر از این هم کثیفتر است و راست هم میگفت. تمام پتوها بوی ادرار، بوی مدفوع و بوی آشغال میدادند.
ساعتی که زندانی اعدامی را برای اجرای حکم میبرند، حساب و کتاب ندارد. بیشتر اوقات ساعت ۵ تا ۶ صبح است. ولی مواردی مثل مجتبی غیاثوند که در یک دعوای گروهی مرتکب قتل شده بود، حکم را بعد از یک هفته نگهداشتن در سلول انفرادی، ساعت ۸ صبح اجرا کردند. موقعی که میبردنش برای اعدام، فکر میکرد که برای ملاقات با وکیلش میرود. او نمیدانست که حکم او را دارند به طور منفرد اجرا میکنند. این اجراهای تکی یا دوتایی حکم، معمولاً صدایش هم در نمیآید و کسی با خبر نمیشود، مگر اینکه دوست یا همخرج دلسوزی داشته باشید.
شب آخر زندانی هم مثل چند شب دیگری است که زندانی در سلول انفرادی نگهداری میشود. با دست و پای بسته به سقف نگاه میکند و یا اگر دستبندش از جلو بسته شده باشد و یا شانس آورده باشد و دستانش باز باشد خود ارضایی میکند.»
مواد مخدر؛ نقطه پناه محکومین به اعدام
مدت زندان پیش از اجرای حکم اعدام میتواند بین چند ماه تا چند سال به طول بیانجامد. انواع اضطراب، افسردگی و اختلالات روانی و در بسیاری موارد اقدام به خودکشی در بین زندانیان محکوم به اعدام شایع است و از آنجا که متخصص و به تبع آن درمان مناسبی در زندان وجود ندارد، این زندانیان اغلب به مواد مخدر پناه میبرند. تهیه مواد مخدر در زندان نیازمند پول است و اغلب از طریق ارتباط با نگهبانان و یا دیگر پرسنل زندان تهیه میشود. برای تهیه پول، زندانیان معتاد مجبور به فروش مواد مخدر هستند و برای فروش مواد مخدر در محیط زندان نیاز به قدرتی برای محافظت از خود دارند که این قدرت را تنها میتوانند در سایه گروه به دست آورند. به همین دلیل وجود باندهای فروش مواد مخدر در بند زندانیان محکوم به اعدام در اکثر زندانها امری شایع است.
علی (ملقب به علی سیاه) یکی از این زندانیان در رجاییشهر کرج بود. وی ابتدا با پرونده قتل عمدی که در یک نزاع خیابانی مرتکب شده بود، به زندان آمد. خیلی زود در زندان به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرد و برای تأمین هزینه اعتیاد خود به فروش مواد مخدر روی آورد. در این بین، ماموران زندان از سلول وی مقداری مواد مخدر کشف کردند و اینبار با اتهام نگهداری و خرید و فروش هروئین به اعدام محکوم شد. پس از دومین محکومیت اعدام، علی شروع به تزریق هروئین کرد و خیلی زود به بیماری ایدز مبتلا شد. پس از آن به دلیل مشکلاتی که با باندهای فروش مواد پیدا کرد و این شائبه که وی در خصوص یک فروشنده مواد مخدر دیگر در زندان اطلاعاتی به ماموران حفاظت زندان داده است، دیگر نمیتوانست موادی برای فروش تهیه کند. پس از آن برای به دست آوردن مواد مخدر به "گردنگیری" روی آورد؛ یعنی هر گاه ماموران زندان از یک زندانی مواد مخدر کشف میکردند، علی به نگهبانی میرفت و میگفت: «این مواد مال من است» و در قبال این کار، طبق قراری که با صاحب اصلی مواد مخدر داشت، پول یا مواد مخدر دریافت میکرد. به این ترتیب خیلی زود علی در ۸ پرونده مواد مخدر دیگر به اعدام محکوم شد و این احکام در دیوان عالی کشور به تایید رسید. او همچنین هفت پرونده باز نیز داشت که هنوز برای آنها حکمی صادر نشده بود، ولی به احتمال زیاد در آن پروندهها نیز حکم اعدام انتظارش را میکشید. علی سال ۱۳۸۹ در زندان رجایی شهر کرج با استفاده از قرصهای خوابآور و متادون به زندگی خود خاتمه داد.
