/ IHRights#Iran: Hossein Amaninejad and Hamed Yavari were executed in Hamedan Central Prison on 11 June. Hossein was arrested… https://t.co/3lnMTwFH6z13 ژوئن

پرستو فروهر: جمهوری اسلامی، یک ساختار پدرسالار است که می‌خواهد قیمومیت خود را بر تمام عرصه‌های زندگی انسان تحمیل کند

2 ژوئن 23 توسط مجله حقوق ما
پرستو فروهر: جمهوری اسلامی، یک ساختار پدرسالار است که می‌خواهد قیمومیت خود را بر تمام عرصه‌های زندگی انسان تحمیل کند

جواد عباسی توللی؛ مجله حقوق ما: حق آزادی بیان به‌معنای حق همه افراد برای بیان نظرات و عقاید خود بدون ترس از سانسور یا برخورد امنیتی است. برهمین مبنا، رعایت اصل آزادی بیان در هنر را می‌توان به‌مثابه پیش شرطی برای بروز خلاقیت در هنر تلقی کرد. در ایران اما حکومت جمهوری اسلامی، رعایت این حق بنیادین بشری را در تضاد با بقای خود می‌داند و از این‌رو این حکومت، از آغاز شکل‌گیری تاکنون، دستگاه‌های عریض و طویل سانسور را در جهت ایجاد محدودیت برای هنرمندان و نویسندگان بنا نهاده است.

فشار بر هنرمندان ایرانی در طول حیات ۴۳ ساله جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای بوده که بسیاری از این هنرمندان، ناچار به جلای وطن شده یا آنان که مانده‌اند، با سانسور و در پاره‌ای موارد با پرونده سازی و زندان مواجه شده‌اند.

 

این گفت‌و‌گو را در شماره ۱۹۶ مجله حقوق ما بخوانید

 

پرستو فروهر، هنرمند تجسمی و فعال دادخواهی، که پس از قتل پدر و مادرش، داریوش فروهر و پروانه اسکندری، در جریان قتل‌های سیاسیِ موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای به دست مأموران وزارت اطلاعات، به آلمان مهاجرت کرده، برخورد حذفی و سرکوب‌گرانه سران حکومت ایران با آزادی بیان و آزادی در هنر را «ناشی از خشک‌سری سران جمهوری اسلامی» می‌داند و بر این باور است حکومت جمهوری اسلامی، به‌عنوان یک ساختار پدرسالار، از همان ابتدای استقرار در ایران، آزادی بیان و آزادی هنر در عرصه‌های مختلف را به هیچ‌وجه محترم نشمرده است.

مجله حقوق ما، در ارتباط با موضوع آزادی بیان و آزادی در هنر، با این هنرمند گفت‌و‌گو کرده است.

 

  • نام شما در ایران به‌عنوان یک هنرمند، بیشتر در پیوند با دادخواهی برای پرونده قتل‌های سیاسی در دهه هفتاد شمسی تداعی می‌شود. دادخواهی چه جایگاهی در هنر شما دارد؟

به‌طور کلی می‌توان گفت، هر هنرمند، برای دریافت و واکنش به جهان پیرامون خود تاثیرگرفته از تجربه‌های زیسته خود است، از این مجرا، اولویت‌های ذهنی و حسی خود را پیدا کرده و آنها را دست‌مایه قرار می‌دهد تا بر مبنایشان، اثر هنری تولید کند. برای من هم، نه تنها قتل سیاسیِ فجیع  پدر و مادرم، که زندگی و مبارزه سیاسی آنها،  تلاش‌شان برای پیشبرد دموکراسی در ایران، فراز و نشیب این تلاش، امیدها و شکست‌هایی که در طول این تلاش خوردند، شرایط دشواری که در آن زیستند، همه و همه مجراهایی بودند برای من زندگی را در مسیر آن تجربه کنم. کلنجار رفتن با این تجربه‌ها بوده است که برای من به خلق اثر هنری ‌انجامیده و می‌انجامد.

