/ IHRights#Iran: Hossein Amaninejad and Hamed Yavari were executed in Hamedan Central Prison on 11 June. Hossein was arrested… https://t.co/3lnMTwFH6z13 ژوئن

میهن روستا: برای رسیدن به آینده‌ای بدون اعدام باید دادخواهی کرد

8 ژوئیه 23 توسط مجله حقوق ما
میهن روستا: برای رسیدن به آینده‌ای بدون اعدام باید دادخواهی کرد

آفاق ربیعی زاده؛ مجله حقوق ما: دادخواهی فرآیندی است برای تامین عدالت و طبق تعاریف دانشنامه‌‌ها، هدف از آن، بهبود جهان و برقراری صلح است. همه انسان‌ها، حق دارند اگر به جان، مال، شرف و حیثیت آنها تجاوز شد، دادخواهی کنند. در پرونده‌های سیاسی اما زمانی که یک حکومت استبدادی، به حقوق شهروندان تجاوز کند، یا دست به سرکوب خشونت‌بارِ مخالفان بزند، یک تفاوت ماهوی با پرونده‌های فردی برای مفهوم دادخواهی ایجاد خواهد شد.

پس از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران و به‌ویژه در تابستان سال ۱۳۶۷ده‌ها هزار زندانی سیاسی وابسته به سازمان مجاهدین خلق، سازمان فداییان خلق، حزب توده، سازمان پیکار و چند گروه و سازمان سیاسی دیگر، بدون محاکمه به جوخه‌‌های اعدام سپرده شده و در گورهای بی‌نشان دفن شدند.

 

این گفت‌و‌گو را در شماره ۱۹۸ مجله حقوق ما بخوانید

همچنین، در طول ۴۴ سال گذشته، حکومت ایران برای پیش‌برد اهداف سیاسی خود، به‌طور پیوسته دست به سرکوب و کشتار مخالفان خود زده است.

در بیش از چهار دهه گذشته تاکنون، هم‌زمان با جنایت‌های روز افزونِ حکومت جمهوری اسلامی، جنبش‌ دادخواهی هم فعالیت خود را برای توقف این جنایت‌ها و دست‌یابی به عدالت آغاز کرده و پیش برده است.

میهن روستا، فعال جنبش دادخواهی در ایران که همسرش رضا عصمتی در جریان اعدام‌های سال ۶۷ اعدام شده است، «حذف شدنِ خشونت از بستر جامعه» را یکی از اهداف دادخواهی می‌داند و بر این باور است که برای رسیدن به آینده‌ای بدون اعدام، بایست به‌جای انتقام‌جویی، دادخواهی کرد و به تحقق عدالت امیدوار بود.

مجله حقوق ما، در رابطه با موضوع دادخواهی، با او گفت‌و‌گو کرده است.

 

  • از دیدگاه شما، هدف و غایت دادخواهی چیست؟ برای برقراری عدالت چه باید کرد؟ آیا تا حکومت جمهوری اسلامی وجود دارد، می‌توان به فرجام دادخواهی امیدوار بود؟

برای رسیدن به جامعه‌ای که در آن یکی از اصول قانون اساسی، این باشد که کرامت انسانی قابل دست‌اندازی نیست، باید به دادخواهی توجه داشت. در کشورهایی مانند ایران، هر لحظه ممکن است شأن و کرامت انسانی به شکل خشونت باری مورد دست اندازیِ حکومت و سیستم دولتی قرار گیرد.

من فکر می‌کنم زمانی که ما از اعدام‌های سیاسی حرف می‌زنیم یا اساسا از اعدام صحبت می‌کنیم، باید از قتل دولتی نام ببریم. یعنی دولتی که باید حافظ منافع مردم باشد، در واقع خود ناقض این منافع است و حتی قوانینی را که خود وضع کرده یا در قانون اساسی وجود دارد، برای پیشبرد منویات سیاسی و غالب کردن قدرت استبدادی خود، زیرپا می‌گذارد.

می‌دانیم تا زمانی که این رژیم برقرار است و تا زمانی که برای برقراری نظام، به جنایت دست خواهد زد، امر عدالت و برقراری آن محقق نخواهد شد اما دادخواهان باید در عرصه‌های مختلف، برای برقراری عدالت فعال باشند.

