عسل همتی / تحریریه مجله حقوق ما:
سعید پیوندی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در پاریس، معتقد است که قوانین ایران بایستی در حوزه حقوق سالمندان بازخوانی شوند و حمایت از سالمندان و توجه و احترام به آنان به یک هشیاری جدید اجتماعی تبدیل شود. این جامعهشناس میگوید باید از شعار و حرفهای نامربوط دست برداشت، آستینها را بالا زد و به موضوع سالمندان بهچشم یک مسئله مهم اجتماعی پرداخت.
متن گفتوگوی حقوق ما با سعید پیوندی را میخوانید:
این مطلب در شماره ۸۷ مجله حقوق ما منتشر شده است. برای دریافت رایگان فایل پیدیاف مجله، کلیک کنید
جامعهشناسی «سالمند» را چگونه تعریف میکند و جایگاه حقوق سالمندی در منشور حقوق شهروندی کجاست؟
تعریف سالمند با توجه به اینکه امید به زندگی در سالهای پساز جنگ جهانی دوم در همه دنیا بهگونهای چشمگیر بالا رفته، عوض شده است. افزایش پرشتاب امید به زندگی هم بهدلیل پیشرفتهای پزشکی است و هم دسترسی افراد به بهداشت و امکانات پزشکی و آگاهی پیرامون سلامت. برای مثال اگر زمانی ۶۰ تا ۷۰ سالگی سالمندی بهحساب میآمد، امروزه با توجه به اینکه در بسیاری از کشورهای اروپایی امید به زندگی تا هشتاد و چند سال جلو رفته، بنابراین نگاه به سالمند و سالمندی هم تغییر کرده و شخص ۶۵ سالهای که مثلاً در گذشته سالمند بهحساب میآمد، امروزه دیگر در نگاه جامعه صنعتی سالمند نیست.
در حقیقت، پدیده سالمندی و نوع برخورد با آن موضوعی است که وابسته به نگاه جامعه و تحولات دموگرافیک است. اگر به جامعه ایران برگردیم در سرشماری سال ۱۳۹۵ چیزی حدود پنج میلیون شهروند ۶۵ سال و بیشتر داشتیم، درحالی که در سرشماری سال ۱۳۵۵ جمعیت این گروه کمتر از یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر بود. بهعبارت دیگر اگر در سال ۱۳۵۵ افراد بالاتر از ۶۴ سال سهونیم درصد کل جمعیت بودند، در سال ۱۳۹۵ رقم آنها به ۷ درصد رسیده و این روند رو به افزایش است.
عامل دیگری هم که در این تعریف نقش بازی میکند، دولت و سایر نهادهای رسمی در جامعه هستند که چگونه با مسئله سالمند و سالمندی برخورد میکنند و چه جایگاهی را در عمل، چه از نظر قانونی و چه از نظر نمادین، برای سالمند بهوجود میآورند؛ بنابراین اگر برگردیم به تجربه خیلی از جوامع دنیا، میتوان دید که سالمندان که در گذشته تنها بخش کوچکی از جامعه را تشکیل میدادند، امروز تبدیل شدند به یک گروه بسیار بزرگتر و مسئله رسیدگی و توجه به آنها به یک دغدغه عمومی و بزرگ اجتماعی تبدیل شده است. میگویم عمومی، زیرا مسئله را فقط نباید در حوزه خصوصی و خانوادگی دید. اگر در گذشتههای دورتر نوعی همبستگی ارگانیک درون جامعه و خانوادهها وجود داشت و اطرافیان بیشتر از سالمندانشان حفاظت میکردند، امروز بخش مهمی از این نگهداری بهعهده جامعه افتاده و این ضرورت بهوجود آمده که نگاه به سالمند و سالمندی عوض شده و به قسمتی از مسئولیتهای جمعی جامعه تبدیل شود.
جامعه باید بیاموزد که به سالمندان خود توجه کند همانطور که آنها در دوران طولانی به جامعه برای توسعه، تولید ثروت و ساختن آنچه اکنون وجود دارد، کمک کردند. حالا که این گروه توانایی کار کردن ندارد باید بتواند در صورت لزوم مورد حمایت واقعی جامعه و نهادهای رسمی قرار بگیرد.
