سروناز رستگار/ مجله حقوق ما:
نه تنها سنت، که قانون هم حامی آنهاست. مردانی که میدانند قانون به آنها اجازه داده تا به محض مواجه شدن با آنچه «خطای ناموسی»اش مینامند، داس و چاقو و تبر را در دست بگیرند و آنچه را «بیآبرویی» مینامند، با خون پاک کنند.
در این میان، بسیاری این سنت را برآمده از صدر اسلام میدانند.
مجله حقوق ما در گفتوگو با صدیقه وسمقی، اسلامشناس ساکن تهران، به بررسی این موضوع پرداخته است.
این مطلب در شماره ۱۲۴ مجله حقوق ما منتشر شده است. برای خواندن فایل پیدیاف مجله، کلیک کنید
بسیاری قتلهای اخیر را برآمده از قوانین صدر اسلام، زنده به گور کردن دختران و مجوز دادن به پدران برای قتل فرزندانشان میدانند. چقدر این ارجاع درست است؟
من کاملا مخالف این استدلال هستم. اسلام به محض ظهور با پدیده قتل دختران مخالفت کرد و هر کسی هم به اسلام گروید، از مخالفان این موضوع بود. قتل دختران تفکری غلط در مورد زنان بوده، اسلام هم آشکارا با این موضوع مخالفت کرده و این موضوع ریشهای تاریخی دارد که همچنان باقیست.
اما دلیل این که این امر را به اسلام منتسب میکنند، اشتباه فقهاست. فقها با استناد به روایاتی که به عقیده من نمیتوانند پایه صحیحی برای این استدلالها باشند، مطالبی را مطرح کردهاند، مانند این که اگر مردی زنش را در حال زنا با مردی ببیند میتواند هر دو را بکشد و گناهی بر او نیست. این موضوع، زمینه برخی از قوانین شده است. البته در فقه آمده که اگر مرد نتواند وقوع زنا را اثبات کند، مجازات قتل نفس برای او اجرا خواهد شد.
اما قانون جمهوری اسلامی ایران حتی از فقه هم پا را فراتر گذاشته و چنین شوهری را از مجازات مبرا دانسته است. این هم خلاف قرآن است، هم خلاف روایاتی که فقهای شیعه قبول دارند و هم خلاف نظر فقهای گذشته است.
در مورد دیگر، این عقیده که اگر پدری فرزندش را بکشد، مجازات نمیشود نیز برآمده از اسلام نیست. اسلام مؤسس این قانون نیست. من براساس تحقیق این سخن را میگویم. بعضیها گمان میکنند وقتی این حرفها را میزنیم، هدفمان پاک کردن چهره اسلام است، در حالی که اینطور نیست. باید محققانه سخن گفت و پیدا کرد که ریشه قانون کجاست.
ریشه این فرزند کشی از کجا آمده است؟ ما حتی مراسمی رسمی با عنوان عید قربان داریم.
ریشه این قانون هم در پدرسالاری تاریخی است که از پیش از اسلام بوده. اگر تاریخ را مطالعه کنید، این قانونی پیش از اسلام بوده که اگر پدر فرزندش را میکشت و یا حتی از مال فرزندش دزدی میکرد، مجازات نمیشد. به این معنی که دزد یا قاتل محسوب نمیشد.
در کنار این پدرسالاری حاکم، قوانین نیز توسط مردان تدوین شده و آنها هرطور که فکر میکردند، قوانین را هم مینوشتند. اما تعجب من از این است که قوانینی نادرست که زمینه بسیاری از خشونتها علیه زنان است، چطور امروز وارد قانون شده و به اسلام هم منتسب شده در حالی که نه توجیه شرعی و نه عقلی و انسانی دارد؟
اما خانم وسمقی، به محض این که بحث ولایت پدر در قتل رومینا مطرح شد و اعتراضاتی در مورد ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی شکل گرفت، اعتراضهایی مطرح شد و گفتند ولایت پدر از اصول خدشهناپذیر اسلام است. این حرکتها با آنچه که شما در مورد این ماده قانونی میگویید، تفاوت دارد.
خب این سخن فقه است. فقه، سنت را به اسلام گره زده است. فقه تمام قوانینی را که از پیش از اسلام وجود داشته و قوانینی است تاریخی و سنتی، آنها را فرمولیزه کردهاست، جریانی که به نظر من نادرست است و در کتابهایم نیز به آن نقد آنها پرداختهام.
اینها را قوانین اسلام و شریعت معرفی کردهاند که هیچ دلیل شرعی برای صحت آنان وجود ندارد. آن طلبهها بر اساس آنچه در حوزههای دینی آموختهاند، این امور را از قوانین مسلم اسلام میدانند و مخالفت با آن را مخالفت با اسلام میدانند. آنها خودشان فکر نمیکنند و هر چه را به آنها تعلیم داده میشود، بدون تحقیق و تفکر میپذیرند و فکر میکنند همینها حرف اسلام است و با تغییر آن مخالفت میکنند.