 

  • در طول حیات ۴۴ ساله حکومت جمهوری اسلامی، با تلنباری از جنایات و کشتار مخالفان روبه‌رو هستیم. به ‌نظر شما چگونه می‌توان میان جنبش‌های مختلف دادخواهی در ایران پیوند برقرار کرد؟ آیا همبسته‌تر شدن این جنبش‌ها می‌تواند تأثیری بر ادامه دادخواهی و برقراری عدالت داشته باشد؟

 در حال حاضر، یک سیستم توتالیتر بر کشور ایران حاکم است و تنها زمانی می‌توان به برقراری عدالت در این کشور امیدوار بود که این سیستم توتالیتر و جنایتکار وجود نداشته باشد. از بدو روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی تا اکنون، با مساله اعدام، شکنجه و زندان و خشونت خیابانی، به طرق مختلف روبه‌رو هستیم و از آنجایی‌که دامنه این جنایت‌های دولتی بسیار وسیع است، نمی‌توان تنها با مورد توجه قرار دادنِ یک بخش از این جنایت‌‌ها و بی توجهی به بخش‌های دیگر، به برقراری عدالت امیدوار بود.

در واقع، کسانی که خود را دادخواه می‌نامند، کسانی که در دهه‌ها و سال‌های گذشته تاکنون عزم خود را برای پیش‌بردِ مساله دادخواهی و بلند کردن صدای دادخواهان و برای احقاق حق تمام کسانی که به‌نحوی قربانی جنایت‌های این رژیم شده‌اند، جزم کرده‌اند، باید بدانند هدف از دادخواهی چیست.

دادخواهی یک پایه و اساس برای رسیدن به آینده‌ای بهتر است. دادخواهان، عمدتا از قربانیان این رژیم یا خانواده‌های این قربانیان محسوب می‌شوند، یا نیروهای سیاسی و روشنفکر جامعه هستند که اراده کرده‌اند تا امر دادخواهی را به‌صورت یک مساله اجتماعی دربیاورند.

 

در این بین، فرقی ندارد دادخواهی برای کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ باشد یا کشتار بزرگ تابستان ۶۷ یا اعدام بسیاری از مردم به دلیل بهایی بودن یا مخالفان دیگر که قربانی این حکومت شده‌اند.

امکان‌پذیر بودن دادخواهی اما در گرو نوع فعالیتی است که نیروهای دادخواه انجام می‌دهند. به نظر من، دادخواهان، چه در داخل ایران وچه در خارج از کشور، در طول دهه‌ها و سال‌های گذشته تا اکنون، دادخواهی را به‌عنوان یک امر لازم و ضروری مطرح کرده‌اند. دادخواهی برای این است تا شأن، کرامت انسانی و جایگاه همه کسانی که به‌شکل غیر منصفانه و خشونت آمیز کشته شده‌اند، بازگردانده و حفظ شود.

از طرف دیگر، از امر مستند کردنِ جنایات حکومت ایران هم نباید غفلت کرد. برای نمونه، گزارش‌هایی که نیروهای دادخواه و فعالان سیاسی خارج از کشور و خانواده‌های مبارزان و زندانیان در داخل کشور ارائه کرده‌اند، در کنار اسناد دیگری نظیر گزارش‌هایی که سازمان عفو بین الملل از وضعیت زندانیان و اعدام شدگان داده، می‌تواند به‌عنوان سندی برای اثبات جنایت‌ها در نظر گرفته شود. همچنین، شماری از زندانیان سیاسی بعد از کشتار تابستان ۶۷، از زندان آزاد شدند که برخی از آنها به نوشتن خاطرات زندان‌ها و مستند کردن آنچه که درون زندان‌ها اتفاق افتاده پرداختند. منظور این است که یک بخش هم از دادخواهی، آماده کردنِ اسناد و مدارکی است که دال بر کشتار و دال بر نقض فاحش حقوق بشر در ایران است.

یکی از درس‌های بسیار مهمی که محاکمه حمید نوری برای دادخواهان داشت، این بود که به ما نشان داد تا چه میزان مستند کردنِ جنایت‌ها، در پیشبرد امر دادخواهی تاثیر دارد. همین مستندسازی‌ها باعث شد تا حمید نوری به حبس ابد محکوم شود.

  • شما اصول اساسی دادخواهی را برشمردید. به‌نظر شما، چه راهکاری وجود دارد تا قربانیان جنایت‌های حکومت ایران، انتقام گیری را با دادخواهی اشتباه نگیرند؟

دادخواهی یعنی اینکه در دوران گذار، شرایطی فراهم شود تا همه کسانی که به انحاء مختلف در سرکوب، شکنجه، کشتار، تجاوز و کشتارهای خیابانی شرکت داشته‌اند را بتوان به دادگاه‌های عادلانه کشاند. دادخواهی برای رسیدن به حقیقت است نه انتقام گیری. دادخواهان باید پس از گذار از حکومت فعلی، اطلاعات و مدارک خود را در اختیار دادگاه‌هایی که از دید جزایی و حقوقی عادلانه است، قرار دهند تا بدین ترتیب بتوان امر قضائی و جزایی را با رعایت تمام موازین حقوق بشری پیش برد و عاملان یا آمران جنایت‌ها را به مجازات رساند.