ماجرای بابک قربانی، ستاره کشتی فرنگی ايران نیز که بيش از سه سال به اتهام قتل عمد در زندان ديزلآباد کرمانشاه به سر میبرد، بازتاب گستردهای در جامعه داشت. او در سن ۲۵ سالگی و پیش از صدور حکم اعدام، در آبان ماه ۱۳۹۳ خودکشی کرد. او قهرمانی جوانان آسيا، قهرمانی بزرگسالان آسيا، قهرمانی جوانان جهان، قهرمانی جام جايزه بزرگ فدراسيون جهانی، قهرمانی بازیهای آسيايی گوانگجو و قهرمانی جام جهانی را در کارنامه خود داشت. بر اساس مطالبی که رسانههای داخل ایران در آن زمان منتشر کردند، بابک قربانی در دفاع از برادرش مرتکب قتل شده بود.
روابط جنسی میان زندانیان محکوم به اعدام
روابط جنسی میان زندانیان، بهخصوص آنها که به اعدام محکوم شده و امیدی به بیرون رفتن از زندان ندارند، بسیار معمول است. با اینکه در بسیاری از موارد این روابط بر پایه خواست و علاقه طرفین ایجاد میشود، لیکن گاه زندانیان ضعیفتر به منظور کسب امنیت و یا تأمین مواد مخدر مصرفیشان، به رابطه با زندانیان قوی و فروشندگان مواد مخدر تن میدهند.
محمد (نام مستعار) اهل بیجار زمان اعدام حدود ۲۷ یا ۲۸ سال داشت. او پیش از اینکه به زندان بیفتد، در یک تعمیرگاه اتومبیل کار میکرد و حقوق بخور و نمیری داشت. یک روز به همراه دو تن از دوستانش تصمیم میگیرند به یک طلافروشی دستبرد بزنند تا بلکه بتوانند از ایران بروند و یا سرمایهای برای شروع یک زندگی دست و پا کنند. در این سرقت یک نفر توسط دوستان محمد به قتل میرسد و قاضی برای هر سه نفر مجازات اعدام به اتهام محاربه در نظر میگیرد. محمد حدود ۷ سال را با حکم اعدام در زندان رجاییشهر کرج به سر برده بود. وی اواخر دوران محکومیت خود با یک جوان به نام علی (نام مستعار) روابط عاشقانه پیدا کرد. علی حدوداً ۲۰ ساله بود و به جرم دعواهای مکرر به چند سال زندان محکوم شده بود. او از بند جوانان به دلیل دعوا با دیگر زندانیان به بند یک (بند اعدامیها) منتقل شده بود. همه زندانیان میدانستند که محمد و علی با یکدیگر رابطه دارند و گاهی آنها را مورد تمسخر قرار میدادند. محمد چند بار با دیگر زندانیان به خاطر این تمسخر درگیر شد و به بندی دربسته جهت تنبیه منتقل شد. هر بار محمد را برای تنبیه به بند دربسته منتقل میکردند، علی نیز با چاقو یا تیغ بدنش را زخمی میکرد که در کنار محمد باشد. حکم اعدام محمد سال ۱۳۹۱ در زندان رجاییشهر کرج اجرا شد. شب قبل از اعدام محمد، علی بدن خود را شدیدتر از همیشه زخمی کرد و برای چند ماه به سلول انفرادی منتقل شد.