سخنگوی کمیسیون اجتماعی مجلس ایران پیشتر از آمار نگرانکننده سالمندآزاری در ایران خبر داده و گفته بود در فرهنگ اسلامی کشور ایران، سالمند هسته اصلی خانواده محسوب میشود و تکریم او واجب است. از سوی دیگر جامعه ایرانی تمایل به غربیشدن دارد و سالمند دیگر از آن جایگاه که سخنگوی کمیسیون اجتماعی مجلس به آن قایل است برخوردار نیست. آیا شما به عنوان جامعهشناس فکر میکنید ریشه سالمندآزاری، در غربیشدن جامعه ایرانی است؟
ابتدا باید به ابعاد این پدیده پرداخت و اینکه چقدر در فضاهای خصوصی و نیز در خانههای نگهداری سالمندان این موضوع گسترده است. در کشورهای اروپایی هم گاه صحبت از سالمندآزاری میشود. اما باید با دقت دید که دامنه این پدیده منفی تا چه اندازه گسترده است و تا چه حد تبدیل شده به یک آسیب مهم اجتماعی. اما اگر به اصل صحبتهای ایشان برگردیم از نظر من در تحلیل تحولی که در ایران پیش آمده نباید سراغ تفسیرهای سیاسی و ایدئولوژیک از جنس غربی شدن جامعه رفت. این کار فرافکنی آشکار است و پیدا کردن نوعی توجیه برای کمکاری و عدم توجه یا درک نکردن تحولات ژرف جامعه، چون اگر جامعه ایرانی بهطور واقعی غربی شده بود، اتفاقاً میبایست توجه به سالمندان بسیار زیادتر میشد.
آنچه که در ایران اتفاق افتاده در سالهای پیشتر در کشورهای صنعتی هم اتفاق افتاده است. این فرهنگ قدیمی همبستگی بیننسلی نه اسلامی است و نه ایرانی. این سبک زندگی و فرهنگ در اغلب مناطق دنیا وجود داشته است. در غرب هم افراد مسن که تعداد بسیار کمی بودند جایگاه والایی در خانواده بزرگ داشتند. اما تحولات ژرف اجتماعی و سبکوسیاق زندگی فردی و خانوادگی امروزی امکان نگهداری و رسیدگی به سالمندان به شیوههای سنتی را در عمل از میان برده است.
زندگی امروز شهری آن همبستگی طبیعی را که دورکهایم از آن سخن گفته بود و در جامعه وجود داشت برای کمک به گروههای سالمند را ناممکن کرده است. امروز دیگر بهخاطر نوع زندگیها و فاصلهها روابط بیننسلی بهگونه گذشته ناممکن شده و حتی خود سالمندان هم گاه ترجیح میدهند از استقلال برخوردار باشند و حس «سربار» بودن در خانواده را نداشته باشند.
همانطور که گفتم ما در گذشتههای نهچندان دور گروه بسیار محدودی به اسم سالمند داشتیم چون امید به زندگی بسیار کم بود و اکنون با استوانهای شدن هرم سنی، در عمل تعداد سالمندان بیشتر و بیشتر میشود، سطح توقع آنها از زندگی سالخوردگی هم متحول میشود. به همین خاطر بسیار دشوار است که فقط روی همبستگی خانوادگی حساب کرد. در خانههای سالمندان در کشورهای پیشرفته امکانات پزشکی و رفاهیای برای سالمندان وجود دارد که گاه از عهده خانوادهها خارج است. این روایت در ایران هم صدق میکند و ما باید بهجای اینکه دنبال دلایل نادرست و غیر مفید برویم، باید به مسئله اصلی توجه کنیم و ببینیم که مسئولیت عمومی جامعه مقابل کسانی که دهها سال برای کشور خودشان زحمت کشیدهاند امروز چیست. ما هم ناچاریم رسیدگی به سالمندان را بخشی از خدمات عمومی اجتماعی بدانیم و با این نگاه بهسراغ حل تدریجی مشکل برویم.
