/ IHRights#Iran: Hossein Amaninejad and Hamed Yavari were executed in Hamedan Central Prison on 11 June. Hossein was arrested… https://t.co/3lnMTwFH6z13 ژوئن

داستان پر آب چشم اجباری شدن حجاب

9 آوریل 18 توسط مریم دهکردی
داستان پر آب چشم اجباری شدن حجاب

«جلسه شورای معلمان بود. به روال همیشه با شمایل یک مدیر با کت و دامنی که معمولا برای رفتن به اداره کل می‌پوشیدم به محل برگزاری جلسه رسیدم. نرگس و صبا همکارانم را دیدم که بیرون ایستاده‌اند. وقتی نزدیک‌تر شدم و دیدم دارند بر سر ورود با نگهبان بداخم تازه وارد بحث می‌کنند، لبخند پهن روی صورتم ماسید. گفته بودند برای ورود به اداره کل حتما باید خانم‌ها روسری به سر داشته باشند. همان روز قرار گذاشتیم در اعتراض به این تصمیم در جلسات شرکت نکنیم. برای چند ماه داشتن حجاب فقط برای ورود به اداره کل اجباری شد و البته خیلی‌ها از قبول آن سرباز زدند. چند تجمع برگزار شد که اغلب معلم‌ها در آن شرکت کردند اما با گذشت زمانی نه چندان طولانی رعایت حجاب در مدارس هم اجباری شد. من قبول نکردم و پاکسازی شدم.»

این‌ها را زنی می‌گوید که در سال‌های نخست انقلاب به دلیل تن ندادن به پذیرش حجاب شغل خود را از دست داده است. مشاهداتش از آن روزها همیشه با بغض و درد همراه است. «خیلی‌ها بیکار شدند، خیلی‌ها هم تن دادند و شغلشان را حفظ کردند، ولی قرار نبود اینطوری بشود. قرار نبود اصلا انقلاب این باشد.»

زنان هم‌نسل او، آن‌روزها را روشن و شفاف و درخشان به یاد می‌آورند. روزهایی که برادران و خواهران انقلابی پونز در پیشانی زنان بی‌حجاب فرو می‌کردند و با شعار « یا روسری، یا توسری» اجباری بودن حجاب را فریاد می‌زدند.

زمزمه های اجباری شدن حجاب در اسفند ۵۷ و اندکی پس از پیروزی انقلاب آغاز شد اما تا به مرحله قانونی شدن برسد چیزی حدود پنج سال طول کشید.

در روایت‌های نقل شده از سوی نزدیکان آیت‌الله خمینی آمده است اسفند ۵۷ در حالی که تنها یک ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود، آیت‌الله خمینی پس از شنیدن گزارشی از وضعیت وزارتخانه‌ها به ماجرای حجاب ورود کرد. «وزارتخانه اسلامى نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانه‏هاى اسلامى نباید زن‌هاى لخت بیایند؛ زن‌ها بروند اما باحجاب باشند. مانعى ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعى باشند.»(صحیفه امام، ج۶، ص ۳۲۹)

در پی این اظهارنظر آیت الله خمینی، جمعی از مقامات و روحانیان نزدیک به وی نیز موکدا به این موضوع پرداختند و صد البته، به مثابه همین امروز، نیروهای آتش به اختیار هم در صحنه حضور داشتند.

یکی از روحانیونی که در تایید خواسته آیت الله خمینی درباره رعایت حجاب زنان صحبت کرده بود، آیت‌الله اشراقی داماد خمینی بود. او در همان روزها با اشاره به سخنان نخستین رهبر جمهوری اسلامی گفت: «قوانین اسلامی باید موبه‌مو اجرا گردد. باید طبق نظر مبارک امام حجاب اسلامی در سطح کشور توسط خانم‌ها با اشتیاق اجرا شود.»

