/ IHRights#Iran: Hossein Amaninejad and Hamed Yavari were executed in Hamedan Central Prison on 11 June. Hossein was arrested… https://t.co/3lnMTwFH6z13 ژوئن

عدالت انتقالی و پیوند آن با گذار به دموکراسی- گفت‌و گو با منیره برادران

6 ژوئیه 23 توسط مجله حقوق ما
عدالت انتقالی و پیوند آن با گذار به دموکراسی- گفت‌و گو با منیره برادران

آفاق ربیعی‌زاده؛ مجله حقوق ما: جنبش دادخواهی، فی نفسه، جنبشی است همبسته با سایر جنبش‌های اجتماعی نظیر جنبش زنان، ‌دانشجویان، ‌کارگران و تمامی آن‌هایی که برای رفع تبعیض و بی‌عدالتی مبارزه می‌کنند.

 

جنبش دادخواهی، بیش و کم، هم‌زمان با شکل‌گیری حکومت جمهوری اسلامی و به‌ویژه پس از اعدام دسته جمعی هزاران نفر از مخالفان سیاسی در دهه ۶۰ خورشیدی، در ایران آغاز شد. در طول بیش از ۴۳ سال گذشته تا امروز، به‌دلیل وسعت جنایات انجام شده به دست سران حکومت ایران، پیوسته بر شمار دادخواهان نیز افزوده شده است.

 

این گفت‌و‌گو را در شماره ۱۹۸ مجله حقوق ما بخوانید

در حال حاضر اما شرایط به‌گونه‌ای است که  جامعه ایران، پس از چهار دهه حیات حکومت جمهوری اسلامی، اکنون با تلنباری از جنایات و کشتار مخالفان مواجه است.

 «دادخواهی برای جان‌باختگان خیزش زن زندگی آزادی، چه پیوندی با دیگر جنبش‌های دادخواهی از جمله جنبش دادخواهیِ دهه ۶۰ در ایران دارد؟  آیا همبسته‌تر شدن جنبش‌های دادخواهی در ایران، می‌تواند تأثیری بر ادامه دادخواهی و برقراری عدالت داشته باشد؟ هدف و غایت دادخواهی چیست؟ دادخواهی‌، چه دستاوردهایی برای آیندگان خواهد داشت؟»

منیره برادران، نویسنده، مدافع حقوق بشر و زندانی سیاسی در دهه ۶۰ در ایران، در گفت‌و‌گو با مجله حقوق ما، به این پرسش‌ها پاسخ داده است.

 

  • برجسته‌ترین جنایت‌های انجام شده در ماه‌های اخیر، به قتل و کشتار معترضان و مخالفان سیاسی در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ باز می‌گردد. شما به‌عنوان یکی از فعالان شناخته شده جنبش دادخواهی در ایران، روند دادخواهی را در جنبش زن، زندگی، آزادی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

«جنبش زن، زندگی، آزادی» قیامی بر علیه سلطه و هر نوع استبداد و سرکوب است و در همین ارتباط از بار دادخواهی قوی‌ای برخوردار است. جنبش مهسا، با دادخواهی خانواده او شروع شد تا روایت دروغین حکومتی را، که تلاش داشت جانباختن مهسا را به بیماری او نسبت دهد، برملا کنند. مردم شهر سقز و دیگر شهرهای کردستان، این خانواده را تنها نگذاشتند، داغ چهل و چند ساله، این بار به فریاد سراسری تبدیل گردید، پتانسیل انقلابی پیدا کرد و به عرصه‌های دیگر گسترش یافت و به آزادی پوشش، رفع تبعیض‌ها و تا خواست سرنگونی رژیم پیش رفت. شعار ژن، ژیان ئازادی در ایران از آرامستان آیچی سقز زاده شد، جایی که پیکر مهسا را در خود پذیرفته است.