در ایران بسیار شاهدیم که وقتی سن فردی از ۶۰ سال میگذرد، افکارش حول محور مرگ میچرخد و این در حالیست که در کشورهای توسعهیافته فرد سالمند، پس از بازنشستگی برای فعالیت در کلاسهای ورزشی نامنویسی کرده و به تورهای تفریحی میرود و... ریشههای عرفی و فرهنگی جوامع چه تاثیری بر نگرش سالمند به زندگی دارد؟
پدیدهای که شما بهدرستی به آن اشاره کردید محصول مستقیم جامعه است. یعنی در فرانسه مانند بسیاری از کشورهای صنعتی اقتصاد سالمندان و بازنشستهها وجود دارد. یعنی خدمات دولتی و عمومی شامل همه سالخوردگان میشود و آنهایی هم که نتوانند از حقوق بازنشستگی خوب برخوردار باشند دارای یک درآمد حداقلی هستند؛ همچنین برای اینکه این افراد بتوانند زندگی سالمندی انسانی و با احترام و کرامت داشته باشند برخی امکانات مثل خانههای ارزانقیمت دولتی، بیمه یا سفرهای تفریحی و امکانات ورزشی و فرهنگی در اختیارشان قرار میدهند. مراکز نگهداری سالمندان هم برای کسانی که به مراقبت ویژه احتیاج دارند و بهدلیل مراقبتهای خاص پزشکی خانواده توانایی نگهداری از آنها را ندارد وجود دارد.
با وجود چنین امکاناتی هنوز کسانی بهدرستی بر این باورند که برای احترام و قدرشناسی به سالمندان باید بازهم امکانات بیشتری در دسترس آنها قرار داد. در فرانسه افراد فعال یک روز در سال برای سالمندان کار میکنند و درآمد این روز صرف گسترش مراکز مربوط به نگهداری سالمندان میشود. بنابراین اگر بخواهیم در ایران بهسمت چنین وضعیتی حرکت کنیم باید از شعار و حرفهای نامربوط دست بردایم، آستینها را بالا زنیم و به موضوع سالمندان بهچشم یک مسئله اجتماعی مهم نگاه کنیم. برای اینکه اگر امروز گروه کوچکی به اسم سالمند وجود دارد در سالهای نهچندان دور آتی این گروه از نظر جمعیتی دو یا سه برابر خواهد شد و مسئله رسیدگی به آنها و زندگی سالمندی تبدیل میشود به یک بحران بزرگ اجتماعی.
پیشنهاد شما برای گروه سالمندان در کشورهای کمتر توسعهیافته و کشورهایی که از نظر فرهنگی داری چنین دیدی نیستند چیست تا به ایزوله شدن این قشر نینجامد؟
ما با حرکت از فرهنگ خودمان که در آن سن یک ارزش بود و پیری نشانه داشتن خرد و تجربه زیاد باید شروع کنیم و به این سو برویم که سالمندی را، مانند کودکی، تبدیل به یک ارزش اجتماعی والا و واقعی کنیم.
اما بهوجود آمدن این وضعیت مستلزم اختصاص امکانات عمومی مهمی هم هست. در یک بعد روانی و نمادین بهنظر من احترام و توجه به سالمندان باید تبدیل شود به یک هشیاری جدید اجتماعی. چون این پدیده در حال گسترش باید در جامعه کنونی ایران جایگاه شایسته خود را پیدا کند، چیزی که در کشورهای اروپایی در ۳۰، ۴۰، ۵۰ سال گذشته اتفاق افتاد. بنابراین باید خودمان را آماده کنیم برای این شرایط و بهنظر من حتی اگر از امروز هم شروع کنیم دیر است. باید با شتاب مراکز نگهداری و رسیدگی به سالمندان تشکیل و گسترش یابند. همزمان باید امکاناتی که نهادهای عمومی میتوانند برای یک زندگی بهتر در اختیار سالمندان بگذارند افزایش یابد.
برای مثال، در شهرداریهای کشور فرانسه فعالیتهای تفریحی و فرهنگی یا مسافرتهای ارزانی در خارج از فصل تعطیلات عمومی مثل تابستان یا فصل اسکی در زمستان برای سالمندان وجود دارد تا آنها هم بتوانند بهشکل ارزانتر از تفریحات موجود بهره ببرند. حتی مراکز تفریحی و رفاهی نیز وجود دارد که مختص به آنهاست که این مراکز مجهز به امکانات پزشکی خاصی هم هستند.
جامعه باید بتواند امکاناتش را بسیج کند و در حرکت حمایتی نهادهای عمومی هم باید مسئولیت خودشان را قبول کنند. همانطور که برای مدرسه رفتن کودکان حساسیت وجود دارد تا همه کودکان یک کشور بتوانند از آموزش بهره بگیرند و درس بخوانند ـ چیزی که در ایران اتفاق نیفتاده و طبق آمار چهار میلیون کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد ـ همین اتفاق باید برای سالمندان نیز بیفتد.