اما چرا در میان متفکران مسلمان امروز که در بین آنها دیدگاههای روشنفکرانه هم دیده میشود، کسی برای روشن شدن این ماجرا تلاش نمیکند؟ چرا در مقابل قتل چندین زن و دختر جوان به دست پدران و همسرانشان، هیچ ندای اعتراضی از مذهبیون نمیشنویم، حتی از پیشروترینشان؟
ممکن است دلایل متعددی داشته باشد. مثلا این که همان افرادی که در حوزههای علمیه هستند و گاهی از آنها حرفهای روشنفکرانه شنیده میشود، هنوز به این نتیجه نرسیده باشند که اینها قوانین اسلام نیست.
من در کتاب «بازخوانی شریعت» به تحلیل قوانین مبانی شریعت پرداختم و آنجا با زبان حوزوی مطرح کردم که اینها قوانین اسلام و شریعت نیستند.
یکی دیگر از دلایل میتواند فقدان تحقیقات در حوزه شریعت باشد که سبب شده آنها هنوز به این نتیجه نرسند. دلیل دیگر جو حوزههای علمیه است. وقتی اکثریت با توجه به آموزههای حوزه، فکر میکنند که اینها قوانین شریعت است، اگر اقلیتی با آن مخالفت کنند، جو بزرگی علیه آنها ایجاد میشود و آنها را به انزوا میرانند و از زندگی عادی محروم میکنند. در حوزهها هنوز با آزادی بیان و آزادی اندیشه مانوس نشدهاند که افراد بتوانند آزادانه افکارشان را در خصوص مسایل شرعی و فقه بیان کنند و اینها میتواند عوارض و خساراتی برای این افراد داشته باشد.
خانم وسمقی! فقه شیعه برآمده از تفکر شیعیان است اما قتلهای ناموسی در بیشتر کشورهای مسلمان گسترش دارد و حتی در کشورهایی که فقه شیعه در آنها جاری نیست هم قتل ناموسی رخ میدهد. در پاکستان و افغانستان و عراق هم قتلهای ناموسی رخ میدهد. اهل سنت که از فقه شیعه پیروی نمیکنند که بگوییم این قتلها برآمده از فقه است و نه اسلام و شریعت.
اولا اهل سنت هم در فقه خودشان احکامی را در مورد زنای در فراش و قتل توسط پدر دارند و اگر ما از شیعه حرف میزنیم به خاطر این است که از کشور خودمان حرف میزنیم که قوانینش مبتنی بر فقه و شریعت شیعی است. اما مساله این نیست که در کشورهای سنیمذهب آیا قوانین در قانون اساسی مبتنی بر شریعت و فقه است یا نه. فقه در طول دوازده تا سیزده قرن شکل گیری و نزج خود، توانسته در میان مسلمانان فرهنگسازی کند.
این فرهنگسازی سبب شده اگر شمال پاکستان هم بروید، قوانینش ممکن است لزوما بر مبنای شریعت نباشد اما دور از شریعت هم نیست. حتی اگر قوانین سکولار هم در این کشورها حاکم باشد، باز در میان اقشار سنتی و مذهبی، این قوانین نانوشته وجود دارد. چون فرهنگی که فقه ساخته و تشکیلات عریض و طویل روحانیت، چه در کشورهای سنی مذهب و چه در کشورهای شیعه، مبلغ این فرهنگ و تفکرند، در میان مردم این فرهنگ و فکر را ترویج میکنند. مردم این قوانین را اسلامی تصور میکنند و همینها ساختار فکری مسلمانان را شکل میدهد.
این امر به تعصبات کورکورانه و تعصبی که به عقیده من با قرآن هم منافات دارد، دامن میزند و سبب میشود که مردان بدون هراس از مجازات، چه دنیوی و چه اخروی، اقدام به چنین قتلهای فجیعی بکنند. اینها تصور میکنند اگر در موارد ناموسی، شوهری زنش را بکشد و پدری دخترش را بکشد، نزد خداوند هیچ گناهی مرتکب نشده است.
ولی رگههایی از این تفکر خشونت علیه زنان را در قرآن هم میشود پیدا کرد، آنجا که به مردان توصیه میکند که زنان خود را تنبیه کنند.
نه، اینطور نیست. این آیات همه تفسیر دارد. در قرآن هیچکجا در ارتباط با مسائل جنسی و جرایم جنسی به هیچ وجه به کسی اجازه داده نشده که کسی را بکشد. چنین مجازاتی به هیچ وجه در قرآن وجود ندارد و من همواره اعلام کردهام مجازات مرگ برای جرائم جنسی، مجازاتی نامناسب است و متناسب با جرم نیست و این به هر حال بیعدالتی محض است.