مهشید امیرشاهی، نویسنده برجسته ایرانی در کتاب «درحضر» خود روایتی منحصر به فرد و واقع‌گرایانه از تظاهرات حمایتی حامیان حجاب اجباری در روز جهانی حقوق بشر در سال ۵۷ ارائه کرده است: «ناگهان می‌شنوم که کسی می‌گوید: استقلال!آزادی!حکومت اسلامی! و این شعار است که تکرار می‌شود. بعد یکی دیگر با بلندگوی بوقی دستی از وسط جمعیت فریاد می‌زند: می‌کشم!می‌کشم!آنکه برادرم کشت! و جمعیت دم می‌گیرد. بعد شعار دیگری که از همه غریب‌تر است. «خمینی عزیزم!بگو تا خون بریزم! ...

درست پشت سر من و مهری و فرشته، صفی از دختران و زنان جوان هست با چادر و مقنعه. چشمم به دهان یکی از آنها خیره است که دارد شعار آخر را نعره می‌کشد. شعار که به ته می‌رسد دختر با تشر از من مواخذه می‌کند: «تو چرا روسری سرت نیست خانوم؟» مهری هم روسری‌اش را از سر باز می‌کند و می‌گوید: «فضولی موقوف!» فریاد می‌زنم: «تو فکر می‌کنی من درد بی‌چادری داشتم که امروز اومدم راهپیمایی؟»»

هشتم مارس همان سال در روز جهانی زن و هوای سرد و برفی تهران جمعیت زیادی علیه زمزمه‌های حجاب اجباری راهپیمایی کردند. روزنامه کیهان منتشر شده در ۱۷ اسفند ۵۷ درباره این راهپیمایی چنین نوشت: «در راهپیمایی‌های امروز زنان، تعداد زیادی از دانش‌آموزان مدارس دخترانه نیز شرکت داشتند. آن‌ها ضمنا علیه کسانی که به زنان بی‌حجاب در روزهای اخیر حمله کرده‌اند، شعار می‌دادند... بحث و گفت‌وگو درباره حجاب از دیروز در تهران بالا گرفته است و از صبح امروز به دنبال مصاحبه تلفنی رادیو ایران با داماد امام خمینی اوج گرفت.»

تشنج و درگیری با داغ شدن بحث حجاب در جامعه رو به افزایش بود. حمله نیروهای تندرو به تجمعات زنان در اعتراض به زمزمه اجباری شدن حجاب رو به گسترش گذاشت اما آیت‌الله خمینی نسبت به این موضوع واکنش نشان داد و گفت کسی حق حمله به زنان معترض را ندارد. به دنبال این دستور، برخی مقامات مسئول در مصاحبه با رادیو و روزنامه‌ها با صراحت اعلام کردند که به هیچ وجه بحث اجباری شدن حجاب در میان نیست و تنها در دولت اسلامی و بعد از انقلاب ایران، «نمایشگری و عریانی» باید برچیده شود.

دادستان تهران نیز اعلام کرد اگر در معابر برای زنان معترض به حجاب اجباری مزاحمتی ایجاد شود طبق ماده ۲ و ۴ قانون مجازات عمومی با افراد مزاحم برخورد می‌شود.

این واکنش‌ها اندکی به بهبود شرایط کمک کرد و مسئله حجاب را موقتا به حاشیه برد اما مدت زمان کوتاهی بعد دوباره این موضوع به مسئله‌ی حساس و داغ در جامعه بدل شد.

شش  ماه از انقلاب ایران گذشته بود که آیت‌الله خمینی یک بار دیگر در سخنرانی‌های خود به مسئله حجاب در جامعه ایرانِ پس از انقلاب پرداخت. «اسلام نمی‌گذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را می‌کند! با زن‌ها لخت بروند آن‌جا، و بعد زن‌ها لخت بیایند توی شهرها! مثل کارهایی که در زمان طاغوت می‌شد... مازندرانی‌ها می‌گذارند یا رشتی‌ها می‌گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن‌وقت باشد؟» (صحیفه امام، ج ۸، ۳۳۹، ۳۳۸)

سخنان انتقادی گاه و بیگاه مراجع و شخصیت‌ها از یک سو و  تجمعات اعتراضی زنان در مخالفت با اجباری شدن حجاب از سوی دیگر در طول سال ۵۸ در چهار ماه نخست سال ۵۹ ادامه یافت.