زندانیان و ورود به باندها و گروهها
در محیط زندان، بهخصوص بندهایی که زندانیان با حکم اعدام و یا حبسهای طویل المدت نگهداری میشوند، به دلیل اختلاف بر سر داد و ستد مواد مخدر، رقابت باندهای فروش مواد مخدر و یا ازدحام زیاد که گاهی سه یا چهار برابر ظرفیت مشخص شده برای یک بند است، درگیریهایی بین زندانیان اتفاق میافتد. این درگیریها معمولا با اشیائی شبیه چاقوی دستساز انجام میشوند که زندانیان آنها را با استفاده از قاشق، چهارچوب در و یا قطعات تختخوابهای سه طبقه زندان میسازند. یکی از دلایلی که زندانیان به تشکیل گروه علاقه دارند، امنیتی است که در سایه گروه پیدا میکنند. یک فرد، هر چقدر که قوی باشد، در بندهایی که زندانیان با احکام سنگین در آن نگهداری میشوند، نمیتواند امنیت خود را تضمین کند.
مهرداد (نام مستعار) جوان ۲۰ سالهای بود که در شهریار مسافرکشی میکرد. او تا اول راهنمایی درس خوانده بود و سپس به دلیل فقر خانواده مدرسه را رها کرده و به بازار کار پیوسته بود. قبل از زندان حدود دو سالی بود که به ماده محرک شیشه (متآمفتامین) اعتیاد پیدا کرده بود. یک روز که با سه تن از دوستانش شیشه مصرف کرده بودند، دچار توهم شدند و یکی از سه دوست در این بین به قتل رسید. مهرداد و دو دوست دیگرش را به زندان آوردند و هر کدام را به یک بند دادند تا پیش از دادگاه نتوانند با یکدیگر تبانی کنند. مهرداد از همه بد شانستر بود و به بند زندانیانی که احکام سنگین دارند منتقل شد. این در حالی بود که او هنوز حکم نگرفته بود و طبق ضوابط داخلی زندان باید در بند زندانیانی که بازداشت موقت هستند، نگهداری شود. مهرداد برای اینکه بتواند امنیت خود را در زندان تضمین کند، به یکی از گروههای خلافکار زندان نزدیک شد. قاعده این گروهها ساده است. اعضا برای گروه وارد دعوا میشوند و در عوض گروه باید از تک تک اعضا حفاظت کند. در یک درگیری که بین دو گروه در زندان رخ داده بود یک زندانی به قتل رسید و دوربینهای مدار بسته مهرداد را به عنوان قاتل این زندانی نشان دادند. مهرداد که هنوز هم پس از ۸ سال در زندان رجاییشهر کرج به سر میبرد، بابت پرونده اول خود به اتهام معاونت در قتل به ۱۵ سال زندان محکوم شده ولی به دلیل قتلی که در زندان به وی نسبت داده شد، با حکم اعدام روبروست.
اعدام؛ مجازات خانواده یک محکوم
یک زندانی که در زندان ارومیه با حکم اعدام روبهروست میگوید: «اعدام من در واقع مجازات خانواده من است. مادرم پسرش را از دست میدهد، همسرم شوهرش را، خواهرم برادرش را و از همه مهمتر، دخترم پدرش را برای همیشه از دست میدهد. اما من بعد از مرگ دیگر نیستم تا مجازات شوم.»
جدا از جنبههای روانی و ناهنجاریهای رفتاری که حکم اعدام برای زندانیان به وجود میآورد، خانواده زندانیان نیز از این مصائب بیبهره نیستند. خانواده زندانیان، بهخصوص زندانیان متأهل که فرزند یا فرزندانی دارند، این مصائب را با شدت بیشتری تجربه میکنند. به نظر میرسد که تأثیرات برخی از تجربیات فرزندان محکومین به اعدام و یا کسانی که حکم اعدام ایشان به اجرا درآمده، مشابه تجربه فرزندان دیگر زندانیان باشد. اما در برخی از زمینهها فرزندان کسانی که اعدام میشوند باید تجربیات متفاوتی را پشت سر بگذارند. آنها باید با علم به اینکه قوانین اجتماع پدر یا مادرشان را به قتل رسانده، با مفهوم مرگ آشنا شوند و یاد بگیرند که چگونه پس از این به زندگی ادامه دهند. این دسته از کودکان، همچنین باید داغ فرزند یک اعدامی بودن را برای همیشه و در سنین مهم رشد که شخصیت کودک شکل میگیرد، با خود داشته باشند و به همین دلیل احتمال بروز رفتارهای ضد اجتماعی، اختلالات شخصیتی و دیگر مشکلات روانی در این دسته از کودکان بسیار بیشتر است.