در آیه ۳۴ نسا آنجا که بحث از نشوز و تنبیه زنان است تفاسیر زیادی وجود دارد. ببینید، مخاطب قرآن انسان امروزی نیست. قرآن با ما حرف نمیزند. اگر ما میخواهیم بدانیم که هر آیه قرآن در مورد چه موضوعی است تاریخ را بررسی کنیم، ببنیم چه موضوعی در آن جامعه پیش آمده بوده که در قرآن این سخن آمده است. و آیا قرآن قصد قانونگذاری داشته؟
در همان سوره نسا آمده که مردان میگویند زنانشان در غیاب آنها دچار جرائم جنسی شدهاند، قبل از تسلط اسلام، همین مردان شمشیر میکشیدند و زنان را میکشتند. آنها از پیامبر سوال میکنند که حالا چه کنیم؟ پیامبر میگوید شما نمیتوانید بکشید، اگر بکشید، من شما را قصاص میکنم. در اثر اصرار مردان، به نظر من، به آنها توصیه میشود به جای کشتن با تنبیه آنها را از این کار برحذر بدارند و منع کنند. این یک قانونگذاری نیست.
من در کتاب بازخوانی شریعت هم این را مطرح کردهام که زمانی افراد به پیامبر مراجعه کرده و از او نظرش را میخواهند و او هم به عنوان کسی که مورد رجوع مردم واقع شده، نظر مشورتی میدهد. اما فقه همواره این نظرها را تبدیل به حکم شرعی و قانون الهی کرده که گویا این قوانین همواره ثابت است و باید آن را به این شکل اجرا کرد.
من این طور برداشت نمیکنم. مثلا از همان آیهای که میگوید اول نصیحت کنید، بعد مردان میپرسند که اگر نصیحت کردیم و تاثیر نداشت، میگوید در بستر از او دوری کن. باز میپرسند اگر این کار هم تاثیر نداشت، میتوانیم بزنیم؟ در این مرحله پیامبر میگوید اگر هم بزنید نباید طوری باشد که او آسیب ببیند، در آن صورت شما باید مجازات شوید.
ببینید این حرفها در دوره ای است که مردم جور دیگری فکر میکردند، مردم به محض ظنین شدن به زنانشان، آنها را میکشتند ، چنین حقی برای خود قائل بودند. پیامبر تلاش میکند تا گام به گام این مردم را به سوی ممنوعیت این عمل پیش ببرد و به آنها بگوید که شما حق ندارید این کار را بکنید. شما باید اول جرم را اثبات کنید، تازه مجازات هم آن قتل نیست. در این زمینه میتوانم آیات و شواهد تاریخی زیادی را بیاورم که نشان بدهد اسلام مخالف این بوده که در چنین مواردی انسانها کشته شوند.
اما خانم وسمقی، حتما مخالفان شما هم خواهند گفت که این تفسیر شما از آیات قرآن است و تفاسیر متفاوتی میتواند وجود داشته باشد که در حال حاضر حاکمیت از آن آنهاست و قضات با توسل به آن تفاسیر، احکام خود را صادر میکنند. تکلیف زنان در این میان چیست، وقتی این بحث بعد از ۱۴۰۰ سال به همان شیوههای خشونتبار اولیه مطرح میشود و زنان همچنان قربانی میشوند؟
درست است! فقه سنتی با نظرات من مخالف است همانطور که من با مبانی فقه سنتی مخالفم. اما من دلایل مخالفتم را مطرح کردهام و در ایران مورد بحث قرار گرفته است. اگر حوزهها و طرفداران فقه سنتی با این دلایل مخالفت دارند میتوانند مطرح کنند.
مساله این است که در کشور ما فقه سنتی حاکم است. فقهی که از هزار سال پیش تاکنون تغییر نکرده و همانطور که فقها و متکلمین ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ سال پیش این فقه را ساختهاند، همینطور استمرار پیدا کرده و من به مبانی آن فقه اعتراض دارم.
امروز فقه سنتی در کشور ما حکومت میکند و شما از پیامدهای آن میتوانید دریابید که آیا این فقه کارآمد است؟ عادلانه است ؟ ما پیامدهای آن را در زمینههای مختلف میبینیم. در قانون مجازات اسلامی، در قانون مدنی، در خانواده، حقوق زن، در مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، میزان کارآمدی فقه سنتی، همان که میگویید طلبهها به دفاع از آن برخاستهاند، میزان کارآمدی آن را در جامعه میبینیم. در هیچ حوزهای این فقه سخنی برای گفتن ندارد.
اگر این فقه عادلانه و کارآمد است باید در جامعه آثار عدالت را که مهمترین اثر آن رضایتمندی عمومی است، ببینیم. اما چنین رضایتی وجود ندارد. این خود جای تامل دارد برای افرادی که صاحب اندیشه هستند.
اگر فکر نکنند و مقلد محض باشند، هر چه را به آنها تعلیم داده میشود بدون تامل میپذیرند و سبب میشود تصور کنند این سخن اسلام است اما اگر ذرهای به پیامدهای اجتماعی یا قوانین در جامعه نگاه کنند، هر انسان منصفی پی میبرد که این نمیتواند عادلانه باشد و باید تصحیح شود.