در تیرماه ۵۹ آیت‌الله خمینی با شنیدن گزارشی از حضور زنان در ادارات، به وضعیت طاغوتی ادارات معترض شد. ری‌شهری رئیس وقت دادگاه انقلاب در پی سخنرانی آیت‌الله خمینی با صدور دستوری رسمی اعلام کرد از ورود پرسنل زن بدون پوشش اسلامی به اماکن نظامی و سرویس‌های رفت و آمد جلوگیری بعمل آید.

حسن روحانی رئیس جمهور فعلی ایران که در این دوران برای ساماندهی امور ارتش منصوب شده بود در خاطرات خود به این موضوع اشاره می‌کند و بارها گفته است قاطعانه با مخالفت برخی زنان در ارتش برخورد کرده و دستور داده هیچ‌کس را بی‌حجاب راه ندهند.

بنا بر آنچه در خاطرات حسن روحانی نقل شده است او بعنوان رئیس عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی شخصا به ادارات ارتش در تهران مراجعه و ممنوعیت حضور بدون حجاب را به زنان شاغل در این ادارات ابلاغ کرد.

ماجرا تنها به ارگان‌های نظامی و خواست مقامات تراز اول جمهوری اسلامی محدود نشد. ادارات یکی پس از دیگری بخشنامه های الزامی بودن حجاب صادر کردند. کارمندان تهدید می‌شدند که در صورت حضور در محل کار بدون پوشش اسلامی بلادرنگ حقوق و مزایای خود را از دست خواهند داد. در برخی شهرها همچون تبریز و شیراز بازاری‌ها نیز به مقامات پیوسته و از ورود زنان بی‌حجاب به بازار جلوگیری کردند.

زنان به دفعات در مخالفت با اجباری شدن حجاب تجمعات اعتراضی برگزار کرده و در یکی از این تجمعات با پوشیدن لباس سیاه در برابر ساختمان نخست وزیری تجمع کردند. این تجمعات با مقابله زنان طرفدار حجاب و سرکوب و دستگیری معترضان خاتمه یافت اما زنان سیاهپوش معترض دست از مبارزه برنداشتند.  

همزمان و با فرا رسیدن ماه رمضان، اطلاعیه‌ای از سوی «دایره‌ مبارزه با منکرات» منتشر شد مبنی بر اینکه بانوان در این ماه از پوشیدن لباس‌های « جلف و تحریک‌آمیز» خودداری کنند. در متن این اطلاعیه آمده بود: «زنانی که از این دستور سرپیچی کنند به خاطر به‌هم‌زدن عفت عمومی و ضربه به اخلاق اسلامی تحت تعقیب قرار خواهند گرفت. »

اندکی بعد و به فاصله یک ماه پس از صدور این اطلاعیه روزنامه کیهان از تغییر لباس فرم مدارس دخترانه خبر داد و نوشت یونیفرم‌های تازه «شامل روپوش بلند با دو جیب جلو و آستین بلند خواهد بود و علاوه بر آن شلوار گشاد و روسری جزو لباس دانش‌آموز دختر است. رنگ لباس‌ها سرمه‌ای، قهوه‌ای، آبی و کرم خواهد بود.»

برخی دستورالعمل‌ها از همان آغاز انقلاب به حدی بصورت جزئی شیوه پوشش را مورد ارزیابی قرار می داد که بازخوانی آنها امروز حیرت آور است. بعنوان نمونه در بخشنامه ای که وزیر اقتصاد وقت برای وزارتخانه اش صادر کرده بود از زنان خواسته شده روپوش بلند بپوشند با آستین هایی که تا مچ را «به خوبی» بپوشاند وبلندی آن «تازیر زانو» باشد. روسری ها در «زیر گلو گره خورده» و «موها کاملا پوشانده شود.»