واکنش دادخواهانه نسبت به کشتارهای بعدی هم ادامه یافت و به‌طور کلی، خود اینها بخشی از جنبش شد. هر معترضی که به خاک افتاد، گویی پاره‌ای از جان جمعی بود. مردم با خانواده آنها همراهی کردند، در خاکسپاری‌ها جمع شدند و اجازه ندادند فرد کشته شده، گمنام بماند. جامعه با زندگی، شادی‌ها و علایق جانباختگان آشنا شد و همه اینها باعث شد تا آنها فراموش نشوند و در حافظه جمعی ما بمانند.

مردم هم از فرصت‌ها و سنت‌های سوگواری برای گردهم آیی و آکسیونهای اعتراضی استفاده کردند. مثل یادبودهای هفتم و چهلم، و سنت تنها نگذاشتن درگذشتگان در نوروز. برای مثال، شاهد بودیم در آستانه نوروز که خیابان دیگر آن تپندگی پاییز گذشته را نداشت، مزار جانباختگان اما در همه شهرها یک بار دیگر مکان تجمع و اعتراض شد. حتی گیس بریدن هم که یک آیین سوگواری باستانی است، به نمایش سمبلیک اعتراضی تبدیل شد.

دادخواهی کشته شدگان جنبش همچنان ادامه دارد و در روزهای گذشته بار دیگر خبرساز شد. همان‌طور که شاهد بودیم، دادخواهان نسبت به دستکاری در مزار مهسا امینی واکنش نشان دادند و روز جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ آیچی بار دیگر شاهد حضور دادخواهان شد.

 شهرداری سقز به بهانه طرح تغییر گورستان آیچی قصد دارد مزار او را از دیدرس عموم پنهان نگه دارد. خانواده‌های جانباختگان، از شهرهای مختلف کردستان در واکنش به طرح پنهان کردن مزار او در آنجا گردآمدند. رژیم به شیوه همیشگی خود به سرکوب پرداخت و بسیاری از تجمع کنندگان را بازداشت کرد. گزارش تهاجم رژیم را می‌توان از اطلاعیه «مادران انقلاب/ دایکانی شۆڕش» خواند: «نیروهای سرکوب‌گر، از بد ورود، قاب عکس‌های جان‌باختگان را شکستە و تعدادی از جوانان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و با بی‌احترامی کامل با آن‌ها برخورد کردند. بعد از بازجویی مادران و خواهران جان‌باختگان را ساعت سه بامداد، بدون اینکه ماشین‌های کرایه شده را به آن‌ها پس دهند آنها را در خیابان رها کردند. ما به عنوان فعالان سیاسی و مدنی، این رفتار نیروهای اطلاعاتی را به شدت محکوم کرده و خواستار آزادی فوری پدران و برادران جانباختگان هستیم».

آنها همچنین اعلام کردند: «ما هر نوع تغییر در آرامستان آیچی را محکوم کردە و قاطعانە در برابر کینە توزی مسئولان مبنی بر پنهان کردن و از دید خارج کردن مزارِ رمز انقلاب ژینا امینی خواهیم ایستاد و از همەی مردم خواستاریم در برابر این اقدام شرم آور سکوت نکنند».

 

  • به‌نظر شما، دادخواهی برای جان‌باختگان خیزش زن زندگی آزادی، چه پیوندی با دیگر جنبش‌های دادخواهی از جمله جنبش دادخواهیِ دهه ۶۰ در ایران دارد؟

قصد من از انگشت گذاشتن بر وجه دادخواهی جنبش ژینا این بود که نشان دهم این خواست از یک پایگاه اجتماعی برخوردار است و تاریخی هم دارد که در ادامه به آن خواهم پرداخت.

گفتمان دادخواهی را ما مدیون مادران و خانواده‌های خاوران هستیم. آنها بودند که نخستین گام‌های دادخواهی را برداشتند. امروز اگر کشتار ۶۷ دیگر بر کسی پوشیده نمانده، نه به تمامی بلکه به میزان زیادی مدیون پایداری خانواده‌های خاوران است. آنها سنتی را پایه گذاشتند که ادامه پیدا کرد و امروز با جنبش زن زندگی آزادی عجین شده است. در نظر آورید تجمع و اقدام جمعی در این نظام و آن هم در گرامی داشت اعدام شدگان سیاسی که جنبه اعتراضی دارد، در آن سال‌های سکوت، چه بار معنایی مهمی در خود داشته است.

