متن سخنرانی شیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه نوبل صلح در کنفرانس «عدالت در دوران گذار؛ چالشها و راهکارها» که در روزهای ۱۱ و ۱۲ شهریور ۱۴۰۲ به میزبانی سازمان حقوق بشر ایران و با حضور شماری از متخصصان، پژوهشگران و مدافعان حقوق بشر در نروژ برگزار شد:
پیش از هرچیز باید توجه همه را به این نکته جلب کنم که آنچه ما در این جلسات به بحث گذاشتهایم، درباره زمان گذار است نه پس از گذار. بنابراین اظهارات ما ناظر به آن مقطع زمانی است.
به نظر من، باید نگاهی به گذشته داشته باشیم و کارهایی که جمهوری اسلامی انجام داده است تا ببینیم کدام خوب است انجام دهیم و کدام بد است و انجام ندهیم. در ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ لغتی وارد ادبیات سیاسی ما شد که خیلی زود هم فراموش شد و آن لغتِ «طاغوتی» بود. طاغوتی کسی بود که پول داشت یعنی به هر کسی که پولدار بود، طاغوتی گفته میشد. همین «طاغوتی بودن» باعث شروع مصادره اموال طاغوتیان شد.
این مطلب را در شماره ۲۰۷ مجله حقوق ما بخوانید
من دو مورد را که با آنها آشنایی دارم مثال میزنم. مورد اول، خانواده خیامی و مالک کارخانجات ایران ناسیونال است. تقریبا اوایل دهه چهل شمسی بود که کارخانه ایران ناسیونال شروع به کار کرد. ابتدا سیستمشان مونتاژ بود اما به تدریج خودشان قطعات را هم ساختند تا جایی که در سالهای ۱۳۵۵-۵۶ تمام قطعات ماشین پیکان را کارخانه ایران ناسیونال میساخت و یک کارخانه معتبر و بزرگ بود که کارگران زیادی را نان میداد. پس از انقلاب این کارخانه چون متعلق به یک طاغوتی بود مصادره شد و به روزی افتاد که همه دیدیم و در نهایت ساخت پیکان هم متوقف شد. اصلا آن کارخانه را جارو کردند و دور انداختند چراکه دیگر به درد نمیخورد.
مثال دیگر مربوط به حاجی برخوردار است که مالک کارخانجات پارس الکتریک بود. این کارخانجات یخچال و تلویزیون و از این قبیل وسایل را تولید میکرد. یکی از آشنایان ما کارگراین کارخانه بود و نقل میکرد خود حاجی میآمد سلف با ما ناهار میخورد و میگفت باید ببینم به کارگران چه میدهند و آشپز دور از چشم من دزدی نکند. خیلی به کارگرانش میرسید و کارخانه بسیار خوب اداره میشد. حاجی برخوردار معلومات مهندسی نداشت و خودش از کارگری به اینجا رسیده بود و بسیار انسان قابل و خودساختهای بود و به نظر نمیرسید رانت آنچنانی هم به او تعلق گرفته باشد، حداکثر مثلا زمین لازم را ارزانتر به او داده بودند. او هم پس از انقلاب، طاغوتی خطاب شد و اموالش را گرفتند و کارخانجات هم بسته شد و کارگران بیکار شدند. موضوعی را که اینجا باید برای حضار جوان یادآوری کنم، این است که انوشیروان روحانی، آهنگ تولدت مبارک را که همه میخوانیم، برای رونمایی ایران ناسیونال ساخته بود و بعد از آن این آهنگ همهگیر شد.
اینها دو نمونه از طاغوتیان خوششانس بودند که اموالشان را گرفتند و با خودشان کاری نداشتند. بقیه هم اگر اموالی داشتند به سرعت از ایران خارج کردند تا به دست انقلابیون نیفتد. همین خروج سرمایه یکی از عوامل مشکلات اقتصادی ایران بود. به نظر من اختلاسهای کلان آن قدر به کشور لطمه نمیزند که خروج سرمایهها. برای نمونه اگر در حال حاضر فردی با رانت دولتی در ایران دزدی میکند، حداقل در همین کشور خانه بسازد اما او میرود مثلا در سوییس سرمایهگذاری میکند یا در آفریقای جنوبی کارخانه راه میاندازد. همین چیزهاست که یک کشور را زمین میزند. بعضی هم بودند مانند حبیبالله القانیان، یهودی ثروتمندی که طاغوتی نامیده شد. بعد از انقلاب هم اموالش را گرفتند و هم خودش را کشتند. یکی از اموال او ساختمان پلاسکو بود که آن فاجعه آتش سوزی را همه به یاد داریم.
اکنون این پرسش مطرح است که حکومت ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ از مصادره اموال ثروتمندان چه نتیجهای گرفته و کشور به کجا رسانده است؟ جز بیکاری کارگران و از بین رفتن تولید؟ آیا میتوان آن اموال مصادره شده را به مردم پس داد؟ بعضیهاشان را دیگر نمیشود، برای مثال، کارخانه ایران ناسیونال بهطور کلی از میان رفت. هرچند در این بین اگر اموالی متعلق به مردم باقی مانده باشد، باید آن را به مردم پس داد اگر قابل پس دادن باشد. اما بعضی از آنها را نمیتوان پس داد چراکه در طی دههها و سالهای گذشته آنقدر عوض شده و تغییر کاربری داده که حتی مالکش هم امروز دیگر آن اموال را نمیخواهد چون جز ضرر چیزی در پی نخواهد داشت.
در دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ عدهای هم از رانتهای مستقیم و غیرمستقیم به نان و نوایی رسیدند. آیا این اموال را باید مصادره کرد؟ به نظر من اگر اینها در کار سازندگی وارد شده باشند، کارخانه ای ساخته باشند، کارآفرینی کرده باشند که عدهای از قِبَل آن نان میخورند و درصد بیکاری را هر چند بسیار کم، پایین آورده باشند، اینها باید بمانند. اموال اینها مال کسی نیست که بگیریم و به صاحبانش پس دهیم، پس میتوانیم آنها را ببخشیم چون دارند نان عدهای را میدهند و اشتغال ایجاد کردهاند. اما اگر آن مال متعلق به افراد دیگری باشد باید آن را به صاحبان اصلیاش برگردانیم. آنهم با بهکارگیری مکانیسمهایی که مطمئن باشیم برگرداندن مال منجر به خروج سرمایه از کشور نخواهد شد. مهمترین کاری که باید در دوران گذار انجام دهیم، ممانعت از خروج سرمایهها است. سرمایه اگر دزدی هم باشد باید در داخل ایران بماند.
در ابتدای انقلاب هر اموالی که مصادره کردند گفتند مال امام است و به ولی فقیه میرسد و در نتیجه ثروتهای کلانی که به ولی فقیه منتقل شد مانند بنیاد شهید و بنیاد جانبازان، از حسابرسی هم معاف شد تا هر کس هر چه میخواهد در این نهادها بخورد. این اموال عمومی باید به دولت بازگردد.
بخش مهم دیگر موقوفات است که میدانیم چه ثروت هنگفتی در این موقوفات پنهان است. برای نمونه، امام رضا در مشهد موقوفات بسیار زیادی دارد، دریایی از ثروت است که اگر این ثروت خوب مدیریت شود، میتواند به تنهایی کشور را اداره کند. اما همه اینها زیر نظر ولایت فقیه است و در حال حاضر متولی آن پدر زن ابراهیم رئیسی است. یعنی یک نفر میتواند هر کاری بکند و هیچ حسابرسی هم نشود.
امام رضا فقط یک نمونه از ثروت موقوفات است و از این دست در ایران بسیار است. موقوفات باید به دست هیأتی شامل یک نماینده از قوه قضاییه، نمایندهای از بین اقتصاددانان و یک نماینده از بین کارگرانی که در مراکز متعلق به این موقوفات کار میکنند، اداره شود. این هیأت باید تصمیم گیرنده باشد.
پرسش دیگر این است که برای اموال متعلق به دولت یا بینابین، باید چه سیستم اقتصادی داشته باشیم و چگونه عدالت اقتصادی را در اجتماع رواج دهیم تا باعث کاهش فقر و کاهش تفاوتهای طبقاتی شود؟ این پرسش به دوران گذار برمیگردد نه پس از گذار و من در ابتدای کلام به آن اشاره کردم.
این پرسش که سیستم اقتصادی بر چه قوانینی استوار باشد، به قانون اساسی مربوط است. وقتی از دوران گذار عبور کنیم و وارد مرحله جدید شویم، باید بر طبق قانون اساسی تصمیم بگیریم با اموال کشور چه کنیم و این اموال چگونه باید اداره شوند. کدام اموال توسط بخش خصوصی اداره شود و چه بخشی به صورت عمومی و کدام بخش باید ۱۰۰ درصد دولتی باشد. رؤسای بخش دولتی چگونه باید انتخاب شوند؟ مثلا ما هیات گسترش و نوسازی صنایع داریم که بیش از صد مورد از شرکتها و صنایع بزرگ زیر نظر آن است. یک نفر آن بالا نشسته و تمام مدیران کارخانهها و صنایع را انتخاب میکند. این طور نمیشود کشور را اداره کرد و به همین دلیل امروز به اینجا رسیدهایم. در کشوری با آن همه ثروت، مردم نانشان را از توی سطلهای آشغال پیدا میکنند. تازه از این بگذریم که آزادی بیان نداریم و این همه زندانی سیاسی در زندانند. ثروت این کشور چه شد که حالا نانمان را باید از سطل آشغال پیدا کنیم؟
اختلاسهای کلان در کشور انجام میگیرد چراکه سیستم غلط است. مثلا صندوق بازنشستگی که از پول کارمندان و کارگران به وجود آمده تا برایشان سرمایه گذاری شود اما همه سرمایه را خوردهاند و بازنشستهها هر یکشنبه در خیابان هستند، کتک میخورند و دستگیر میشوند اما باز هم میآیند چون چاره دیگری ندارند. حکومت ایران تا کی میتواند شکم خالی را بدون جواب بگذارد؟ برای سیستم اقتصادی کشور بگذاریم قانون اساسی تصمیم بگیرد و این مربوط به دوران گذار نیست.
سپاس از توجه شما و فرصتی که به من دادید.