با امنیتی شدن فضای ایران در سال ۶۰ برخوردها سختگیرانه‌تر شد. مهرانگیز کار حقوق‌دان در سلسله یادداشت های چگونه با حجاب شدیم از فضای ملتهب آن روزها چنین نقل می کند:
«سال ۱۳۶۰ برای زنان سال شگفت انگیزی بود. شرکت های وابسته به دولت پی در پی اعلام می کردند که در قبال زنان بی حجاب تعهدی ندارند. ( روزنامه اطلاعات ۱۶/۹ /۶۰ )  سمینار حجاب و تعالی زن در اهواز جنگ زده و زخم خورده تشکیل شد. قطعنامه ای صادر کردند و ضمن آن از دادگاه های انقلاب و دادستانی کل کشور خواستند با مسئله حجاب قاطع برخورد کنند. (کیهان شهرستان ها ۱۰ /۶۰/۱۰ )  دادگاه مبارزه با منکرات بار دیگر نسبت به رعایت حجاب اسلامی در شرکت های خصوصی هشدار داد و مشخصات حجاب را در اختیار آن ها گذاشت. ( کیهان ۹ /۱۰ /۶۰ ) این دادگاه به پرستاران زن اخطار کرد تا با عدم رعایت حجاب موجبات نارضایتی امت قهرمان پرور را فراهم نسازند و دست از اعمال وقیحانه بردارند.( کیهان ۱۰ / ۹ / ۶۰)   منظور از اعمال وقیحانه، اصرار زنان پرستار کشور بر حفظ فرم لباس و کلاه سفید و زیبا و شرافتمندانه پرستاری بود.  در همین ایام حق استفاده از پیست اسکی هم برای زنانی که حجاب اسلامی نداشتند سلب شد.( بخش خبر تلویزیون ۳۰ / ۱۰ /۶۰)   چیزی نگذشت که ورود زنان بی حجاب به فرودگاه ها ممنوع اعلام شد. ( جمهوری اسلامی ۱۶ /۹ /۶۰)

از این دوره به بعد با افزایش سخت‌گیری‌ها، بی آنکه اجباری شدن حجاب بصورت قانون مصوب مجلس دربیاید، آزادی پوشش در خیابان ها نقض شد. دو سال بعد یک لایحه از سوی تعزیرات با ۱۵۹ ماده به کمیسیون قضایی مجلس رفت و علی‌رغم حواشی بسیار تصویب شد. یکی از ماده‌های این لایحه به عفت عمومی مرتبط بود و با امضای رئیس مجلس وقت – هاشمی رفسنجانی- اجرایی شد. در ماده ۱۰۲ این قانون آمده بود: «هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می‌گردد و در‌صورتی‌که مرتکب عملی شود که نفس عمل دارای کیفر نمی‌باشد ولی عفت عمومی را جریحه‌دار نماید، فقط تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می‌گردد.»

ایران تنها کشوری در جهان است که حجاب در آن برای همه زنان اعم از مسلمان و غیرمسلمان اجباری است. حتی دیپلمات‌های زن و توریست‌هایی که از خارج از کشور به ایران سفر می کنند باید به این قانون تن دهند. تلاش فعالان زن در طی سال‌های گذشته تا امروز برای داشتن حق انتخاب پوشش هرگز متوقف نشده و این روزها با حضور دختران خیابان انقلاب وارد مرحله تازه‌ای شده است. آنها به مسالمت‌آمیز ترین شکل ممکن اعتراض‌شان به حجاب اجباری را فریاد می زنند و حاکمیت به مرتجعانه ترین شیوه در برابر آنها ایستاده است. بازداشت، تهدید، احضار و ضرب و شتم سهم زنان ایران است تنها به جرم مطالبه یکی از ابتدایی ترین حقوقشان. برای نه گفتن به قانون ظالمانه حجاب اجباری.