نگاه و روش این خانواده‌ها در رویارویی با رنجی که بر آنها رفته بود، تاثیر خود را بر حرکت‌های دادخواهی بعدی گذاشت. درست است که اختناق و سرکوب در ایران مانع از حضور نهادها، سازمان‌های دادخوه و حقوق بشری شده است. همچنین، دشوار است که بتوان رابطه‌ای ارگانیک را میان نقش آفرینان دادخواه دهه ۶۰ با دادخواهان دوره‌های بعدی دنبال کرد اما تجربه‌های مشترک بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند و پیوند برقرار می‌کنند. در زبان و بخشا در شکل اقدامات دادخواهانه، می‌توان نوعی انتقال حافظه را رصد کرد. در این ارتباط، می‌توان به بخشی از یادداشت اخیر شهناز اکملی از مادران دادخواه سال ۸۸ که سال‌ها به جرم دادخواهی در زندان بوده، اشاره کرد. او در این یادداشت اعلام کرده: «فریاد از خاوران شروع و بذر دادخواهی کاشته شد. در این سال‌ها نه کشتار، اعدام، زندان و شکنجه به عنوان ابزار تداوم استقرار جمهوری اسلامی متوقف شد و نه فریاد دادخواهی. از قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۷۷ تا ۱۸ تیر ۷۸ و وقایع سال۸۸، از دی‌ماه ۹۶ تا آبان‌ماه ۹۸و اعتراضات خوزستان و ۴۲ سال کشتار و زندان و شکنجه در جای جای کردستان، فریاد دادخواهی همواره بخشی از اعتراض به عملکرد حکومت و وضعیت موجود بوده و تفاوت، در شمایل و گستردگی و پیش‌رَوی اعتراضات بوده است.»

دادخواهی‌ها تا اکنون پاسخی نگرفته‌اند. در واقع، خانواده‌های دادخواه هم می‌دانند حکومت جمهوری اسلامی، ظلم و ستمی را که به‌طور سیستماتیک بر هر مخالف و معترض و دگراندیشی روا داشته، مورد تحقیق و بررسی قرار نخواهد داد. پرونده‌ها باز مانده‌اند اما آنچه مهم است آگاهی و پافشاری بر حق دادخواهی است.

 

  • به خاوران به‌عنوان یکی از اسناد جنایت حکومت ایران در دهه ۶۰ اشاره کردید. در هفته‌های اخیر، عوامل حکومتی با تهاجم دیگری به خاوران، سعی در تخریب این گورستان داشته‌اند. به‌نظر شما، چرا حکومت جمهوری اسلامی تلاش می‌کند گورستان خاوران را تخریب کند؟

از شما تشکر می‌کنم که روی این موضوع انگشت گذاشتید. خاوران تنها یک گورستان معمولی نیست، سندی بر جنایت‌های این رژیم در دهه ۶۰ است و امروز خطری جدی این مکان یادبود را تهدید می‌کند. همان‌طور که می‌دانیم، خاوران در کنار آرامستان شهروندان بهائی قرار دارد. اخیرا برای نابودی این گورستان دست به حیله بی‌شرمانه‌ای زده‌اند. جمهوری اسلامی، بهائیان را مجبور کرده تا درگذشتگانِ خود را بر گورهای جمعی ۶۷ به خاک بسپارند. یعنی سپردن آن به مردگانی دیگر. این اقدام را دو سال پیش شروع کردند اما با اعتراضات خانواده‌ها، فشار افکار عمومی و دلایلی از این دست، آن روند متوقف شد. از اردیبهشت امسال (۱۴۰۲) دوباره همان روند را از سر گرفته و همراه با اعمال ایذایی و شوک آور دیگر، به پیش می‌برند. بارها شده در خاوران را به روی خانواده‌ها بسته‌اند. سال گذشته دیوار بتونی بلندی به جای نرده‌های سبزرنگ آشنا سربرافراشت و دوربین‌های کنترل هم نصب شد.