 

  • در هنر شما همیشه ردی از دادخواهی، مسأله برابری جنسیتی، حقوق زنان و سوژه هایی از این دست، نمایان است. شما چقدر مسائل مربوط به نقض حقوق بشر در ایران را در پیوند با یکدیگر می‌دانید؟ اگر بخواهم به‌شکل دیگری این پرسش را مطرح کنم، برای نمونه، شما بین سرکوب خشونت‌بارِ «جنبش زن، زندگی، آزادی» در ماه‌های اخیر و قتل‌عام زندانیان سیاسی در دهه شصت با پرونده قتل‌های سیاسی (قتل‌های زنجیره‌ای) در دهه هفتاد شمسی، چه ارتباطی قائل هستید؟

من فکر می‌کنم پرداختن به پدیده سرکوب دوره پذیر نیست؛ در نظام جمهوری اسلامی، شرایطی غیر انسانی‌ بر هستی فردی و اجتماعی مردم تحمیل شده، خشونت و بیرحمی بر تن و جان آدمی روا داشته شده، آزادی و کرامت انسانی یکسره به بند کشیده شده است. کار هنری من هم حول این موقعیت‌ها تولید می‌شود. فرقی نمی‌کند جنایت‌ها در دهه شصت اتفاق افتاده باشد، در همان روزهای اول انقلاب یا پیش از آن اتفاق افتاده باشد یا چند هفته پیش یا هم‌اکنون که ما با هم صحبت می‌کنیم. همه جنایت‌های انجام شده در ایران، در حقیقت، نقض حقوق انسان‌ است برای زندگی آزاد، با کرامت و با شرافت. زمانی که حق انسان از سوی ساختارهای قدرتِ سیاسی یا قدرت فرهنگی یا مخلوطی از هر دو، به‌رسمیت شناخته نشود، در واقع وجود انسان زیر فشار این ساختارها له می‌شود. از دیدگاه من فرقی ندارد این جنایت‌ها در چه دوره‌ای روی داده باشد.

بسیاری از کارهای هنری من، به خشونت سیستماتیکی که بر تن و جان انسان روا داشته می‌شود، می‌پردازند. مانند یک تکانه، یک لرزه که آدم را مبهوت و دردمند می‌کند و مجرایی می‌شود برای ادراک و حس همدلی.

 

  • شما بیشتر آثار خود را در خارج از ایران به نمایش گذاشته‌اید. از طرف دیگر، در یک قرن اخیر و به‌ویژه پس از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران، برخی از هنرمندان به دلیل جو اختناق و سانسورِ حاکم بر کشور، مجبور به ترک میهن خود شده‌اند. به‌نظر شما، چه چیزی باعث می‌شود، با وجود اینکه این هنرمندان، سال‌ها و دهه‌ها دور از کشور خود باشند اما حلقه پیوند خود را با سرزمین مادری و دغدغه‌های مرتبط با آن از دست ندهند؟

 در پاسخ به این پرسش، نخست بگویم که من فکر می‌کنم باید حق آزادی انسان و اعتراض به تجاوز به این حق را خارج از مرزها و تعلق‌های سرزمینی در نظر گرفت. به بیان دیگر، من که در حال حاضر، به‌عنوان یک تبعیدی یا مهاجر در اروپا زندگی می‌کنم، در اینجا هم زمانی که با خشونت بر ضد پناهجویان یا بر ضد اقشار ضعیف رو به رو می‌شوم، این موضوع برای من دستمایه واکنش و نیز کار هندی می‌شود. این‌طور نیست که کارهای هنری من، صرفا به کشور و جامعه‌ای که از آن آمده‌ام و مسلما تعلق خاطر ویژه به آن دارم، محدود باشد بلکه پس از مهاجرت و زندگی به‌عنوان یک تبعیدی، فضاهای زیستی دیگری هم پیدا کرده‌ام و نسبت به این فضاها هم حساسیت‌ و واکنش دارم. خشونت و تضییع حقوق انسانی، صرفا در ایران اتفاق نمی‌افتد، هر جا که اتفاق می‌افتد باید نسبت به آن واکنش نشان داد.