الیزابت بک، در کتاب «سایه مرگ: عدالت ترمیمی و خانوادههای در انتظار اعدام»، تأثیرات اعدام یکی از والدین بر کودک را اینگونه شرح میدهد: «پژوهشهای موجود مستمرأ ارتباط اعدام یا مجازات مرگ یک پدر یا مادر را با اثرات عمیق روانی و عاطفی بر روی فرزندان و خانوادهها نشان میدهد. کمبود اعتماد به نفس، خجالت در مورد خود و دیگران، دروغ گفتن به خود و دیگران درباره وضعیت موجود، عدم توانایی توضیح موقعیت به دیگران، خشم، از دست دادن اشتها (در بعضی مواقع بروز اختلالات تغذیهای)، از دست دادن علاقه به بازی و تفریح، از دست دادن علاقه به مدرسه و عملکرد ضعیف در مدرسه (احتمال احتیاج به کمک اضافه)، از دست دادن تمرکز، بیخوابی، رویا و کابوس (به ویژه در مورد پدر یا مادر)، شب ادراری، توقف عادت ماهانه و دردهای روان تنی. همچنین مشکلات رفتاری شامل: استفاده از خشونت (از جمله علیه خود، مثل گاز گرفتن شخص خود)، بدرفتاری و خرابکاری (احتمالا برای جلب توجه)، انزواطلبی عمدی از دیگران (احتمالاً تلاش پیشدستانهای برای انزوا و کنار گذاشته نشدن به وسیله دیگران)، شروع یا افزایش زمان کار برای کسب درآمد (برای جبران درآمد از دست رفته پدر یا مادر زندانی یا اعدام شده) و افزایش در انجام و تعهد بیشتر به وظایف مذهبی.»
شهیندخت مولاوردی، معاون وقت رئیسجمهور ایران در امور زنان و خانواده، در بهمن ماه سال ۱۳۹۵، گفت: «روستایی در سیستان و بلوچستان داریم که تمامی مردان روستا اعدام شدهاند. بازماندگان آنها امروز قاچاقچی بالقوه هستند؛ هم از این نظر که بخواهند انتقام پدران خود را بگیرند و هم برای تأمین نیازهای مالی خانوادههایشان. هیچ حمایتی هم از این افراد نمیشود.»
غلام (اسم مستعار) سال ۱۳۹۵ با اتهام حمل مواد مخدر در زندان مرکزی ارومیه اعدام شد. وی برای دریافت کرایهای به مبلغ ۳۰۰ هزار تومان دست به این کار زده بود و صاحب اصلی مواد مخدری که از وی کشف شد، هیچگاه بازداشت نشد. زندانیان میگویند غلام را ساعت هشت صبح جمعه برای اعدام صدا زدند. موقع اعدام، عکس کودکانش را به قاضی ناظر بر زندان نشان میداد و میگفت: من برای سیر کردن شکم اینها این کار را کردم، بچههایم را یتیم نکنید. اکنون همسر غلام با دو کودک در ارومیه زندگی میکند و کمک بسیار ناچیزی از کمیته امداد دریافت میکنند که برای گذراندن زندگی کافی نیست. آنها مستاجر هستند و زمانی که حکم غلام اجرا شد، صاحبخانه موضوع را فهمید و از همسر و فرزندان غلام خواست که خانهاش را تخلیه کنند. همسر و کودکان غلام حدود یک سال را در منزل بستگان زندگی کردند تا اینکه دست آخر موفق شدند در یکی از محلات فقیرنشین ارومیه یک اتاق اجاره کنند. اهالی محلی که به تازگی به آن نقل مکان کردهاند از سرگذشت غلام اطلاع دارند و گاهی دو کودک غلام در مدرسه مورد تمسخر قرار میگیرند. همچنین از زمانی که حکم غلام اجرا شد یکی از مشکلات همسر وی مزاحمت مردهایی است که خواهان رابطه جنسی با او هستند. یکی از دوستان این خانواده میگوید: حتی روحانی محل هم از روزی که فهمید او همسر ندارد همیشه دنبالش است.