تلاش رژیم برای تخریب خاوران، سابقه‌ای طولانی دارد. در دی ۱۳۸۷ بولدوزر به جان این خاک شریف انداختند و علامت‌ها و سنگریزه‌هایی را که خانواده‌ها بر جای احتمالی دفن عزیزشان گذاشته بودند و درختچه هایی را که کاشته بودند، همه را زیر و رو کردند.

اقدام بی‌شرمانه اخیر اما نابودی و از بین بردن خاوران را هدف گرفته و همچنین منجر به سلب حقوق بهائیان شده و آنها را مجبور کرده تا مردگان خود را بر روی عزیزان جانباخته ما دفن کنند.

البته این اقدام رژیم هم اعتراض جامعه بهایی و هم خانواده‌های خاوران را به‌دنبال داشته است.

خانواده‌های خاوران با نامه به شهردار تهران و کمیسر عالی حقوق بشر و گزارش‌گران سازمان ملل خواستار توقف این روند شده‌اند. همان دردمندی و اعتراض را که در اطلاعیه «مادران انقلاب» کردستان می‌بینیم، پیشتر بارها در دادنامه‌های خانواده‌های خاوران بارها به بیان درآمده بود:

«از ویرانى و نابودى این گورستان که سند جنایتى بزرگ و نمادی از حافظه‌ تاریخی مردم ایران است، پیشگیرى کنید».

 

  • از دیدگاه شما، هدف و غایت دادخواهی چیست؟ به بیان دیگر، فرجام اصلی دادخواهی چیست؟

به نظر من، مهم‌ترین اصل دادخواهی، روشن شدن حقیقت است. ممکن است این پرسش مطرح شود که به‌عنوان مثال، زمانی که بر همه روشن است که مسئول قتل مهسا امینی چه نهادی بود، روشن شدن حقیقت چه معنایی دارد؟ یا زمانی که بر همه روشن شده که به هواپیمای اکراینی به عمد شلیک شده؟ یا روشن است که با فرمان از بالا به تظاهرات کنندگان خیابانی شلیک می‌شود، روشن شده که نویسندگان و روشنفکران را در دهه ۷۰ به دستور چه کسانی کشتند، شهادت‌های بی‌شماری بر حقیقت بیدادگاه‌های دهه ۶۰ و اعدام‌های دسته جمعی وجود دارد، بر کسی پوشیده نیست، کشتار ۶۷ به حکم خمینی صورت گرفت.

اینها اما دانسته‌های ما است که روایت حکومتی می‌خواهد اینها را از ما بگیرد و واقعیت را وارونه جلوه دهد و دادخواهان به طُرُق مختلف در مقابل تحریف و انکار آنها ایستاده‌اند و تلاش می‌کنند تا برای روشن شدن حقیقت، دانسته‌های خود را تکمیل کنند. روشن شدن حقیقت یعنی پاسخ‌گویی، یعنی مسئولیت پذیری، یعنی شنیده شدن صدای داغدیدگان، یعنی چالش، یعنی چراها. یعنی یک تلاش همگانی برای دیگر هر گز نه.

ما در جنبش مهسا شاهد بودیم که چه بی‌رحمانه داستان‌های دروغ و تحریف بافتند تا مسئولیت کشتارشان را متوجه دیگران کنند. تفاوت این دوره با دهه ۶۰ در آن است که روایت حکومتی و وارونه جلوه دادن نه تنها باورپذیری ندارد بلکه در صدای داغدیدگان و معترضان گم می‌شود. این را از طرفی مدیون رسانه‌های جدید هستیم و از طرف دیگر، فضای اعتراضی و انقلابی حاکم بر جامعه ایران، جایی برای باورپذیری دروغ و تحریف باقی نگذاشته است.