من بیش از نیمی از عمرم را در بیرون از ایران زندگی کرده‌ام. در عین حال در ایران زاده شدم، آنجا بزرگ شده‌ام، خاطرات کودکی و اوان جوانی من آنجا سکنی دارند. این تعلقات، بخشی از سرگذشت من است و این سرگذشت همراه من می‌آید. ممکن است یک انسانِ مهاجر در جاهای دیگری هم ریشه بدواند اما آن ریشه هایی که از قبل داشته را نیز در خود حفظ می‌کند. تعلق خاطر به زادگاه، به نظر من، طیبعی و زیبا ست اما نباید صرفا به‌صورت نوستالژی‌های سطحی و تزئینی بروز یابد. به نظر من تعلق واقعی در واکنش مسئولانه نسبت به شرایط کشور و مردم تجلی پیدا می‌کند.

 

  • شما در سال‌های گذشته، یک اثر هنری با نمادهای اسلامی طراحی کردید که متعاقب آن، قوه قضائیه ایران، بابت خلق این اثر، شما را به حبس محکوم کرد. با توجه به تجربیات شما در ایران، نحوه برخورد حکومت ایران با مسأله آزادی بیان در هنر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چرا حکومت جمهوری اسلامی، مقوله آزادی در خلاقیت هنری را برای خود مضر می‌داند؟

جمهوری اسلامی، در واقع، با تمام آزادی‌ها سرجنگ دارد. این حکومت، یک ساختار  پدرسالار است که مدام می‌خواهد قیمومیت خود را بر تمام عرصه‌های زندگی انسان تحمیل کند. در مورد هنر هم از همان ابتدای استقرار این نظام، آزادی بیان و آزادی هنر در عرصه‌های مختلف به هیچ‌وجه محترم شمرده نشده است. هرچه که جامعه در تبیین خواسته‌های خود در برابر حکومت بیشتر موضع‌گیری کرده، سران جمهوری اسلامی، خشک‌سری بیشتری بر جامعه تحمیل کرده‌اند.

در مورد پرونده‌ای هم که برای من ساختند باید گفت، مبنای آن بسیار ساختگی و ابلهانه بود. من پس از تشکیل این پرونده، به ایران رفتم و در آن دادگاه که من را به دلیل توهین به مقدسات محاکمه کرد، شرکت کردم. در آن محکمه، هیچ امکانی برای گفت‌وگو وجود نداشت. عملکرد قاضی‌ای که در آن دادگاه نشسته بود، در واقع مانند یکی از ماموران وزارت اطلاعات بود. اصلا گوش شنوایی نداشتند. در واقع، در این نوع دادگاه‌ها، اوامری از سوی دستگاه‌ امنیتی دیکته می‌شود و قاضی، در واقع مجری اوامر ماموران یا به قول خودشان، کارشناسان امنیتی است و حکم را تنها بر اساس آنچه که آن مأموران می‌خواهند، صادر می‌کند.

از طرف دیگر، شاکی من در این پرونده، وزارت اطلاعات بود. به‌عبارت دیگر، همان وزارتخانه‌ای که کارمندانش، پدر و مادر مرا کشته بودند، بابت خلق یک اثر هنری از من شکایت کرده بود.

به نظر من یک پرونده ساختگی و پوشالی‌ای بود که صرفا برای به راه انداختنِ موج توهین و تهمت بر علیه من و همچنین برای فشار آوردن به من برای اینکه بخواهند پای من را از ایران بِبُرند، گشوده شده بود. من را محکوم کردند، اما به دیگر اهداف خود نرسیدند.