در واقع، برای رسیدن به آینده‌ای بدون اعدام، بدون خشونت دولتی و برای آینده‌ای که انسان از حقوق انسانی خود برخوردار باشد و سیستم حکومتی هم نتواند این حقوق را تحت هیچ شرایطی زیر پا بگذارد، مهم است تا جلوی انتقام گیری گرفته شود.

من به‌عنوان یکی از دادخواهان، خشم کسانی را که در دوران جمهوری اسلامی قربانی سرکوب و اعدام شده‌اند را می‌فهمم و خودم یکی از کسانی هستم که در زندگی‌ام، کشتار، زندان، تعقیب و در نهایت گریز ناگزیر از ایران و زندگی در غربت را درک کرده‌ام و می‌دانم بسیار طبیعی است که ما خشمگین باشیم.

خشم برای مقابله با رژیم حاکم بر ایران لازم و ضروری است اما خشم را باید مدیریت کرد و مدیریت آن هم این است که سازماندهی ویژه‌ای را برای رسیدن به عدالت داشته باشیم.

در کشورهای غربی، برای جلوگیری از فراموشی، مراکز یادبودی برای کسانی که قربانی خشونت‌های دولتی شده‌اند، برپا شده است. این تلاش جلوگیری از فراموشی، برای ساختن یک حافظه جمعی است تا از این طریق آینده‌ای بدون خشونت، بدون اعدام و برای حفظ شأن انسان، برای مردم آن کشور ایجاد شود. یکی از دستاوردهای دادخواهی، حذف شدنِ خشونت از بستر جامعه است. چرا که خشونت، خشونت به وجود می‌آورد.

مردم در ایران ۴۴ سال است که از هیچ‌گونه حقوق انسانی برخوردار نیستند. حتی تصمیم برای زندگی خصوصی آنها هم از طریق مراجع ارتجاعی گرفته می‌شود. در نتیجه، طبیعی است که خشمگین باشند.

خشم یکی از احساس‌های انسان است. زمانی که افراد مورد بی احترامی یا تعرض قرار ‌بگیرند، خشم یک واکنش خودبخودی است و اصلا از لحاظ روانشناسی هم بروز خشم یک مساله طبیعی است. آنچه که مهم است اینکه این خشم مدیریت شود. در کشورهای غربی، مدیریت خشم تبدیل به یک کار تحقیقی و آکادمیک شده است. بدین معنی که این جوامع به دنبال جلوگیری از خشونت هستند و در پی یک راه حل برای مدیریت آن می‌گردند.

از طرف دیگر، انتقام و عکس العمل خشونت آمیز، می‌تواند تبدیل به یک روند دنباله دار شود. در حالی که یک روند حقوقی و یک بررسی جزایی عادلانه می‌تواند نتایج مثبتی برای نسل حاضر و آیندگان داشته باشد. جامعه ایران هم می‌تواند چنین باشد. در جریان «خیزش زن، زندگی، آزادی» شاهد بودیم با وجود خشونتی که نیروهای دولتی ایران علیه مردم به‌کار ‌بردند و علی‌رغم اینکه دفاع از خود در مقابل خشونت دولتی حق هر انسان است، اما در این خیزش انقلابی، مردم خشونتی را که ناشی از انتقام‌گیری باشد را از خود نشان ندادند.

اتفاقا خشونت‌های دولتی در خیزش زن زندگی آزادی، تبدیل به اهرمی علیه خود رژیم شد. مأموران حکومتی، در این خیزش، به دختران و پسران تجاوز کردند. واکنش این جنبش انقلابی اما چه بود؟ برعکس ۴۰ سال پیش که اگر در زندان‌ها تجاوز می‌شد، حرف از تجاوز تابو بود، این‌بار اما روایت تجاوزها در این خیزش، با صدای بلند گفته شد، یعنی مردم، به جای اینکه خشم را در درون خود تبدیل به خشونت کنند، صدای تجاوز را اینقدر بلند کردند که حرف دهان همه مردم شد و به اسلحه‌ای علیه خود رژیم تبدیل شد. این مدیریتی است که مردم کردند. امیدوارم در حرکت‌های بعدی هم مردم با همین میزان خرد، اندیشه و حرکت‌های مدیریت شده، پاسخ خشونت‌های رژیم را بدهند.