  • به‌نظر شما، پس از گذشت چهار دهه از تاریخ دادخواهی در ایران، آیا تغییری در گفتمان و زبان دادخواهی ایجاد شده است؟

بله، به نظر من، گفتمان دادخواهی پخته‌تر و همگانی‌تر شده است. در حال حاضر، به جنبه‌های حقوقی دادخواهی بیشتر توجه می‌شود. برای دادخواهان این پرسش مطرح است که به جای این سیستم فاسد و ناعادلانه قضایی، چه نظام حقوقی و قضایی را باید جایگزین کرد؟ همچنین، از محاکمه عادلانه، تصویر روشن‌تری به وجود آمده که با کین خواهی فاصله دارد.

محاکمه حمید نوری در این باره تجربه خوبی به ما آموخت. از همه مهم‌تر، با جنبش زن زندگی آزادی، شاهد گسترش مخالفت با مجازات اعدام هستیم. دیدیم که با وجود خشونت و بی‌رحمیِ بی‌حدِ رژیم با بیش از ۵۰۰ کشته و صدمات جبران ناپذیری مانند از دست دادن چشم و زخم‌های ماندگار ساچمه بر بدن و مواردی ازین دست، شعار و حرکات ناشی از انتقام، نماد جنبش نشد. از شعارهایی چون اعدام باید گردد، خبری نبود اما در عوض، برای نمونه، شعار «حکومت اعدام! دست از جنایت بردار»، در کردستان به زبان کردی شنیده شد.

از طرف دیگر، در نگاه به دادخواهی هم شاهد تحول هستیم. به‌عنوان مثال، ایستادگی مادر و پدر کیان پیرفلک در برابر تلاش رذیلانه دستگاه امنیتی که برای فرار از مسئولیت کودک کشی خود، جوان بیگناهی را می‌خواهد اعدام کند، جلوه درخشانی از نگرش انسان دوستی دادخواهی را نشان می‌دهد.

همچنین، امروز امر مستندسازی اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده و این پختگی دیگرِ جنبش دادخواهی است. در حال حاضر، فرد جانباخته یا زخم دیده، دیگر در آمار و عدد گم نمی‌شود. همه چیز ثبت می‌شود و در باره‌اش خبررسانی صورت می‌گیرد.

  • دادخواهی‌های تا به حال انجام شده، چه دستاوردهایی برای آیندگان دارد؟ به‌نظر شما، عدالت انتقالی به چه نیازهایی پاسخ خواهد داد؟

حضور گفتمان و حرکت‌های دادخواهی که به آن اشاره شد، برای من یکی از مایه‌های امیدواری به آینده است. فکر می‌کنم ما از یک اراده ملی برای گام برداشتن برای تحقق دادخواهی برخورداریم که از جمله دستاوردهایش عدالت، برابری حقوقی و رفع تبعیض‌ها خواهد بود.

با خیزش انقلابی مهسا، چشم انداز تحقق گذار از حکومت جمهوری اسلامی نزدیک شده و دور نیست که شاهد گذار به دموکراسی باشیم. این دوران گذار باید با عدالت انتقالی پیوند داشته باشد، وگرنه دموکراسی لنگ می‌ماند. این را امر بدیهی ندانیم. تجربه‌های خودمان و نیز دیگر کشورها نشان داده که همیشه بهانه و دستاویزهایی برای فرار از دادخواهی و مسئولیت پذیری وجود دارد.

ما به یک خانه‌تکانی اساسی نیاز داریم. از گام‌های اولیه تا اکنون، من بر این مطالبات تاکید کرده‌ام: لغو اعدام، لغو شکنجه و پایان دادن به قوانین مجازات‌های اسلامی. همچنین، خواست دیگر من و همه دادخواهان، بازسازی دستگاه قضایی و استقلال آن از دین و منابع قدرت است.