ابتلا به افسردگی، اضطراب و حتی خودکشی در بین خانواده زندانیانی که حکم اعدام ایشان به اجرا درمیآید، ماجرای تازه ای نیست. خانواده زندانیان اعدام شده که اغلب از قشر آسیب پذیر جامعه هستند، حتی از مراقبت روانی و مشاوره نیز محروم هستند.
ماجرای خودکشی مادر ۵۲ ساله کرمانشاهی پس از اعدام فرزندش در آذر ماه سال ۱۳۹۲ حتی در رسانهها بازتاب داشت. فریدون پس از دوسال زندان به اتهام حمل مواد مخدر، در زندان دیزلآباد کرمانشاه اعدام شد. او نیز به دلیل مشکلات مالی و برای مقدار کمی کرایه دست به حمل مواد مخدر زده بود. فریدون متاهل بود و پیش از اینکه به زندان بیفتد از مادرش نیز نگهداری میکرد. سه روز پس از اعدام فریدون، مادر او خود را حلقآویز کرد و جان سپرد.
افسردگی و مشکلات روانی در بین خانواده زندانیان سیاسی که اعدام میشوند نیز امری شایع است.
ذبیحالله چهری و نصرتالله چهری دو زندانی سیاسی اهل کرمانشاه بودند که در دهه ۶۰ اعدام شدند و جسد ایشان بجای اینکه به خانواده تحویل داده شود، در روستای "چهر" از توابع بخش بیستون شهرستان هرسین به خاک سپرده شد. بعد از اعدام این دو زندانی سیاسی، استوار چهری، پدر ایشان که به افسردگی و پریشانی دچار شده بود، از کرمانشاه به همراه همسرش به این روستا مهاجرت کرد. وی حدود ۸ سال پیش در همین روستا فوت کرد و از سرنوشت مادر این دو زندانی سیاسی پس از فوت استوار چهری هیچ اطلاعی در دست نیست. اعدام این دو برادر تاثیرات روحی و روانی شدیدی بر پدر مادر ایشان گذاشته بود و آنها پس از اعدام فرزندانشان هرگز زندگی سالم را تجربه نکردند.
گناهکار باشی یا بیگناه، نتیجه مجازات اعدام فرقی ندارد. در ایران مجازات اعدام با طناب دار اجرا میشود و در این شیوه، از آغاز تا نقطه مرگ بین چند ثانیه تا چند دقیقهی زجرآور طول میکشد و پس از آن همه چیز تمام میشود. اما این زندانیان پیش از اجرای اعدام مدتی را در زندان و بازداشتگاه سپری میکنند. بسیاری از زندانیان محکوم به اعدام معتقدند که مجازات اصلی نه آن چند دقیقه زجری است که در آستانهی مرگ متحمل میشوند، بلکه آن زمانی است که در زندان زیر سایه مرگ روزها و شبها را سر میکند.
خانواده و بهخصوص فرزندان محکومین به اعدام نیز بهوضوح تحت تأثیر عمیق قرار میگیرند؛ تا جایی که میتوان گفت فرزندان و خانواده فرد اعدامشده نیز مجازات اصلی را تحمل میکنند؛ مجازاتی که اصل "شخصی بودن مسئولیت کیفری" را به روشنی نقض میکند. این تأثیرات از زمان صدور حکم اعدام آغاز و تا سالها پس از اجرای حکم ادامه پیدا میکند. آسیب روحی که از اعدام و یا حتی خطر اعدام کسی که به او عشق میورزند به خانواده زندانیان وارد میشود، میتواند با بیتفاوتی یا رفتار خصم آلود جامعه تشدید شود. به همین خاطر تا پیش از لغو کامل اعدام در ایران نهادهای مدنی که هنوز هم با توجه به سرکوبهای حکومتی توانستهاند به فعالیتهای خود ادامه دهند، شایسته است که به خانواده زندانیان اعدامی و بهخصوص کودکان ایشان توجه ویژهای داشته باشند.