کارهایی که امروز برای سالمندان انجام میشود تدارک زیرساختهای آینده است. با داشتن چنین زیرساختهایی سالمندان حتی میتوانند در برخی از فعالیتهای اجتماعی مفید مربوط به نسل جوان شرکت کنند مثل کلاسهای سوادآموزی یا کمکآموزشی. این ابتکارات هم رابطه و گفتوگوی میان نسلها را تقویت میکند و هم از انزوای اجتماعی سالمندان میکاهد. در شهرهای دانشگاهی فرانسه به ابتکار سازمانهای غیر دولتی، سالمندان گاه داوطلبانه دانشجویان جوان را در طول سال تحصیلی در خانه خود میپذیرند و در برابر آن، دانشجویان در برخی فعالیتهای روزمره به سالمندان کمک میکنند.
در قانون اساسی هر کشوری موارد حقوقی حمایتی در رابطه با سالمندان وجود دارد که نسبت نفوذ و اجرایی شدنشان در کشورهای مختلف متفاوت است و در برخی مواقع حتی ممکن است بهآنها پرداخته نشود و در حد ماده و تبصره باقی بمانند. برخی از این حقوقها حقوق مدنی هستند، مثل حجر و عدم دخالت در امور مالی سالمند، تعیین قیم و... پرسش من این است که شما برای بهتر شدن قوانین در خصوص سالمندان چه پیشنهادی به قانونگذار دارید؟
از نظر من ما نمیتوانیم شرایط سالمندان را در جامعه بهبود بدهیم مگر اینکه چارچوبهای حقوقی زمینه چنین تحولی را فراهم آورند. چارچوبهای قانونی دارای اهمیت زیادی هستند و نمیتوان فکر کرد که ما بدون وجود قوانین حمایتی بتوانیم کار حمایت از سالمندان را انجام دهیم.
از این منظر شاید لازم باشد به بازخوانی قوانین ایران در رابطه با حمایت از سالمندان پرداخت. چه مواردی در قوانین کشورمان میتواند کمک کند به جایگاه جدید سالمندان و چه چیزهایی احتمالاً بهصورت عوامل بازدارنده عمل میکنند. برای مثال در قوانین فرانسه برای زوج سالمند یا فرد سالمند تنها این امکان وجود دارد که خانهای که در آن ساکن است را بتواند پیشفروش کند و ماهیانه و تا پایان زندگی مبلغی را دریافت کند بدون اینکه لازم باشد مسکن خود را ترک کند و قانون حامی چنین موضوعی است. این باعث میشود که اگر فرزندان نخواهند به پدرومادر کمک لازم را بکنند و فقط منتظر مرگ آنان و گرفتن ارثیه باشند، راه قانونی برای کمک به سالمندان برای استفاده مناسب از امکانات وجود داشته باشد.
در فرانسه قانون همچنین نهتنها فرزندان مستقیم بلکه سایر بستگان یک سالمند را هم ناچار میکند تا فرد سالمند را بهحال خود وا ننهند و به آنها رسیدگی کنند. برای مثال اگر نوه از کمک به پدربزرگ یا مادربزرگ سر باز زند، قانون میتواند فرد خاطی را محکوم کند.
همچنین قوانین حمایتی پیرامون تخفیفات مالیاتی برای فرزندانی که والدین را زیر چتر حمایتی خود میگیرند نیز وجود دارد. همزمان در کشورهای توسعهیافته در کنار قوانین حمایتی مثل بیمه مجانی یا کمکهای درمانی رایگان و مراکز رفاهی و تفریحی و... که هرروز توسعه مییابد و دامنه آن گستردهتر میشود یکسری چارچوبهای قانونی هم وجود دارد که یک سالمند میتواند بهواسطه آنها با دوران پیریاش بهراحتی مواجه شود.
این اقدامات و چارچوبها بازتاب یک نوع هوشیاری و وجدان جمعی است که در آن جامعه مسئولیت خود را در برابر کسانی که روزی برای این کشور تلاش کردند انجام دهد و آنها را بهعنوان یک انسان و یک شهروند از جامعه و امکانات آن طرد نکند.