شاید بسیاری از داغدیدگان اولویت را در محاکمه آمران و عاملان جنایت‌ها بدانند. این خواست قابل فهم است. خشم آنها هم قابل فهم است. محاکمه و مجازات مرتکبین جنایت علیه بشریت، روح دادرسی و عدالت در جامعه است اما این کار مستلزم یک سیستم قضایی مستقل است که منطبق با میثاق‌های بین المللی باشد و در آن دادرسی عدالت محور، اصل باشد. اینها یک شبه به وجود نمی‌آیند. محاکمات دادگاه‌های انقلاب اسلامی را از یاد نبریم که چه فجایعی به بار آورد و چه بنیان شومی بنا نهاد.

من همچنین، روشن شدن حقیقت با تشکیل کمیسیون یا کمیسیون‌های حقیقت‌ یاب را مقدم بر محاکمات و از گام‌های پایه‌ای دوران گذار می‌دانم. در کشورهای دیگر هم چنین بوده است. چنین کمیسیون‌هایی گرچه نقش دادگاه را ندارند اما با مستندات خود و تکیه بر شهادت قربانیان، نقش نهادها و افراد سرکوب‌گر را به جامعه معرفی می‌کنند و آنها را رسوا می‌کنند. کمیسیون حقیقت یاب که باید از طرف نهاد یا دولت موقتِ گذار تائید شود، امکان دسترسی به اسناد امنیتی و سرکوب را خواهد داشت و این اختیار را دارد که اشخاص را برای شهادت فرا بخواند و تحقیقاتش می‌تواند به برکناری از شغل و مقام و سلب امتیازات و رانت خواریِ سرکوب‌گرانِ ریز و درشت و حامیان آنها بیانجامد و نیز زمینه محاکمات را فراهم آورد.

روشن شدن حقیقت با مسئولیت خواهی پیوند دارد. یک سیستم حکومتی را آدم‌ها برقرار می‌کنند و از آن، به قیمت نابودی زندگی دیگران، سود می‌برند. این افراد، روزی باید پاسخ‌گو شوند. مسئولیت پذیری، غایب بزرگ در جامعه ما که عمر طولانی‌تری هم دارد، باید به یک نُرم و ارزش خدشه ناپذیر در جامعه تبدیل شود. زمانی که مسئولیت خواهی اصل شود، دامنه‌اش حتی از مسببین جنایت‌های سیاسی فراتر خواهد رفت و به فجایع دیگر هم تسری خواهد یافت. برای مثال، به نهادها و اشخاصی که در تخریب سرزمین‌مان و فاجعه محیط زیستی کشورمان دست داشته‌اند هم رسیدگی خواهد شد.

بسیاری از چهره‌های عامل و آمرِ جنایت در ایران، برای ما ناشناخته نیستند اما باید نهاد مستقلی مانند کمیسیون حقیقت یاب که رسمیت دارد اینها را تصدیق، راست آزمایی و تایید کند. توجه داشته باشیم که در دوران گذار که نظم سابق فروریخته یا در حال فرورفتن است، نهادهایی برخاسته از میل و گرایش عمومی یا انتخابی برقراری نظم جدید را به عهده می‌گیرند. در نبود نهادی چون کمیسیون حقیقت یاب، چه تضمینی وجود دارد که پای انتقام و خرده حساب‌های شخصی به میان نیاید؟ یا بر عکس، با از بین بردن پرونده‌ها، جنایتکارانی را از مسئولیت خارج نکنند؟

عدالتِ دوران گذار، پایه‌ای بنا می‌نهد اما نقطه پایانی بر آن نمی‌گذارد. راهی است که چه بسا نسل‌های بعدی هم در آن درگیر شوند. تاریخ تحریف شده، باید از نو نوشته شود. موزه‌ها و یادبودها ایجاد شوند تا این تاریخ تیره و ننگین در حافظه جمعی‌مان بماند. قوانینی وضع شوند که از تکرار جنایت جلوگیری شود. در دوران گذار، رسانه‌ها نقش بسیار مهمی دارند، آنها قادر به ایجاد فضائی برای تامل و چالش هستند. چالش بین تجربه‌های مختلف و گاه رودررو تا ملاک داوری بین حق و ناحق، بین راست و دروغ روشن شود. ما به یک خانه تکانی اساسی نیاز داریم.